ياهو
خب ! ميبينم كه پستِ هگريد تصحيح نشده اما اشكالي نداره! من تو پستم توضيح ميدم اين جابه جايي رو! ... دوستان بهتره كه بيشتر دقت كنن! هگر عزيز ممنون بابت پستي كه زدي و اينا بيا دوتايي بتركونيم تالار رو به مونتي هم محل نديم!!
... موفق باشين همگي!
- - - - - - - - -
همه ي ملت ( اعم از محفلي و مرگخوارا ) به سمتِ خوابگاه دخترا دويدند! ... در بين راه به دليل چهار نعل رفتن گروهي از دوستان تعدادي ديگر از دوستان – كه تصويرشان در فيلم هاي مدار بسته ي خوابگاه قابل رويت نيست-
با ديوار جفت شدند و تنها تكان خوردن لبهايشان حاكي از آن بود كه فحش هاي بي ناموسي +18 ميدادند !
... ملت در راه اند ! - آآآآآآآآآآآآآآآيي ! ولم كن دختره ي _____
______ !
- موهاهاهاها ... خشم ما شما را نابود خواهد كرد! بلاتريكس موهاشو قيچي كن تا خيالِ ارباب راحت شه!!
- نـــــــــــــــــــــه ! دختره ي ترشيده ! همين كارارو كردي موندي ديگه !!!
بلا كه دچار تخريب شخصيت شده بود :
سارا داشت فكِ مورگانا رو پايين ميآورد كه با فرمانِ ايستِ دامبلدور همگي دست از مبارزه كشيدند! سارا نگاهي به دامبل ميكنه ، سري تكون ميده و دستش رو داخل رداش ميكنه و نشاني قرمز رنگ رو از اون بيرون مي آره چرخي تو هوا ميزنه و ميگه :
- ميدونين اين چيه ؟! اين علامت جادوگرِ بزرگ ! ميتي كمون ! ... اهم چيزه ! پروفسور دامبلدور !!!
ملت :
سارا :
- الووو ؟! كوشي ؟! زنده اي ؟! ببين من به خاطر سامانتا هم شده تو رو نميكشتم! سارا ؟! الوووو ؟!
... تو كه اينقدر بي جنبه نبودي دختر ! جييييييييييغ ...
* سخن نويسنده : سارا تو توهم بود كه اون خواب رو ديد! ... مورگانا زودتر فكش رو سرويس كرد!!!! * مورگانا همچنان درحالِ چنگ زدن صورتش بود كه ناگهان توقف كرد!. ابروهايش را در هم كشيد و گفت:
- مگه اين محفلي نيس ؟! پس اينجا چيكار ميكرد ؟! ... چه مشكوك ؟!
... ملت فقط يك پيچ تا خوابگاه فاصله دارند ! سارا كه خودش رو به بيهوشي زده بود، و اوضاع را نابه سامان ديد به آرامي چشمهاش رو باز كرد و گفت:
- من كجام ؟! آآآخخخ سرم ! اينجا چه خبره ؟!؟! ... و همچنان به كولي بازيهايش ادامه داد تا اينكه مورگانا فهميد كه سارا به طور اتفاقي از كنارِ درِ خوابگاه رد ميشد كه به محض شنيدن سرو صدا خود را جفت پا وارد دعوا كرد.
سارا تو دلش : تف به تو پرسي ! واي به اون روزي كه خشمِ سارا هويدا بشه! حالا منو قاطي نقشه هاي ارزشيت ميكني ؟! .... جــــــــيغ !!
... ملت رسيدند !!- بوووووووم ... تق ... گووووپس .... ديش ... ( افكت برخورد درِ تالار به ديوار و پخش شدن ملت رو همديگه !! )
دامبلدور نگاهي خردمندانه به اوضاع و خرابي ها ميكنه، برگه اي از تو جيبش در مياره و چيزهايي رو يادداشت ميكنه و ميده دستِ مونتي تا ببره بده با ولدمورت !!
ولدي به محض ديدنِ فاكتورِ اجناسِ خراب شده و قيمتِ گزافِ اون : لوس
!!!
ولدي نگاهي به ملت ميكنه و چشمم به پرسي ميوفته و خشم اونو در بر ميگيره و ميگه:
- هوا خوبه پرسي؟!
پرسي : اوهوم ارباب!
ولدي كه از حاضر جوابي پرسي اصلا" راضي نبود فرياد زنان گفت:
- تو به دليل خيانت بايد يه مدت يك هفته مرلينگاه رو تميز كني !!! ...
فهميدي ؟!؟!پرسي : اما من تنها نبودم! سارا هم اينجا جاسوسي ميكرد واسه محفل !!
سارا :
+ _________!
و به اين ترتيب سارا و پرسي به مدت يك هفته مجازات ميشن و ولدي هم به صورتِ قسطي هزينه ي خراب كردنِ خوابگاه رو به بانكِ گرينگورتز واريز ميكنه . تنها يك روز از ماندن مرگخوارها در تالار باقي مانده بود كه خبر رسيد ؛ مرلينگاهِ ولدي اينا به دليل گودبرداريه غير اصولي كلا" تخريب شده !!!