هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۰:۰۲ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
خلاصه

[spoiler=خلاصه]تالار گریفیندور که همیشه مهمانان زیادی داشته، این بار چند مهمان خاص و مشکل پسند رو در خود جا داده:محفلیها و مرگخواران. در یک شب آرام، تمامی محفلیها که به دلیل خراب بودن حموم از خانه گریمولد خارج شدنه بودند، به تالار با شکوه گریفیندور آمدن تا چندروزی را در انجا سپری کنند.از آن سو، مرگخواران هم بدلیل خراب شدن مرلینگاهشان به تالار گریفیندور، جائی که یک مرگخوار نظارتش را دارد، آمدند. در این میان، دعوائی بین این دوگروه شکل گرفت. سرآخر، تصمیم بر این شد که مسابقه ای برگزار شود و برنده مسابقه برای چند روز در تالار بماند. مرگخواران و محفلیها هر دو مسابقه را بردند و براری همین،قرار شد محفلیها در خوابگاه پسرانه و مرگخواران در خوابگاه دخترانه بمانند. بعد از ماجراهای فراوان، نجینی دامبلدور را در یکی از درگیری ها نیش میزند. هاگرید و محفلیها برای پیدا کردن پادزهر به جنگل ممنوعه میروند. لرد و مرگخوارانش نیز که از مرگ دامبلدور، که به معنای بی دشمن شدن و بیکار شدن مرگخواران میبشاد، خوششان نمیاید، بدنبال پیدا کرد پادزهر بدنبالشان میوند.[/spoiler]


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸

روبیوس هاگرید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۷ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
دامبلدور با اخمی عجیب به نجینی خیره میشه.
- تام. هرچه سریعتر این توله ی خونگیت رو از جلوی چشمام دور کن. میدونی که من نسبت به اینا آلرژی دارم.

لرد ولدمورت که از این توهین دامبلدور به شدت عصبانی شده خطاب به نجینی میگه :
- پیس پوس پس پس پوس! (مار زبانی)
نجینی لبخند شیطانی ای میزنه و یهو میپره و دامبلدور رو نیش میزنه.
دامبلدور : عـــــــــــــر!

در همین لحظه فضای خوابگاه به شدت متشنج میشه. محفلی ها چوب هاشون رو از غلاف در میارن و به سمت مرگ خواران نشونه میگیرن، مرگ خواران تشویق میکنن و لرد هم با رضایت سرشو تکون میده.

در همین لحظه اعضای حاظر به چپ و راست پرت میشن و یک غول بسیار بزرگ و لندهور در وسط خوابگاه دیده میشه.
گریفی ها : هاگرید؟!
هاگرید دستی به ریشش میکشه و سریع به سمت دامبلدور میره که حالا یک گوشه افتاده و داره نفس نفس میزنه.
- آره. من جونم به جون دامبلدور بستست. همین که کاریش بشه من سریعا خودمو میرسونم.

جسیکا : خب حالا بگو ببینم باید با این چکار کنیم؟
روبیوس پلک های چروکیده دامبلدور رو میده بالا و میگه : خب پادزهرش فقط توی جنگل ممنوعه موجوده و حتی اسنیپ هم نداره این معجون رو.

هاگرید، به راحتی بلند کردن یک بالشت سبک دامبلدور رو بلند میکنه و میزاره رو شونه هاش و سپس ادامه میده : پادزهرش فقط توی خون عنکبوت های آکرومنتلیا مثل آراگوگ هست.
گریفی ها :
روبیوس بی توجه به حاکم شدن ترس بر چهره های گریفیندوری ها به طرف در میره.

ولدمورت :اگر دامبلدوری نباشه، ولدمورتی هم نیست!
و او نیز به دنبال روبیوس حرکت میکنه.

-------------
جسی بیا بترکونیم.


تصویر کوچک شده

[b][color=FF


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



جيمز و مونتي و ديگر بچه هايي كه كنارِ شومينه ي تالار نشسته بودند به محض ديدن موهاي پريشان و صورتِ سياه شده و لباس هاي پاره شده ي آليشيا چشماشون هش تا ميشه !! و بدو بدو ميرن سمتِ خوابگاهِ دخترا !


:.. جيك ثانيه بعد ..:
لردولدمورتِ كبير در حالي كه نيشش رو باز كرده بود و دستانِ پر بركتش رو به سر نجيني ميكشيد، گفت:
- مشكلي نيست مونتي! ... ما داشتيم ميزانِ پرتابِ آتش از دهانِ نجيني رو آزمايش ميكرديم!
مونتي سكته ي خفيفي ميزنه و با چشماني به اطرافش نگاه ميكنه و وزش شديد باد رو روي صورتش حس ميكنه ! سرش رو به سمتِ چپ بر ميگردونه و در كمالِ شگفتي ميبينه نصفِ ديوار ريخته شده و افتاده كفِ حياطِ هاگوارتز !!!
جيمز براي خالي نبودن عريضه جــــــيغي به اين صورت ميكشه و ميره كه صاحبِ اينجا ( دامبلدور) رو بياره !!


..: خوابگاه پسرا :..

جيمز پله ها رو دو تا يكي طي ميكنه و نفس زنان ميگه:
- پروف... پروفسور بياين خوابگاه تركيده !
دامبلدور كه داشت با MP5 جديدش موزيك گوش مداد خيلي ريلكس هدفون رو ازز گوشش در مياره و ميگه:
- امان از دستِ تو كوچولو ! ... و مشغول كارش شد!
جيمز اينبار با تمام وجود صداشو بالا ميبره تا هم عقده ي اين مدت رو خالي كنه هم اينكه ثابت كنه ديگه مرد شده و اينا، فرياد ميزنه :
- همين الان پاشين بياين بيرون پروفسوووووووووووووور ؟!
دامبل : !

.:. خوابگاه دخترا .:.

ولدمورت همچنان داشت نجيني رو مورد لطف خودش قرار ميداد! كاري كه از ولدي بعيد بود.

اين صحنه آنقدر هندي و رمانتيكانه بود كه اشك در چشمانِ بلا و مورگانا و بقيه دوستان جمع شد، حتي شاهدين اظهار داشتن كه روحِ شهيد زابيني هم آنجا حضور داشت !!!

ولدي به محض ديدن دامبل اخمي ميكنه و ميگه:
- هي ريش دراز ! مگه ما ميايم پيشِ شما كه تو دم به دقيقه اينجايي ؟! ... ايشش ...
دامبل از اين حرفِ ولدي به شدت اسرار سرخوردگي ميكنه و چشم غره اي به جيمز ميره و ميگه:
- خسارتت خيلي داره زياد ميشه كچل !! ... اگه مثه بچه آدم باشي كه نميام اينجا سركشي !!! ... ويلا تحويل گرفتي داري طويله تحويل ميدي !!
ولدي نگاهي به نجيني ميكنه ، نجيني فش فشي ميكنه و به دامبلدور خيره ميشه ...


ادامه دارد ...

- - - - - - - - - - - - - - - - -
آليشيا عزيزم ! پستت خيلي هم خوب بود خانومي !!





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸

آلیشیا اسپینتold*


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۳۱ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
از زیر آسمون آبی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
ولدمورت میگه: اشکالی نداره که ما فعلا همینجا راحتیم
ملت:
- شوخی کردم . مونتی مث اینکه ما فعلا اینجا موندنی شدیم. باید یه فکری به حال تغییر دکور اینجا بکنیم.

دقایقی بعد ، دفتر ناظرین:

- حالا چی کار کنیم؟
جیمز در حالی که با یویوش بازی می کرد گفت:
من نمی فهمم . اصن چرا باید بیان گریفندور . مگه این کچل خودش خوابگاه نداره.
- من نمی دونم حالا که مرلینگاهشون کلا تخریب شده باید بزاریم یه چند روزی اینجا بمونند تا به فکر یه مرلینگاه جدید بیوفتن .
-

تالار:

محفلیا دور هم جمع شدند. جیمز هم میاد پیششون. دامبلدور میگه:
- جیمز سیریوس پاتر اگه این مرگخوارا شرشونو کم نکنن هم تو و هم کل خاندانتو از محفل اخراج می کنم
-

چند رو ز بعد:
جیمز با عصبانیت به مونتی گفت :
- اینا دیگه واقعا دارن غیر قابل تحمل می شن . این کچله امروز ورداشته تمام روتختی ها رو سبز کرده. تو یه مرگخواری پس یه فکری بکن.
مونتی گفت:
- مگه این محفلیا چه گلی به سر ما زدن . دامبلدور با این آواز خوندنش برامون خواب نذاشته
-دیگه خسته شدم
-
ناگهان صدای وحشتناکی بلند شد و آلیشیا دوان دوان وارد شد و گفت:
نصف خوابگاه دخترا رفت رو هوا .

------------------------------------------
اگه بده ببخشید اولین رولم بود . اگه به سوژه لطمه زده می تونین پاکش کنید.



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


خب ! ميبينم كه پستِ هگريد تصحيح نشده اما اشكالي نداره! من تو پستم توضيح ميدم اين جابه جايي رو! ... دوستان بهتره كه بيشتر دقت كنن! هگر عزيز ممنون بابت پستي كه زدي و اينا بيا دوتايي بتركونيم تالار رو به مونتي هم محل نديم!! ... موفق باشين همگي!
- - - - - - - - -

همه ي ملت ( اعم از محفلي و مرگخوارا ) به سمتِ خوابگاه دخترا دويدند! ... در بين راه به دليل چهار نعل رفتن گروهي از دوستان تعدادي ديگر از دوستان – كه تصويرشان در فيلم هاي مدار بسته ي خوابگاه قابل رويت نيست- با ديوار جفت شدند و تنها تكان خوردن لبهايشان حاكي از آن بود كه فحش هاي بي ناموسي +18 ميدادند !

... ملت در راه اند !

- آآآآآآآآآآآآآآآيي ! ولم كن دختره ي ___________ !
- موهاهاهاها ... خشم ما شما را نابود خواهد كرد! بلاتريكس موهاشو قيچي كن تا خيالِ ارباب راحت شه!!
- نـــــــــــــــــــــه ! دختره ي ترشيده ! همين كارارو كردي موندي ديگه !!!
بلا كه دچار تخريب شخصيت شده بود :
سارا داشت فكِ مورگانا رو پايين ميآورد كه با فرمانِ ايستِ دامبلدور همگي دست از مبارزه كشيدند! سارا نگاهي به دامبل ميكنه ، سري تكون ميده و دستش رو داخل رداش ميكنه و نشاني قرمز رنگ رو از اون بيرون مي آره چرخي تو هوا ميزنه و ميگه :
- ميدونين اين چيه ؟! اين علامت جادوگرِ بزرگ ! ميتي كمون ! ... اهم چيزه ! پروفسور دامبلدور !!!
ملت :
سارا :

- الووو ؟! كوشي ؟! زنده اي ؟! ببين من به خاطر سامانتا هم شده تو رو نميكشتم! سارا ؟! الوووو ؟! ... تو كه اينقدر بي جنبه نبودي دختر ! جييييييييييغ ...

* سخن نويسنده : سارا تو توهم بود كه اون خواب رو ديد! ... مورگانا زودتر فكش رو سرويس كرد!!!! *

مورگانا همچنان درحالِ چنگ زدن صورتش بود كه ناگهان توقف كرد!. ابروهايش را در هم كشيد و گفت:
- مگه اين محفلي نيس ؟! پس اينجا چيكار ميكرد ؟! ... چه مشكوك ؟!

... ملت فقط يك پيچ تا خوابگاه فاصله دارند !

سارا كه خودش رو به بيهوشي زده بود، و اوضاع را نابه سامان ديد به آرامي چشمهاش رو باز كرد و گفت:
- من كجام ؟! آآآخخخ سرم ! اينجا چه خبره ؟!؟! ... و همچنان به كولي بازيهايش ادامه داد تا اينكه مورگانا فهميد كه سارا به طور اتفاقي از كنارِ درِ خوابگاه رد ميشد كه به محض شنيدن سرو صدا خود را جفت پا وارد دعوا كرد.
سارا تو دلش : تف به تو پرسي ! واي به اون روزي كه خشمِ سارا هويدا بشه! حالا منو قاطي نقشه هاي ارزشيت ميكني ؟! .... جــــــــيغ !!

... ملت رسيدند !!

- بوووووووم ... تق ... گووووپس .... ديش ... ( افكت برخورد درِ تالار به ديوار و پخش شدن ملت رو همديگه !! )
دامبلدور نگاهي خردمندانه به اوضاع و خرابي ها ميكنه، برگه اي از تو جيبش در مياره و چيزهايي رو يادداشت ميكنه و ميده دستِ مونتي تا ببره بده با ولدمورت !!
ولدي به محض ديدنِ فاكتورِ اجناسِ خراب شده و قيمتِ گزافِ اون : لوس !!!
ولدي نگاهي به ملت ميكنه و چشمم به پرسي ميوفته و خشم اونو در بر ميگيره و ميگه:
- هوا خوبه پرسي؟!
پرسي : اوهوم ارباب!
ولدي كه از حاضر جوابي پرسي اصلا" راضي نبود فرياد زنان گفت:
- تو به دليل خيانت بايد يه مدت يك هفته مرلينگاه رو تميز كني !!! ... فهميدي ؟!؟!
پرسي : اما من تنها نبودم! سارا هم اينجا جاسوسي ميكرد واسه محفل !!
سارا : + _________!
و به اين ترتيب سارا و پرسي به مدت يك هفته مجازات ميشن و ولدي هم به صورتِ قسطي هزينه ي خراب كردنِ خوابگاه رو به بانكِ گرينگورتز واريز ميكنه . تنها يك روز از ماندن مرگخوارها در تالار باقي مانده بود كه خبر رسيد ؛ مرلينگاهِ ولدي اينا به دليل گودبرداريه غير اصولي كلا" تخريب شده !!!





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸

روبیوس هاگرید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۷ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
.:: خوابگاه دختران ::.

مونتگومری سریعا وارد خوابگاه دختران میشه و چوبش رو دور اتاق میچرخونه. بلافاصله همه دیوار ها سیاه میشه که...
ییاااااااااایییییییی!
شترق! دونگ! دنگ!
مونتگومری در یک لحظه احساس بیچارگی و ناتوانی کرد.انگار که آب یخی بر روی مونتگومری ریخته باشند.
- اوه. ما دخترای زیادی نداریم که از شما خوششون بیاد ارباب.
لرد : منظورت چیه؟
مونتگومری : منظورم اونا هستن.
و با دست به جسیکا ، سارا و مینروا اشاره میکنه.


.:: خوابگاه پسران ::.

دامبلدور روی تختش نشسته و داره برای خودش شعر میخونه.
" ققنوسی داشتم خوشگله فرار کرده ز دستم..."
جیمز بالشت رو روی کلش فشار میده ولی گویا پرسی ویزلی زیاد پیرو کار های جیمز نیست.
- پیرخفت. خفه شو دیگه. ساعت سه نصف شبه.
دامبلدور : سکوت. من جادوگر قرن هستم و تو حق نداری که به من دستور بدی ، توهین کنی یا متلک بندازی.
پرسی : جمع کن بابا.
لارتن : پرسی ، دامبلدور. با هر دوتونم. ساکت باشید و بزارید ما بخوابیم.

دنگ... ترق... شترق...
صدای عربده مونتگومری از خوابگاه دختران معلوم بود.
- کمـــــــــک. این ولدمورت و دخترا دارن همدیگه رو به خاک و خون میکشن. کمــــــــک.

هاگرید عزیز، قرار بر این شده که مرگخواران فقط در خوابگاه دختران، و محفلیها در خوابگاه پسران باشند. سارا محفلی هست، برای همین نمیتونه تو خوابگاه دختران باشه. پرسی هم مرگخواره، برای همین نمیتونه در خوابگاه پسران باشه.
لطفا یا پستتون رو خودتون ویرایش کنید، یا درست کنید و به من بگین تا براتون ویرایش کنم.
به سایرین: اگر پست ایشون تا وقتی که شما میخواستین پست بزنین ویرایش و درست نشده بود، از پست قبلی ادامه بدین.


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۱۸:۳۰:۲۰
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۸ ۱۰:۰۳:۴۹

تصویر کوچک شده

[b][color=FF


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
خلاصه:
تالار گریفیندور که همیشه مهمانان زیادی داشته، این بار چند مهمان خاص و مشکل پسند رو در خود جا داده:محفلیها و مرگخواران. در یک شب آرام، تمامی محفلیها که به دلیل خراب بودن حموم از خانه گریمولد خارج شدنه بودند، به تالار با شکوه گریفیندور آمدن تا چندروزی را در انجا سپری کنند.از آن سو، مرگخواران هم بدلیل خراب شدن مرلینگاهشان به تالار گریفیندور، جائی که یک مرگخوار نظارتش را دارد، آمدند. در این میان، دعوائی بین این دوگروه شکل گرفت. سرآخر، تصمیم بر این شد که مسابقه ای برگزار شود و برنده مسابقه برای چند روز در تالار بماند. مرگخواران و محفلیها هر دو مسابقه را بردند و براری همین،قرار شد محفلیها در خوابگاه پسرانه و مرگخواران در خوابگاه دخترانه بمانند.
____________________________________________

صدای فریاد لرد تمام خوابگاه دخترانه را فرا گرفت. مونتگومری خود را هرچه سریع تر به لرد رساند. مونتی تعظیم کوتاهی نمود و گفت: یا لرد، چه شده که شما رو آزار داده؟
- تاحالا یک نگاه به اینجا انداختی؟؟
مونتگومری نگاهی به دور وبر خود نمود و بعد گفت»: خب نه...اینجا خوابگاه دختراست.
- رنگش صورتیِ!! صورتی!من باید تمام شب رو اینجا بخوابم؟
لبخند ساختگی بر لبان مونتگومری نقش بست. مونتگومری نگاهی به لرد نمئد و همان طور که با انگشتان خود بازی مینمود، من من کنان گفت: من...من الان میام رنگش کنم براتون...سیاه میکنم براتون.
لرد نگاهش را از مونتی به پنجره دوخت و با لحن سر و خشک همیشگی گفت: خوبه!

خوابگاه پسران

دامبلدور 40 جفت روتختی را از چمدان خود دراورد و بر روی روتختی گریفیندوریها گذاشت: حالا این جا شد محفل شماره دو.
ناگهان، صدای گوشخراشی شنیده شد و یعد، شعلهای آتش یکی از تختهارا در بر گرفت. جیمز سریعا خود را به خوابگاه پسران رساند و همان طور که ورد"آگوامنتی" را اجرا مینمود، هراسان گفت: چی شده پرفسور؟ مرگخوارا کاری کردن؟
دامبلدور، همان طور که ناخن های خود را کوتاه مینمود، با خونسردی تمام گفت: نه نه!فاوکس بود که روی تخت خوابیده بود. ققنوسِ دیگه، میدونی که...آتیش میگیره.
آتش خاموش شده بود و بجز خاکستر، دود و کمی روتختی پاره ، چیزی از تخت نمانده بود. جیمز آهی کشید و بعد رو به پرفسور گفت: خواهش مکینم دیگه چیزی رو آتش نزنید.این خوابگاه جای آرامش ما هست!

______________________________________


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


همه چيز به سرعت برق و باد سپري شد ! آنقدر سريع كه حتي دامبل و ولدي مجالي براي رويارويي با سوسك هاي چندين !!! متري و فرو رفتن در زمين را هم نداشتند! و از اين بابت خوش خوشان روي كاناپه لم دادند، اعضاي گروه محفل و مرگخوارا نيز همچون پروانه! دور آن دو ميچرخيدند.
در همين حال كه لارتن عينكِ ذره بيني اش را به چشم زده بود تا صحنه ي آهسته ي گرفتن اسنيج توسط ولدي و دامبل را نگاه كند، بلاتريكس كه اشك در چشمانش حلقه زده بود گفت:
- ارباب ! شما خيلي جوانتر و شجاعتر به نظر ميرسين!
دامبل و رفقا :
ولدي و دوستان:
دامبلدور پس از چند مين؟! خنديدن گفت:
- راست ميگه ولدي! ... كله ي كچلت براي اولين بار به درد خورد، تو تاريكي مثل لامپ هاي كم مصرف ماگلي برق ميزد!
ولدمورت كه خون جلوي چشماشو گرفته بود، تره ور رو كه روي ميز عسلي كنار دستش نشسته بود رو به چنگش ميگيره و به سمت دامبلدور پرتاب ميكنه ! اما دامبل جاخالي ميده و نره ور به ريش هاي انتهايي دامبل آويزون ميشه !!
تره ور : غورررر ... غووووور ...


.:. فرداي آن روز .:.
هوا خوب بود و آفتابي بود و نسيم ميوزيد. جمعي بود و گريفي ها وسط بودند و محفلي ها سمت راست و خادمان ولدمورت سمت چپ !
- بله ! همونطور كه توصيف شد، هر 3 گروه گرد هم جمع شده بودند تا تكليف خود را روشن كنند.
محفلي ها و مرگخوارا كه بعد از اظهاراتِ ديروز عصر لارتن مبني بر تخلف و فريب كاري شاهدان براي تصاحب اسنيچ - - شديدا از دست دامبل و ولدي شاكي بودند، اما جرات نداشتن بروز بدن!
مونتگومري و جيمز كه از شاخ هاي جمع بودند و- نماينده ي دو گروه در گريف-، پس از ساعتها پچ پچ كردن و جيغ زدن تصميم بر اين گرفتند كه نقشه ي خود را عملي كنند!
جيمز براي شروع صحبت جيغي آهانه !! كشيد و سرفه اي كرد و آبي خورد و چندبار پلك زد و كلي كار ديگه و بلاخره آسنينِ رداشو بالا زد و گفت:
- من و مونتگومري تصميم گرفتيم براي جلوگيري از اين اغتشاشاتِ اخير براي هر گروه مرز مشخصي تعيين كنيم! ... يعني مرگخوارا ميرن به خوابگاه دخترا ؛ محفلي ها هم ميان خوابگاه پسرا ! اينطوري مشكل حموم و مرلينگاه هم حل ميشه !! حالا براي ابراز موافقت به جييييغ يه هوووووورااا !


ملت:!!!!!؟؟؟ What ... ؟؟؟!!!!
مونتي براي اينكه عرصه رو خالي نذاره گفت:
- ما خيلي فكر كرديم و از اينكه شما رو غافلگير كرديم خيلي خوشحاليم! ... بهتره وسايل هاتون رو جمع كنين! ... بعدا واسه تشكر مراجعه كنين!!!
مورگانا رو به جسي : وااااااااي برادر زن عيزم !! ... بيا بريم تختت رو نشونم بده !!!
و به اين ترتيب جابه جايي عظيمي !! صورت گرفت اما حيف كه مونتي و جيمز به عواقب اين جابه جايي فكر نكرده بودند !!!






Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
دامبلدور و ولدمورت نگاهی به یکدیگر انداختند و ولدمورت بلافاصله شروع به دویدن به سمت گوی زرین کرد.

دامبلدور که غافلگیر شده بود ، به دنبالش به سمت گوی زرین دوید.

ولدمورت نگاهی به دامبلدور کرد و گفت: پیرمرد ، همین الان بکش کنار. تو شانسی نخواهی داشـ...

- تـــــــــــــــــق!

ولدمورت با برخورد به چوب لباسی پخش زمین شد و اینبار دامبلدور پوزخندزنان از او جلو زد و به سمت گوی هجوم برد.

اما ولدمورت پای دامبلدور را گرفت و گفت: مگه من میذارم؟

و سریع بلند شد و هر دو همزمان ، دوش به دوش هم در زیر زمین تاریک جلو رفتند.

گوی چرخشی کرد و مسیر خود را عوض کرد. دامبلدور و ولدمورت که از این مسیر ناگهانی شوکه شده بودند محکم به دیواری که در تاریکی دیده نمیشد برخورد کردند.

- بدن گنده تو از روم بردار.

ولدمورت با ناراحتی ، گرد و خاک روی ردایش را تکاند و گفت: اینجا هیچ چیز معلوم نیست!

- ویـــــــــــــژ!

با شنیدن صدای بال زدن اسنیچ که درست در کنارشان قرار داشت ، هردو همزمان دست خود را به سمت اسنیچ دراز کردند.

دقایقی بعد:

ولدمورت و دامبلدور که هرکدام یک دستشان بر روی اسنیچ قرار داشت ، وارد تالار شدند.

ولدمورت نعره ای کشید و گفت: من نصف بیشتر گوی رو گرفتم پس من برنده م!

دامبلدور نیز با آن یکی دستش به دستان بر روی اسنیچ اشاره کرد و گفت: من هر پنج تا تا انگشتام روشه ولی تو سه تات!

- اما من بیشترشو گرفتم.

- ولی من با پنج تا انگشتم گرفتم و وایسوندمش تا تو تونستی بگیری!

- اگه من نگرفته بودمش تو حتی دستات این گوی رو لمسشم نمیکرد!

ولدمورت و دامبلدور چشم غره ای به یکدیگر رفتند و لارتن گفت: بررسی میکنیم ببینیم کی برنده س.




Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸

روبیوس هاگرید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۷ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
دامبلدور دستی به ریشش میکشه.
- من میگم که هرکی سریعتر تونست واژه عشق رو تعریف کنه برندست.
مرگ خواران :
ولدمورت که به شدت حالش بهم خورده میگه : بابا این سوسول بازیا دیگه چیه؟ اه اه اه! من میگم که هر کی تونست سریعتر یک هورکراکس درست کنه برنده هست.
دامبلدور : عمرا. به هیچ وجه من به تو باج نمی دم.

لارتن : بسه بابا. من میگم ما توی زیرزمینمون ، یک عدد گوی زرین نگه میداریم. اونو توی زیر زمین ول می کنیم و شما دو تا تنهایی میرید توی زیر زمین و دنبال اسنیچ که آزاد هم هست میگردین. البته دقت کنید که چوب هاتون گرفته میشه و اونجا هم به شدت تاریکه.
ولدمورت و دامبلدور موافقت میکنند و بر لبان دامبلدور لبخند شرورانه ای نقش بسته...

در زیر زمین
لارتن ، دامبلدور و ولدمورت جلوی در زیر زمین ایستادن.
لارتن : خب دقت کنید ، اینجا یک زیر زمین غیر عادیه. ممکنه که یهو زمین خالی بشه و شما برین در اعماق زمین ، ممکنه یک اژدها بیاد بخورتون ممکنه هم سوسکای یک متری رو بدنتون رژه برن پس باید بدون چوب مراقب خودتون باشید.
و اسنیچ رو توی زیر زمین ول میکنه و دامبلدور و ولدمورت وارد زیر زمین میشن.

تـــــــق!
در زیر زمین بسته میشه و حالا لرد ولدمورت ، همراه با آلبوس دامبلدور در یک زیر زمین تاریک و عجیب و غریب هستند.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.