هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۷
#94

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۴۲:۱۰
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
ترسی در دلش پدیدار شد ناامیدانه به پیش میرفت; نمیدانست چه چیز انتظارش را میکشد, قطعا مرگ!بله با کارهایی که او انجام داده بود چیزی جز مرگ انتظارش را نمیکشید.حس میکرد هر قدمی که به جلو میرود
مرگ بیشتر به او نزدیک میشود.به خوبی صدای جمعیت حاضر در دادگاه را میشنید همه منتظر مجازات وی بودند و تشنه ی خون او!با قدم هایی اهسته وارد دادگاه شد...

دادگاه شماره10

با ورودش همه ی ساکنین دادگاه نفس هایشان را در سینه حبس کرده بودند و با نفرت به او می نگریستند.
نگاه های جمعیت آزارش میداد مظلوانه سرش را پایین گرفت و اهسته به سمت جایگاه مجرم حرکت کرد
دو مامور که او را همیاری میکردند در جایگاه از او جدا شدند و به بیرون از دادگاه روانه شدند.زیرچشمی
به جمعیت تشنه نگاهی انداخت, ناگهان دلش زیر و رو شد هری پاتر در ردیف اول نشسته بود و در چشمانش انتقام از او را میشد حس کرد, چطور وجود هری را در دادگاه فراموش کرده بود؟او یکی از شاکیانش اصلی بود.
دیگر تنها امیدی که در دلش سوسو میزد نیز رو به خاموشی گشت جمعیت کم کم از بهت دستگیری او بیرون امدند و شروع به ناسزا گفتن به او کردند و هر چه به دهانشان میرسید را به سویش روانه میکردنداما هری هنوز با همان نگاه تماشایش میکرد.
قاضی پس از چند لحظه چکشش را به میز کوبید و شروع کرد:از همه ی شما میخواهم که سکوت را رعایت کنید و هیجان خود را کنار بگذارید تا دادگاه بتواند کارش را شروع کند و ان را با یک قضاوت عادلانه به پایان برساند.
قاضی کمی صبر کرد و ناسزاهای جمعیت پایان یافت, ان وقت دوباره سخنانش را شروع کرد:ما همه این جا جمع شده ایم تا مجرم رو به سزای اعمالش برسونیم در این دادگاه حق هیچکس پایمال نخواهد شد و مجرم ان چه که شایسته اش است را به عمل میرسانیم.حالا از منشی محترم دادگاه میخواهم تا هر چه که مربوط به مجرم است را در اختیارمان قرار دهد.

منشی لحظه ای چند ورق را زیرورو کرد و سپس ورقه ی مد نظرش را یافت و از رویش خواند:نام و نام خانودگی مجرم:پیتر پتیگرو. جرم مجرم:خیانت به دوستانش و لو دادن محل قرارگاه ان ها به لرد سیاه و سپس کشته شدن ان ها به دست لرد سیاه. نام کسانی که کشته شدند:جیمز پاتر و لیلی اوانز که تنها پسر ان ها از مرگ حتمی نجات یافته. و قابل ذکر است که جیمز و لیلی پاتر جزء محفل ققنوس بوده اند.

ناگهان کسی از میان جمعیت فریاد زد:نه, اون کارای دیگه ای هم انجام داده که باید به خاطرشون مجازات بشه!
بقیه نیز به طرفداری از او سری تکان دادند.ولی قاضی با زدن چکش ان ها را به سکوت دعوت نمود و گفت:بقیه جرم های مجرم را باید در یک دادگاه دیگر و مجازاتی دیگر در نظر گرفت پس لطفا برای مجازات همین جرمش سکوت را رعایت کنید تا دادگاه بتواند بر روی روال به کارش ادامه دهد.
شاکیان ساکت شدند و قاضی شروع کرد:همان طور که منشی دادگاه جرم های مجرم را خواند باید بگویم که
لو دادن محل این دو ذوج و خیانت کردن به ان ها و یتیم کردن پسرشان کم جرمی نیست و تنها مجازات مجرم
حبس ابد در ازکابان میباشد.اگر مجرم حرفی برای دفاع دارد بگوید.
همه سکوت کرده بودند تا مجرم از خود دفاع کند ولی او دفاعی از خود نداشت و خود نیز این را قبول داشت که باید اعدام شود اما چون او یک فرد ترسو بود تنها توانست یک جمله بگوید:من بیگناهم!
-چطور میتونی اینو بگی؟!
-تو خیانت کردی و میگی بیگناهی؟
-اگه بیگناهی پس گناه چیه؟
...
جمعیت حاضر تمام عقده هایشان را خالی کردن و ساکت شدند و قاضی گفت:و بدترین گناه تو این بوده که وانمود کردی فردی دیگر به ان دو خیانت کرده و ما تمام وقت دنبال یک قاتل قلابی میگشتیم تا دستگیرش کنیم و اونو به جای تو توی ازکابان بندازیم و مجازاتش کنیم واقعا که خجالت دارد.
سپس قاضی با نگاهی ملامت بار به پتی گرو نگاهی انداخت و او با شرمندگی سرش را پایین انداخت.
-پس تنها چاره اینه که تو در ازکابان به حبس ابد محکوم بشی.
-ولی...
ناگهان اسمان برقی زد و همه رویشان را به پنجره برگرداندن.باران شدیدی شروع به باریدن کرد اما چیزی که همه با نگاهی حراس اور ان را نگاه میکردند باران نبود بلکه ماه بود; بله ماه بود که از پشت ابر بیرون امده بود و چیز دلهره اور ان بود که ماه کامل بود !همه رویشان را به پتیگرو برگرداندند, پتیگرو نگاهی برای حضار انداخت و با نیشخندی حالت صورتش تغییر کرد و شبیه به موش شد و با عجله به سمت خروجی رفت.
-بگیریدش...اون فرار کرد...نذارید فرار کنه.
اما همه از تغییر شکل موش خشکشان زده بود و به فرار کردن او از زیر در مینگریستند.
ناگهان در سالن دادگاه با شدت باز شد و سگی از استانه ی ان پدیدار شد و با دهانش موش را گرفت.
همه ی مردم زمزمه وار اسم سگ را تکرار میکردند.
-سیریوس بلک!
-اون برگشته!
-و انتقامش رو میخواد از اون موش بگیره!
اما سیریوس بلک موش را تحویل قاضی داد بدون اینکه بخواهد خودش انتقامش را از او بگیرد و بیصدا از در بیرون رفت و ناپدید شد.


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷
#93

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
رادیو وزارت:امروز به لطف اعضای پر کوشش محفل ققنوس لرد ولدمورت دستگیر شد.طبق حمله ای که دیروز با رهبری دامبلدور به خانه ریدل داشتن بعد از دوئل سختی وی رو دستگیر و تحویل وزارت خونه دادن.

----------------
دادگاه شماره 10!

تق تق تق تق(صدای چکش قاضی)

-امروز ما همه اینجا جمع شدیم تا تام ریدل،معروف به ولدمورت رو محاکمه کنیم.منشی جرم ها رو بخون.
-قتل جیمز پاتر
-قتل پدر و مادرش
-قتل لیلی اوانز
-قتل مشنگی به نام لرد بوریس
-استفاده از جادو در مقابل مشنگ ها
-قتل مشنگی به نام فلتورانس
-قتل مشنگی به نام سیسنتوراس

.
.
.

ساعت ها بعد!

تمام ملت درون دادگاه به خواب عمیقی فرو رفته ، قاضی هم در حال بازی با چکشش ،لرد با غرور هنوز به قتل ها و کارهایی که انجام داده گوش میکنه و به خودش افتخار میکنه و دهن منشی کف کرده و داره از حال میره!

ساعت ها بعد تر!

همچنان ملت خوابیدن،قاضی هم حوصله ش سر رفته به خواب فرو رفته،لرد همچنان گوش و افتخار میکنه و منشی به سختی نفس میکشه ولی هنوز جرم ها رو میخونه.

ساعت ها بعد تر تر!

بالاخره منشی کاغذ رو کنار میذاره.همزمان با مخ به زمین میفته و صدای بلندی ایجاد میشه که همین باعث هوشیاری تمام افراد حاضر میشه.قاضی که به خودش اومده،لباسشو تکونی میده و میگه:

-خب جناب ریدل..دفاعی دارید که از خودتون بکنید؟
-من بیگناهم..من کسی رو نکشتم..من فقط اشتباهی بودم..مــــن ...

آغاز فلش بک

پسری با موهای سیاه و صورت مرموز که تام ریدل نام داره در حال بازی کردن با پسر مو سیاه مظلومیه.اونها با خوشحالی فوتبال بازی میکنن و تام ریدل هم هر دفعه مقداری از پولهایی که تو جیب پسرک هست رو میدزده.در همین هنگامه که پسر مظلوم به توپ ضربه ای میزنه و توپ به طرف بیرون از حیاط میره.تام ریدل که بسیار خشمگین شده با فریاد سر پسرک میگه:

-برو اون یکی توپ رو از اتاق من بیار..پول این توپم باید باهام حساب کنی.

و پسرک به طرف اتاق تام حرکت میکنه.از طرف دیگه هم دامبلدور به طرف اتاق تام ریدل میره.دست شرنوشت باعث میشه که وقتی پسرک مظلوم تو اتاقه تامه توسط دامبلدور خفت بشه و به جای تام ریدل اصلی اشتباهی گرفته بشه.

-نـــه من تام نیستم به خدا.
-چرا پسرم..من نمیدونم تو چرا میخوای منو گول بزنی..تو که پسر خوبی هستی!!

و دستشو میکشه و از اتاق بیرون میبره!

پایان فلش بک!

ملت:
تام ریدل بدلی:

قاضی:خب جناب پسرک مظلوم..شما به این خاطر که ملت از گناهت گذشتن و اینا و اینکه این شما اشتباهی بودی،فقط به 6 ماه حبس مجازات میشی تا دفعه دیگه حواست باشه اشتباهی گرفته نشی.




Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷
#92

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
ماموریت محفل
تیتر پیام امروز:شورای جادوگری ویزنگاموت،آلبوس دامبلدور را برای محاکمه بلیز زابینی تعیین کرد.شرح خبر در صفحه 12
این شورا در طی جلسه ای که دیروز عصر تشکیل شد ، دامبلدور را به عنوان قاضی پرونده بلیز زابینی انتخاب کرد.زابینی به جرم داشتن ارتباط با اسمشونبر محاکمه می شود.اطلاعات دیگری از این پرونده فعلا در دسترس نمی باشد.
فلش بک
در یکی از روز های پاییز که هوا ابری و دریا طوفانی بود آلبوس قدم زنان به سوی کلبه ای دره گودریک می رفت.او از این که هری را سرکار گذاشته و به او گفته بود برای پیدا کردن یک جان پیچ بیرون می رود بی نهایت خوش حال بود.در کلبه را باز کرد.صدایی شنیده نمی شد.تصمیم گرفت با پخخخ! کردن گلرت ، او را غافل گیر کند! پس با قدم هایی بی صدا به طبقه بالای کلبه رفت و در اتاق را باز کرد.گلرت را کنار پسر جوانی دید.بعد از چند لحظه چشمان گلرت به آلبوس افتاد.او که سعی داشت آلبوس را آرام کند گفت:آلبی!این اسمش بلیزه!اومده تا من یه آزمایشی روش انجام بدم،باور کن راست می گم...بلیز،بلوزت رو بپوش تا من نتایج آزمایش رو به آلبی نشون بدم!
آلبوس هیچ کدام از حرف های گلرت را نشنید.صورتش مدام سرخ و سرخ تر می شد و به کبودی تغییر رنگ پیدا می کرد.او با طلسمی بلیز را بیهوش کرد و به گلرت گفت:"گلرت!دیگه نمی خوام ریختت رو ببینم!"سپس به وزارت رفت و بلیز را به بازداشتگاه وزارت ، شعبه آزکابان تحویل داد!
ادامه فلش بک- جلسه شورا ویزنگاموت
آلبوس چکشش را مدام روی میز می زند تا دیگران را ساکت کند.سپس با لحنی خشانت بار به اعضا شورا می گوید:برای رای گیری سر انتخاب قاضی محاکمه فردا ، باید بگم من بلیز زابینی رو محاکمه می کنم!حالا زود باشین رای گیری کنید!
از شورای 60 نفره، 76 نفر به آلبوس دامبلدور رای دادند!این است قدرت آلبوس دامبلدور!
نیم ساعت قبل ازشروع دادگاه
آلبوس به سوی اتاق ملاقات می رود.بلیز زابینی با قیافه ای درب و داغون! پشت یکی از میز ها نشسته وبه علامت شوم روی دستش نگاه می کند.
- آقای زابینی!من میخوام بدونم تو پریروز پیش گریندل والد چه کار داشتی؟
- به مرلین هیچی!داشت روم آزمایش می کرد.اینم جای سرنگش!باور کنید!
شـــق!
آلبوس دامبلدور کشیده ی محکمی به خودش زد! و فریاد کشید:منو میزنی؟رئیس شورا؟مدیر مدرسه؟نشونت می دم!بچه ها!قبل از دادگاه یه حالی بهش بدین!
دادگاه شماره 10
بلیز زابینی که قل و زنجیر شده و قفل فرمون ماشینی توی دهنش گذاشتند روی صندلی مجرم نشسته و دو دیوانه ساز کنارش قرار دارند.
آلبوس پشت میز بلندی ایستاده و کلای مخصوص قاضی را روی سرش گذاشته.او چکشش را به میز می کوبد و با لحنی محکم می گوید:حضار متهم!این جانب آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور ، در رابطه با جرایم زیر از بلیز زابینی سوال دارم!1- اقدام به ترور وزیر و برپایی کودتا2- زدن کشیده به مامور قانون!3- داشتن ارتباط با لرد ولدمورت و مرگخوار بودن.4- همونی که می دونی!آقای زابینی ! آیا این اتهامات رو رد می کنی؟
بلیز که بین دو دیوانه ساز قرار گرفته و مدام موج های نا امیدی از بدنش رفت و آمد می کنند هیچ چیز نمی فهمد!پس با بی حالی جواب می دهد:نچ!(این است ادب مرگخواران!)
آلبوس با صدای بلند ادامه می ده: پس از شورای ویزنگاموت می خوام رای خودشون رو در رابطه با این جانی خطرناک اعلام کنند!افرادی که با مجازات مخالفند؟
هیچ کس در دادگاه دستش را بالا نمی برد!دامبلدور لبخندزنان ادامه داد: و حالا کسانی که با مجازات مجرم موافقند؟
دست همه ی اعضای شورا بالا رفت!
دامبلدور چکشش را روی میز کوبید و گفت:پس من بلیز زابینی را به دوبار اعدام با دار،یک بار با صندلی برقی، و یک بار کشتی با گلگومات و مورد هدف قرار گرفتن هری پاتر توسط ورد اکسپلیارموس محکوم می کنم تا حسابی بمیره و دیگه از این کارا نکنه!
بدین ترتیب بلیز زابینی ، از مرگخواران مورد علاقه لرد کشته شد تا بار دیگر قدرت محفل بر لرد و جهانیان اثبات شود!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۷
#91

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
هیاهوی درون جلسه انسان را بیاد حمام عمومی می انداخت. نگاهی بس آستکبارانه به ملت حاضر کرده و با جسمی که شبیه به چکش بر روی میز کوفتید.
تق تق تق

ملت حاضر که گویا زیپ دهنشان را یکهویی کشیده باشند به عمامه متین و بس بنفش حضرت قاضی خیره شدند و سکوت را رعایت نمودند.کوییرل سرفه ای کوتاه کرده و با دستانش به نگهبانان اشاره ای بمعنای"مردک زندانی رو بداخل بیارید"کرد.


درهای زندان باز شدند.نگهبانان فردی را که تا خرخره آویخته به زنجیر و دست بند بود را بداخل آوردند.در پشت سر زندانی،شخصی بسیار محترم با لباسی شیک و مرتب وارد دادگاه شد.فرد بیجامه خود را تا گردن بالا کشیده و دستانش را که گویا آغشته به روغن نباتی بودند را با زیرپوش خود پاک نمود.

[i]تق تق تق[i]


کوییرل طوماری بس دراز را از روی میز برداشته و باز نمود.زیر چشمی نگاهی به زندانی و فرد بیجامه پوش،که گویا وکیلش بود نمود و شروع به خواندن کرد:

جناب آقای آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور(این داستان ادامه داد)
شما امروز در این دادگاه،بجرم رعایت نکردن ساعات و زمان کلاسهای خصوصی خود،گرفتن ارقام کلان از ملت جادوگر . ندادن کلاس خصوصی اینجا میباشد. اشخاص شاکی عبارت اند از:

تد ریموس لوپین
جیمز هری پاتر
باب آگدن
نیکلاس فلامل
گلگومات
و پرسی ویزلی

که البته اینجا فقط عالی جنابان لوپین،پاتر،فلامل ویزلی، و دیور بی شاخ ودم تشریف آوردن.جناب آگدن گویا باید خانه ریدل رو جارو میزدن.نتونستن بیان.

شاکیان حرفی دارند؟


از میان ملت،شخصی کت و شلواری با موهایی بسیار مرتب،بهمراه یک عدد کروات که بیشتر به پاپیون شباهت داشت بلند شده و شروع به سخنرانی کرد:
جناب قاضی،این مردک ریش سفید که حال تعداد زنجیر هایش از دانه ریش هایش نیز بیشترند به ما ملت جادورگ قول جلسات خصوصی را میدهند ولی قبل از جلسه از ما پول میگیرند.ما همگان این پول را به وی تحویل داده ایم ولی تا الان جلسه ای وجود نداشته است. حال ما از وی شکایت داریم.

کوییرل دستانش را بمعنای "خیلی ممنون حالا ساکت شو" بالا برد و خطاب به دامبل گفت:
از خود دفاع کنید!!

دامیل تکانی خورده واز خود صداهایی بس عجیب در کرد.بعد از آن وکیل بیجامه پوش از جای خود برخواسته و شروع به صحبت کرد:
متاسفانه ایشون بدلیل زیاد بودن زنجیر توانایی صحبت کردن را ندارند. ولی از آنجا که بنده زبان زنجیری را بلد میباشم ترجمه میکنم.دامبل جان همین الان گفتند که عزیزان،محترمان،جادوگران،خلا چلا،کنه ها چرا دست از سرم بر نمیدارید.من که گفتم در تابستان جلسات برگزار خواهند شد. آخه چرا این کارو با من میکنید.من چقدر باید از دست شما زجر بکش؟چقدر باید هی بیام این تو ؟ دیگه از بس منو کشوندید دادگاه ملت فکر کردن زنجیر خوردم لنگر انداختم.
پول؟؟چنان میگید پول که آدم فکر میکنه هزار گالیون پول دادید.نخیر.فقط 999تا بوده999!!
حالا هم باید برم مرلینگاه.آقای قاضی یک کاری بکنید ضروریه.

تق تق تق

کوییرل قلمش را در جوهر فرو کرده و بعد شرع به نوشتن کرد:
بدلایل گفته شده،دادگاه به زمانی دیگر موکول گشتیده و متهم با گذاشتن وثیقه دو آفتابه و سه تار ریش مرلین آزاد گردید.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۶ ۱۸:۵۴:۱۵



Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
#90

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
قاضی : آلبوس دامبلدور
دادستان : سیریوس بلک
وکیل مدافع : ایگور کارکاروف
شاکی : سارا اوانز
متهم : لرد ولدمورت
شریک جرم : همه ی مرگخواران !

همه جا ساکت بود ، هراز گاهی شخصی از میان ملت با سرفه ی خفیفی سکوت را می شکست .
در چوبی بزرگ دادگاه باز شد ، سرما در وجود حاضران رخنه کرده بود ، پاتر های حاضر در صحنه ، همگی غش کردند و بقیه ی جادوگران نیز با چشمانی بی روح رویشان را از نگهبانان آزکابان برگرداندند.
دو دیوانه ساز بلند قامت ، در حالیکه شانه های مرد طاسی را گرفته بودند و او را کشان کشان به سمت صندلی میان دادگاه می بردند وارد شدند.
مرد با لبخندی دوستانه دست هایش را بر روی شانه های دو دیوانه ساز انداخته بود و با آن ها گپ می زد :

- آره دیگه ، خلاصه بهش گفتم اگه یه بار دیگه از این تقلید کاری ها کنه من می دونم و اون ! پیرمرد ندید بدید ! انجمن زدم واسه مرگخوارهام که زدم ! دوستشون داشتم ! قدرشونو می دونستم ! اون -چی ؟ ! ها....؟

مرد کچل ، هنگامی که عدم توجه نگهبانانش را دید به اطرافش نگاه کرد تا دلیل بی توجهی آنان را بیابد . با دیدن قاضی دادگاه چشمانش گشاد شد و دقایقی بی حرکت ایستاد .
به قاضی زل زد.


چند دقیقه ی بعد :

- نگهبان ! من این قاضی رو قبول ندارم ! من این دادگاه رو به رسمیت نمی شناسم ! بر می گردم آزکابان ! قاضی جدید که آوردین خبرم کنین !

سپس خود را از دست همراهانش خلاص کرد و به سمت در خروجی دوید .
بالافاصله ، دیوانه سازان ، در مقابل چشمان بهت زده ی مردم ، به سمت او برگشته و کلاه هایشان را بالا زده و با کشیدن روح مرد ، او را دوباره به طرف صندلی برگرداندند.

- اوهوی ! مگه داری آیکون می کِشی ! یواشتر ! من فقط یک هفتم روح تو این بدن ناقصم دارم !
مرد بر روی صندلی آهنین پرتاب شد و زنجیر های صندلی به دستانش قفل شد .
- اوووخ !
- نام کامل؟
مرد که هنوز چهره اش از درد در هم بود ، سرش را بلند کرد و به چشمان آبی رنگ قاضی خیره شد ...

در ذهن قاضی :
- موهاهاهاهاهاهاهاته ! حالا محکومش می کنم به 5 سال اعدام !

- اوهوی مرتیکه ! به این کار میگن اوکلامنسی ! من استاد این کارم ! عمرا !


بیرون از ذهن قاضی :

قاضی :
کچل :

سیریوس بلک ، دادستان کل ، با دست پاچگی نگاهی به دامبلدور انداخت و اینبار خودش رو به متهم گفت :
- نام کامل ؟
- لرد تام ماروولو کداورا آوادا ریدل ولدمورت !
سیریوس با خونسردی گفت :
- خب جناب لرد تام ماروولو کداورا آوادا ریدل ولدمورت . وکیلتون رو ما انتخاب کردیم !
لرد ناباورانه سرش را تکان داد :
- این چه عدالتیه !؟ وکیلم رو هم شما انتخاب می کنید !؟ من بلیزمو می خوام !
آلبوس دامبلدور ، قاضی و ریش سفید مجلس که تازه به خود آمده بود بی توجه به لرد گفت :
- خیر ، آقای زابینی خیلی با طرف هستند ، اما این وکیل ، کاملا بی طرفه ! ... آقای کارکاروف ! لطفا وارد شید !
در دوباره باز شد و این بار ایگور کارکاروف وارد شد ، بی توجه به لرد جلو رفت و سری برای دامبلدور تکان داد ، آنگاه کنار صندلی متهم ایستاد.
لرد با دیدن چهره ی بی روح کاکاروف فریاد زد :
- ای خائن بی معرفت نامرد ! کروشیو !
ولی از آنجا که لرد چوبدستی نداشت ، فرقی به حال ایگور که همچنان به روبرو خیره شده بود نمی کرد .
- خب ، جلسه رو آغاز می کنیم ! خانم اوانز؟
ساحره ای که تا آن لحظه در گوشه ای نشسته و چیزی نگفته بود بلند شد ، سری برای دامبلدور تکان نداد بلکه برای سیریوس تکان داد ، و جلو آمد .
- من اعتراض دارم آقای دادستان ! این آقای ولدمورت ، خودشون چند پاراگراف بالاتر اعتراف کردن که هفت تا جون دارن ! این خلاف قوانینه !
لرد با تعجب به سارا خیره شد :
- کجا !؟
ایگور که تا آن لحظه ساکت بود بدون آنکه نگاهی به ارباب سابقش بیندازد دستش را بالا برد و متن کوتاهی را پایین کشید ، سپس با انگشت به جملات آن اشاره کرد : اینجا.

نقل قول:
من فقط یک هفتم روح تو این بدن ناقصم دارم !


ولدمورت با دهانی باز به ایگور خیره شد :
- تو وکیل منی یا وکیل اون ؟!

آلبوس دامبلدور :
- بحث رو عوض نکنید آقای تام ! شما به داشتن هفت جان متهم شدید ! آیا دلیلی برای اثبات این موضوع دارید !؟
ولدمورت که هنوز دهان بازش را نبسته بود با همان حالت دوباره به دامبلدور خیره شد :

- چی؟!

سیریوس بلک که متوجه ی اشتباه پیش آمده شده بود با دست پاچگی گفت :
- اممم... منظور ایشون اینه که حرفی برای دفاع از خودتون ندارید ؟!
لرد که به حالت عادی برگشته بود گفت :
- چرا ! دارم ! اینا همش دروغه ! این نقل قول هم الکیه ! تو این دوره زمونه ملت با کامپیوتر هر چیزی رو جعل می کنن ! کار فوتوشافه ! من انکار می کنم ! من به هیچ وجه هفت تا جون نداشتم و ندارم و با اینکه ایده ی جالبیه ولی بازم نخواهم داشت ! منو با گربه اشتباه گرفتید آقا جان !

سارا دهانش را برای اعتراض باز کرده بود که ایگور به حرف آمد :

- پس شما چه توضیحی برای این اشیا و موجودات دارید ! ؟
آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده ی قاضی ، دادستان ، شاکی ، متهم و سیاهی لشکر چیز هایی را از جیب ردایش بیرون کشیده و بر روی میز چوبی روبرویش قرار داد .
چیزهای ایگور شامل : یک عدد قاب آویز اسلایترین ، یک عدد انگشتر ماروولو ( گفتنی است با گذاشتن این شی بر روی میز ، دامبلدور در زیر میز قضاوتش پناه گرفت ) یک عدد نیم تاج ریونکلا ، یک عدد فنجان هافلپاف ، یک عدد نجینی و یک عدد دفترچه ی خاطرات ، می شد !

لرد معترضانه گفت :
- جان پیچ های من دست تو چی کار می کنه ! ؟
اما پس از دیدن حالات ملت چهره اش از به تغییر یافت .

_______________________

دقایقی بعد ، دست در دست دیوانه سازان :

- نه ! نه منو نبرین ! تکذیب می کنم ! برام پاپوش دوختن !! اینا همش فوتوشافه !...



Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۱ دی ۱۳۸۶
#89

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
شاکی:جی کی رولینگ
مترجم شاکی:راجر دویس
متهم:عله پاتر
شاهدان صحنه: مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد.نو ریسپانس تو پیج این(فینگیلیش)
وکیل شاکی:به علت فقییر بودن شاکی وکیا ندارد.
وکیل متهم: بارون خون آلود،پرفسور کوییرل
قاضی: آرشام
دادستان:آفتابه.
_______________________________
قاضی:
من همین جا متهم را به بلاک شدن ایپی متهم مینمایم!!
کوییرل:یاروو ما که هنوز شروع نکردیم که تو حکم میکمنی.
__ خب ک چی؟من اینجا قاضیم!!
بارون:یک دونه مبزنم همانند قاضی با ز قاز بشیا!!
آرشام با دیدن این صحنه دستی به کلاه گیس خود کشید و گفت:
شاکی به جایگاه بیاید.
راجر خیلی آروم به رولینگ:پلیز گو تو د جایگاه
رولینگ از جاش بلند شد و آروم به جایگاه رفت.پشت سرش راجر هم بلند شد که صدایی فریلد کشان گفت:
من راجر را به سه سال بلاک ایپی محکومم میکنم.
__ یعنی چه،ما اینجا شاکییم نه متهم.
__شما اینجا مدی....اهم...راست میگید.خب اان برای چی بلند شدی؟
__من مترجمم.باید برم پیش تا ترجمه کنم.
__ خب بروو.
- - - - - - - - - - - - - -
خب خانم شاکی.یک ساعت پیش شما از آقای عله آتشفشانی شکایت کرده و خواستار بلاک وی شدید.لطفا شکایت خود را باز گوو کنید.
مترجم:میسیس شاکی!!ای ام ا بلک برد اوکی؟
__ اوه.ای آندراستود.ای.............بلاک
مترجم:خانم میفرماییند که این آتشفشان چند سال پیش با باز کردن این سایت،تمامی طرفداران من رو به سمت خودش کشاند و من رو ورشکست کرد.و حالا من دیگه نه کتاب دارم که ازش پول دربیارم نه طرف ......
قاضی:من همین جا متهم را به بلاک شدن ایپی متهم مینمایم و تمامی مدیران را نیز به....
__ بارون:برو با سیبیل خودت بازی کن.داد گاه که هنوز تموم نشد.میزنم شلو پلت میکنما!!
قاضی:حالا فقط بخاطر عمامه کوییرل.وگرنه من میدونستم و شما.خب شاکی حرفی داری؟
متهم: من اعتراض دارم
قاضی:جایز نیسسسست!!
من همین جا....
بارون:اههههههه.(یک فریاد از ته دل)
قاضی:فقط بخاطر عم..( کوییرل برای لحظه ای عمامش را دراورد) بخاطر...بخاط..بخاطر خودم کوتاه میام.
وکیل اول(کوییرل):ببینید.اولا این به ما هیچ مربوطی نیست که...
قاضی:شما دارید به جلسه بی احترامی میکنید.من هین الان متهم را....
کوییرل:برو بابا دیووووونمون کردی.تو مرتیکه(پیییپ...)بزنید اینو بلاک کنید ین یارو دی(پییییپ)
پخخ بووم بیم باب.
(دادگاه در روز دوشنبه ساعت 11:40 دقیقه شب بود که بعلت مشکلاتی سایت در روز سه شنبه تعطیل بود برای همین دادگاه هم تعطیل شد)


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱ ۲۲:۱۶:۰۸



Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۶
#88

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
گرومپ گرومپ ... دادگاه رسمیست

قاضی : عله
دادستان : کوییرل
وکیل مدافع : گراپ
شاکی : جمعی از متجاوزان
متهم : کالین کریوی
شریک جرم : سیریوس بلک

=-=-=-=-=

هری : خب؟
ملت : خب؟!
گراپ : شکایت دارم!
هری : چیه؟
گراپ : اینجا ما اومدیم به پرونده موکل من یعنی کالین کریوی فرزند حجت الآسلام کریوی رسیدگی کنیم نه اینکه بشینیم بر و بر همدیگه رو نگاه کنیم.
هری : خب؟
کوییرل : شکایت دارم!
هری : وارده ... بگو.
کوییرل : موکل گراپ یعنی کالین کریوی از روز سه آذر پستی در سایت نزده. این غیبتو چگونه توجیه می کنن؟!
گراپ : خب به هر حال کیلومترها دلیل می تونه داشته باشه. مریضی و کار و زندگی و ...
کوییرل : یعنی شما می گید موکلتون تو این مدت به سایت نیومده؟
گراپ : بله.

گوپس!

کوییرل کاغذی رو روی میز می کوبه.
- ولی این سند نشون می ده که ایشون روز 16 این ماه یعنی دیروز داخل سایت بودن.
گراپ : اصلا چرا از شریک جرم نمی پرسین؟
هری : سیریوس بلک به جایگاه شهود.

----

سیریوس : من خودم با همین چشمای خودم دیدم که این متجاوزای اراذل ریختن وزارت خونه رو بگیرن. من رفتم دفتر کالین تا صداش کنم دیدم یه نامه رو میزشه که توش نوشته "من رفتم جزایر هاوایی. بای بای!". منم خودم به تنهایی جلوی این متجاوزای بوقی رو گرفتم و بعدشم مامورای شما اومدن منو گرفتن.

نماینده متجاوزا از جاش بلند می شه : اعتراض دارم!
هری : تو دیگه چته؟!
نماینده : ما نقشمونو با نبود کالین تنظیم کرده بودیم. سیریوس همه چی رو به هم ریخت. اون باید اعدام بشه.

صدای همهمه بلند می شه : آرهههه ... آرههههه!
هری : ساکت. کالین کریوی فقط چهارده روز پست نزده. این مدت زیاد نیست.
کوییرل از جاش بلند می شه و یه کاغذ دیگه رو می کوبه رو میز :
- ولی هری جون ... اهم یعنی جناب قاضی ایشون از 25 ماه قبل توی ایفای نقش پستی نزدن!!!
صدای همهمه بلند می شه : غیرقابل بخششه ... این فاجعه است ... واااااااای!!!
سیریوس : جناب قاضی من تمام تلاشمو کردم تا در نبود کالین وزارت خونه صدمه ای نبینه. اگه برم زندان پنج تا همسر و شیش تا بچم همه یتیم می شن. معلوم نیست چه بلایی هم سر وزارت خونه میاد.

اشک هیئت ژوری در میاد و روی یه کاغذ چیزی می نویسن و می دن دست هری.

هری : هیئت منصفه رایشو داد. سیریوس بلک وزیر می شه!

کف و سوت و اینا رو رفته می شه تو کارش و دادگاه تموم می شه .

ختم جلسه!


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۹:۳۶ دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۶
#87

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
شکایت نامه
شاکی: جناب آقای پرفسور دکتر استادای بی ناموس شناسی سرژ تانکیان
متهم: عله آتشفشان و رفقای ناباب وی
شاهدان صحنه: دمبول و گری (همون گریند والد خودمونه)
وکیل شاکی: ققنوس
وکیل متهم: پرفسور کوییرل(آمپول زنم نیست می گن پرفسور)
قاضی: اسکاور
دادستان: سریوس بلک
----------------------------------------------------
تق تق تق تق تق تق تق(چکش قاضی)
اسکاور: دادگاه رسمی است...

همه که در حال صحبت کردن بودند از صحبت دست می کشند البته جز هری و سرژ که گیش کشیو رد کرده بودن

اسکاور: خوب آقای تانکیان چرا شما از اقای هری پاتر شکایت دارید؟!!
سرژ: آقا این هری با اون دوستاش میان تو استخر تالار ما نمی ذارن استخر بریم

اسکاور:بابا جک نگو هری تو گیرفه
ققی:اعتراض دارم جناب قاضی اعتراض
اسکی:وارده بوگو
ققی:موکل بنده در تاریخ 16 اگوست سال 1921 از در قلعه خارج میشه که می بینه 3 نفر زیر شنل نا مرئی دارن میان تو قلعه
سریش:ببخشید جناب شما زیر شنل نا مرئی می بینی؟!
ققی:من که نه ولی موکلم حتما می بینه که می گه دیده!! بابا حذب خیلی خفنه انجمن مدیرانو می بینه چه برسه به زیر شنل نامرئی
سیریش:خوب ادامه بده
ققی:آره داشتم می گفتم دید که 3 نفر زیر شنل نامرئی دارن میان تو قلعه
سرژ:وا ققی مگه زیر شنل نا مرئی میشه دید ؟!
ققی:مسخره خودت گفتی اینجوری بگو...همه اش ابرو منو می بری اصلا آقای قاضی من طلاق می خوام همه اش منو ضایع می کنه...
اسکی: شما چرا طلاق می خوای؟!
ققی:ظرفارو که نمی شوره آقای قاضی... از همون اول زندگی قرار شد آشغالا رو من بذارم دم در این ظرف بشوره...
اسکی:شاهدی دارین که ظرفا رو نشسته ؟!
ققی با گریه: بله آقای قاضی پس این دمبول و گری اینجا چیکارن؟
اسکی:هوی دمبول با گری بیا جایگاه شهود...
سیریش:خوب شما دوتا برای چی اینجایین؟
دمبول:خوب اومدیم شهادت بدیم دیگه...ققی راست میگه این سرژ هیچ وقت ظرف نمی شوره
سیریش:خوب شما که واسه شهادت قضیه استخر تالار اومدین...
گری:خوب فرقی نمی کنه ما پول گرفتیم که هرچی ققنوس گفت تایید کنیم...مگه نگرفتیم؟
سیریش:یکی این دوتا عمله رو بندازه بیروین

اسکی:ببین من قاطی کردم الان 3 تا پرونده هست استخر ریون طلاق ققنوس رشوه خواری دمبول...من تا حالا این همه پرونده نداشتم برای همین همه رو مختومه اعلام می کنم

کوییرل:اعتراض دارم آقای قاضی
اسکی:بنال
کوییرل: موکل من می گه چرا اسمش اول پست اومده و هیچ حرفی نزده
اسکی:هری جوون حرفی داری بزن میخوایم تعطیلش کنیم...
هری:می تونم حرف بزنم؟
اسکی :اره بابا جون بزن
هری:خوب با سلام خدمت همه ی کاربران سایت جادوگران من می خواستم بگم من و هیچ یک از دوستانم هیچ وقت تو تالار ریون نرفتیم و با استخر اونجا کاری نداریم ما با کاربرا کاری نداریم ما با بلاک کاری نداریم و کلا ما ها اصلا با این سایت کاری نداریم و علافیم با تشکر


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
#86

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
همه برای اینکه زیاد مزاحم نظم دادگاه نشوند خیلی زودتر از بقیه ی حظار وارد دادگاه شدند .
دانش آموزان فوری به طرف نیمکت مخصوصشان رفتند و ساکت بر روی آن نشستند . اما نه چندان ساکت :
رون : هری فکرشو بکن من تا حالا تو یه دادگاه واقعی شرکت نکرده بودم . وااای !
هری جواب داد : به نظر من تماشای محاکمه ی یک انسان چندان لذت بخش نیست .
هری کلمه ی انسان را با لحن عجیبی بر زبان آورد و همان باعث شده بود که رون ساکت شود .
کمی آنطرف تر دراکو و نوچه هایش مشغول حرف زدن بودند :
کراب : من فکر میکنم که همه ی اون رای دهندگان و حتی اون قاضی ابله ترین کسایی باشند که دیدم !
در همین لحظه قاضی و دیگر رای دهندگان به سمت صندلی های مخصوصشان که روبه روی صندلی متحم بود قرار داشت رفتند . بقیه ی حظار هم کم کم آمدند و نشستند . دادگاه تقریبا پر شده بود . فقط متحم در دادگاه حظور نداشت که او را هم دو نفر مرد سیاه پوش به دادگاه آوردند و او را روی صندلیش نشاندند . زنجیر ها ی دسته ی صندلی به صورت تهدید آمیز جیر جیر میکردند انگار میخواستند متحم را بو بکشند ! کمی بعد طوری که مطمئن شده باشند فوری به دست گناهکار پیچیده شدند .
جادوگر ژنده پوشی که به جرم تهدید کردن یک ماگل به وسیله ی چوب جادو متحم شده بود ابتدا تقلا کرد . اما وقتی دید که فایده ای ندارد آرام گرفت .
اولین دقایق رسمی دادگاه با سکوت سپری شد اما قاضی که مرد مسنی بود این سکوت رو شکست .
-: آقای الکس اتا به اتحام تهدید یک ماگل به وسیله ی چوبدستی در تاریخ دیروز بعد از ظهر دستگیر شده . حالا آقای اتا آیا دفاعی دارید ؟
متحم در حالی که سعی داشت سر پا بایستد فریاد زد : اون مشنگ بی عقل تنها پسر من رو با ماشین کوفتیش زیر گرفت . اون پسر من رو کشت ! و همونطور که در دادگاه مشنگ ها اعلام شد مقصر اون بوده نه تنها فرزند منو کشت . مشنگ ها تو دادگاهشون رای به آزادی ولی پردداخت دیه دادند اما پول اون مشنگا به چه درد من میخوره ؟ من پسرم رو میخوام !
قاضی با چکشش به صفحه ی چوبی مقابلش کوفت و فریاد زد : رای دادگاه ! چه کسانی با آزادی این مردک موافقند ؟
تقریبا همه ی رای دهندگان دست های خود را بالا بردند .
قاضی : آقای اتا شما آزادید . اما تا 3 سال حق استفاده از جادو رو ندارید و در صورت تخلف دستگیر خواهید شد .
ختم دادگاه !


تصویر کوچک شده


دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
#85

ماتیلدا(طلا.م)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 271
آفلاین
پروفسور اونز جلوتر از همه وارد دادگاه شد.
هرمیون،رون و هری هم پشت سرش وارد دادگاه شدند و پشت سر آن ها بقیه دانش آموزان!
سه دوست،در جلوی داد گاه چایی پیدا کردند و نشستند.رون زیر لبی به هری گفتپرا این جا اومدیم؟!
همین که هری خواست جواب بدهد،هرمیون که معلوم بود صدایه بون را شنیده است با حرص گفتهیسسسسسسسسسسسس!
و در سر جای خود ،کمی جا به جا شد!
قاضی وارد دادگاه شد و چکش خود را روی میز کوبید تا دادگاه ساکت شود!سپس شروع به صحبت کرد
_متحم،آقای جورج سندرز به جایگاه!
مردی عبوس با قدی کوتاه و موهای مجعد بهم ریخته،وارد دادگاه شد!
قاضیآقای سندرز،میتونید علت کار خودتون رو توضیح بدید؟!
مرد با صدایی حشک و بی روح شروع به صحبت کرد
_اون زن اعصابم رو خورد کرده بود!همش با من جر و بحث میکرد!درسته نامزدم بود ولی....
قاضی در حالی نوک انگشتانش را به هم چسبانده بود و آن ها مقابل صورتش قرار داده بود گفتولی؟!
_ولی حالم ازش بهم میخورد این یه نامزدی زوری بود و...
قاضیکافیه...
سپس گمی با منشی دادگاه و اطرافیانش مشورت کرد و سپس گفتشما به آزکابان بند ده منتقل خواهید شد!ختم جلسه رو اعلام میدارم!
پروفسور از جاش بلند شد و رو به بچه ها گفت
_خیله خوب بچه ها به آرامی از دادگاه خارج شین!میخوام خیلی قشنگ برام جزوه بنویسید!من 35 سانت جزوه ازتون میخوام!
بچه هاای وای!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.