هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
خب من به حرف و حديث ها پايان ميدم و افشا ميكنم كه تو اين عكس كي به كيه؟؟؟اما فقط بگم كه اشتباه گرفتين.قصه اين طور بود كه:

....يه روز هري داشته تو راهروهاي هاگوارتز قدم ميزده و تو دلش ترانه ي! oops...I did it again از بريتني رو زمزمه ميكرده ()كه كنج ديوار ، سر تقاطع همچين يهو ميخوره به چو ! حالا اينكه چو اونجا چيكار ميكرده ؛آلبوسُ اعلم! از اون جايي كه هري اصولا آدم بي دست و پايي تشريف داشته( )، چو تعجب نميكنه ولي خب هري تو تابستون هيكلي كرده بوده و باعث ميشه تعادل دختر مردم به هم بخوره!چشت روز بد نبينه ولي تا اينجاش كه هري بي ناموس، ردا به تن داشت واينا... و مورد خيلي بيناموسي رخ نداد.
اما اي دل غافل!! خيال كردي! هري از اين حرفها بيشتر حاليشه! تا فهميد يه دختر همچين تر و تميز و بي صاحاب شده به تورش خورده ()، دامش رو پهن كرد . بگو چطور؟؟
قبل از اينكه دختر معصوم بخوره زمين،هري _اين موجود موذي و پليد و پلشت_ دست چو رو گرفت !بعد اون يكي دستش رو گرفت و(واي واي شرم دارم بگم مرلين اعظم من رو ببخش) در نهايت سعي كرد كه كمر دختر مردم رو بگيره!كه جان خودش كمك كنه درست وايسته!

واي واي شرم دارم بگم كه چو هم در اون شرايط كه ضربه ي سخت فيزيكي خورده بود و دلش از ضربه ي روحي مرگ سدريك هنوز التيام نيافته بود، ميوفته تو دامي كه هري براش در عرض 3سوت پهن كرده!يه نگاه بهش ميكنه كه يعني تو منو نجات دادي و من به تو مديونم وهري هم با لبخندي ژكوند مانند() بهش جواب ميده كه يعني:خواهش ميكنم قابلي نداشت و تو ارزشت بيشـتر از اين [...........اين جاهاش براي كساني كه ناراحتي قلبي دارن اصلا مناسب نيست] و خلاصه شروع ميكنن به صميمي شدن و حالا تموم نميكنن!اون نقطه گندهه ،در واقع اين دو تا بيناموس بوده كه خيلي به صميميت رسيدن.

در اين لحظات صدايي از پشت سرشون مياد كه مشخص ميشه : هرميون و جيني زير ردا داشتند هري را تعقيب ميكردند،كه جيني ديگه طاقت نمياره صميميت رو ببينه و شنل رو ميندازه كنار و با سر مياد بيرون تا با روش هاي مشنگي دخترانه حساب چو رو بذاره كف دستش! اون نقطه پايينه همون سر جيني بوده!

اما اون نقطه كه اون ته تها سو سو ميكنه آرگوس فيلچ بوده كه داشته به دنبال خانم نوريس ميگشته و با صداي جيغ جيني به اين سمت شتابان حركت ميكنه.

در اين گير و دار خب مسلما هركسي جاي هري و چو بود به فكر فرار ميفتاد كه مشخصه اولين چيزي كه به ذهن پوك هري ميرسه آپاراته! و اصلا ديگه اهميتي نداشته كه آپارات رو به طور مشروع و آسلامي انجام بده .چون كارش رو كرده! در همون حالتِ صميميت،(ديگه نميگم كجاي چو رو گرفته ولي تو عكس واضحه ) آپارات ميكنه...اما خب نميتونه .اين بچه سوسول حواسش نبوده كه جادوگرا نميتونن تو هاگوارتز اپارات كنن ،اون هم با يه ساحره، اون هم به صورت نا آسلامي!!!(از هري انتظار بيشتري نميشه داشت)و در اينجا چون هري در آپارات ناكام موند،نميشه ازش نكته ي درسي در مورد آپارات با همراه نامحرم گرفت.

*توضيحات:(البته فكر نكنم لازم باشه ولي براي رفع ابهام..)
1.هرميون و جيني داشتن هري رو تعقيب ميكردند چون يه مدتي بوده كه هري آهنگ هاي بريتني رو زياد گوش ميداده؛ بهش مشكوك شده بودن كه نكنه از راه به در شده باشه!
2.رون در اين عكس هويجي بيش نبود كه در واقع عكاس يادش رفت عكسش رو بندازه!
3.اون درخته هم فكركنم تابلويه ديگه....درخت داروش بوده كه از فوران احساسات اين دو تا ()رشد كرده بود.(مثل كتاب و فيلم 5)
4.نتيجه گيري: اگه به آهنگ هاي بريتني اسپرز علاقه داريد ، نذاريد ديگران اين رو بفهمند و زمزمه هم نكنين . ميتونين تو هدفون گوش بدين تا رسوا نشين!


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱:۲۵ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
در راستاي افشاسازي بيناموسي ها و بي آسلامي هاي دانشگاه هاي مشنگي، بر خود ميدانم كه شما را نيز بدانايم(؟؟!!)

آن روزها كه در كانون فرهنگي آموزش(مخفف:قلم چي )آزمون ميداديم تا بتوانيم به آمادگي برسيم تا در جلسه ي آزمون سمج كنكور بتوانيم شاخ گراوپ رو بشكنيم به فكر "اون ور جماعت" نبوديم و سرمون تو درس و مشقمون بود و كتاب هاي "چند بار بخوان ،هيچ بار نفهم" رو خر ميزديم ...گاهي فردي از "جماعت اون ور" ميخواست در تراز كل ما رو اصطلاحا بگيرد كه به شكر مرلين وبه لطف آلبوس ناكام ميماند وبه هدف شوم دست زدن به نامحرم نمي رسيد...ما هم " اي ذليخا دست از دامان يوسف بر كش " ميخونديم براش.خلاصه ما اصلا به اين چيزها توجه نداشتيم و فقط فرمول حفظ ميكرديم ...تا زماني كه سمج داديم و نتيجه اومد.

از دل غافل رتبه ي دو رقمي آورديم و نگو اون "اون وريه" كه همش به من گير ميداد ،هم دو رقمي آورد(البته دو رقمي من نزديك به يك رقمي و دو رقمي اون نزديك به سه رقمي بود) ديديم نه بابا اين "اون وري ها" همچين زياد هم فشفشه نيستند و دلمون به حالشون سوخت؛ گفتيم به عنوان هم دهاتي ميتونيم يه ساحره حساب بياريمش! اما طرف كه بزذوق شده بود زد يه رشته ي زاغارت و ما هم بي خي شديم.

حالا ما روز ثبت نام ميبينيم : اوه اين جا چه خبره ؟؟؟ اوپس!!!! اين ملت "اون وري" چرا اينقدر متعددن؟؟ و با اين حركات و ردا هاي چسب چطور تونستن درس بخونن و نتركن؟؟؟ واقعا چشام اينطوري بود كه:ديدم نه بابا هركي برگه ي اون يكي رو نگاه ميكنه كه چه رشته اي قبول شده تا باهم آشنا بشن!!!يا حتي صميمي!!!
به قول همشهري ها ديز بازاري بود!!! ما ديدگانمان را با يك عدد گوني كه از غيب ظاهر كرده بوديم پوشانديم.

از روز ثبت نام كه بگذريم ولي گويي بعد از آن مسئولين منكرات به "اون وري ها" تذكر داده اند كه اين مكان فرهنگي ميباشد و آن ها نيز تا دو سانت رداهايشان را گشاد نموده اند كه البته نيت انجام كار مهم است نه كيفيت و كميت!!

شما از سر در دانشگاه(معروف به دروازه 50گاليوني) كه رد ميشويد مورد مشكوك وخلافي نميبينيد. اما تا اينكه به در دانشكده ميرسيد. يه عده ملت "اين وري" و "اون وري" همينجور بي نظم و ترتيب وايستادن دارن به هم نگاه ميكنن!!در سالن اصلي دانشكده!بعضي هم به هم لبخند و بعضي نيش نشان ميدهند! به اونجا هم ميگن: واحد سالن!!!وهر كس بايد هر ترم ،هر روز، هر زمان بيكاري اين واحد را پاس كند!خدايي اين ملت جادوگر و ساحره اينقدر به هم حركات نزديك و نا مرتب و نوساني دارند كه به سختي ميتوان "اين ور" و "اون ور" را از هم تشخيص داد!ما سرمون رو ميندازيم پايين و همينجور ميريم كه كه به كلاس ميرسيم! مرلين را شكر نموده و به اميد هري وارد كلاس ميشويم: يا ولدمورت!اين جا چه خبره؟؟ملت همچين تو هم لوليدن كه معلوم نيست كي با كيه؟؟؟ آخه عزيز من...!!

مشخص ميشود كه كلاس بغلي كلاس ما ميباشد و دوباره مرلين را شكر ميكنيم و از آنچه ديده ايم شرم كرده به دنبال پرداخت كفاره ميباشيم.در كلاس ما همه چيز خوب است و "اين ور" به "اون ور" كاري ندارد(و بالعكس) .
در مورد غذا هم به شكر مرلين كبير گويي حجت الآسلام كوئيرل كه به تازگي به رياست دانشگاه رسيده اند دستور جداسازي سلف سرسرا را ابلاغ نموده و ما در آرامش بدون ترس از گناه هاي شيطاني غذا صرف ميكنيم ...البته بچه ها به غذاي قورمه سبزي خيلي علاقه دارند.گويي از تازه ترين مواد تهيه ميشود كه مفيد تر است؛يعني هر گاه كه چمن هاي محوطه را كوتاه ميكنند،فردايش ما قورمه سبزي داريم!

در مورد چيزهايي كه گفته ميشود در غذا ميريزند تا "اين ور" و "اون ور" نسبت به هم احساسي نداشته باشند هم تاييد ميشود.البته شرايط كلاس ها طوري رقم خورد بعد از يك هفته ما نسبت به "اون وري ها" به چشم خواهري نگاه ميكنيم ولي خب كار از محكم كاري عيب نميكنه؛ هر وقت غذا ميخوريم نگاهمان به "اون وري ها" نگاه برادري ميشود!!!

به طور كلي (بعد از 2 هفته)ديگه "اين ور" و "اون ور" معنا ندارد و به اسم خواهر من شناخته ميشوند ولي دوستان كمال استفاده را از برادريت با اين افراد ميبرند و حتي جزوه هاي كلاس هايي كه در آن حضور هم دارند را از خواهرانشان مطالبه ميكنند!در مواردي هم كه حضور نداشتند يك وقت معين ميكنند تا در كتابخانه يا روي نيمكتي در محوطه يا حتي روي چمن ها مطالب را به هم بفهمانند و خب اميدوارم اون چمن ها كه ميره تو قورمه سبزي مورد شرعي نداشته باشه.

در مورد اون درخته هم انگار يكي تو محوطه دانشگاه هست ، زياد دقت نكردم ولي فكر كنم يه چيزي تو مايه هاي بيد كتك زن باشه و اون ها هم احتمالا رون و هري و هرميون نيستند...اشتباه برداشت شده .بعدا در اون مورد يه چيزي مينويسم.


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
نقل قول:
...
- از كجا وفهميدي ؟ بوووووو !
پس از چند لحظه !
- اي بابا ! اين برگه نبود ! اون يكي رو بده !




از تصوير چه دريافتي داريد ؟


اعوذ به المرلين و منل الفرگوس المبين !
ضمن عرض خسته نباشيد خدمت هري , كالين , كوئيرل و هر كس ديگه اي كه توي سايت هست و فعاليت مي كنه و زير سايه آسلام قد علم مي كنه ! و به ياد داشته باشيد كه اگر ميوه ممنوعه رو بخوريد و شكرانه رو به جا نياريد بالاخره مي رين تو اغما و تو يه وجب خاك چال مي شين و ديگه نمي تونين آپارات كنين خب از اين ها بگذريم اين رو براي اين گفتم كه به بحث امروزمون مربوط مي باشدي و همي از اين ور و اون ور نپريم وسط !
خب مي ريم سر اصل مطلب و از هرگونه بحث اضافي اي پرهيز كرده و به بحث عمل كردن به اپارات مي پردازيم ! ها ؟
خب اين درختي كه مي بيند مربوط به ميوه ممنوعه مي باشد كه ميوه هاي آن ممنوع مي باشندي و خوردن آن واجب است كه شكرانه را به جا بياوردي و بياوري !
راستش رون ميوه ي ممنوعه رو خورده ولي شكرانه رو به جاش نياروده تو خونه و كلا آپاراتش نكرده به سمت خونه !
براي همين هري بجاش داره با هرميون يه تيريپ آپارات مي كنه به سمت خونه از زير ردا ! حالا چرا رفتن زير ردا اين رو نمي دانم همي بايد از آنها بپرسيم !

حال به رون مي پردازيم كه چيكار مي كنه :
اين رون چون با شكرانه آپارات نكرده داره دنبال هرميون مي گرده ولي خبرنداره كه اين هري داره با هرميون آپارات مي كنه ! و نمي دونه كه بايد با نامحرم آپارات كنه !
... بالاخره تصوير كه ادامه ميابه به وسيله ي يكسري برنامه ها مثل فلش و اينا مي بينيم كه رون به سمت مخالف هري و هرميون مي ره ! مي دونين چرا ؟ خب نمي دونين ! مثل اينكه بهش مشتبه شده كه بايد بره دنبال نامحرم و باهاش يه تيريپ آپارات بياد و اينا !

نقش درخت در تصوير :
اين درخت نشانه ي آپاراته ! حالا مي گين چرا ؟ خب چون درخت معمولا تكون نمي خوره ما به صورت برعكس معنيش كرديم و اونو نشانه ي آپارات كرديم !


خب فكر كنم كافي باشه ! اين دريافت منه كه براي شما شرح دادم !

راستي اگه مي توني چشماتو ببند ! خب خوبه كه بستي ! حالا منو تجسم كن ! آها آفرين ! خب ماه رو رؤيت كردي ! عيد فطر بر تو مبارك !



Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۶:۵۶ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
اقای سرژ، مصیبت نامه شما بسی این جانب را براشفت و این ستاد را متوجه نمود که مواردی بدتر از آپارات با همراه نا محرم، در بین ماگل ها انجام میشود. البته این ستاد بسیار مشتاق است که از موارد با جزییات بیشتر اطلاع پیدا کند. از جمله خوابگاه های اناس و چگونگی ممنوع کردن ورود برادران به آن ( آیا مثل ما از سرسره استفاده میکنند؟) ، همچنین از موارد پشت درختی و اگر شد روی چمنی نیز ما را با خبر نمایید ولی نه در ملا عام بلکه در اندرونی و خلوت.
خدا را شکر که چنین دانشگاه هایی ( وبا هایی) بین ما جادوگران بروز نکرده و فقط بین آن ماگل هاست.

لاکن دوستان زیادی به این ستاد نامه نوشته اند و تقاضای توضیح در مورد عکس را نموده اند.
هر چند عکس بسیار واضح است ولی در هر حال توضیح داده میشود که:

1. درخت که درخت است و یک درختی است که در ادامه خواهید فهمید چه درختی است.

2. آن نقطه خیلی دور بالایی واضح است که رون است که دارد دلا دلا راه میرود و مثل شما میخواهد بداند که آن جلو تر دو نقطه دیگر چی هستند. البته ایراد گرفته میشود که چرا رون که باید قرمز باشد سیاه است که ما میگوییم که شما هم اگر آنقدر دور و در جایی آنقدر سرد باشید دیگر نمیتوان رنگ موهای شما را تشخیص داد

3. آن دو نقطه پایینی یکی پس کله هری پاتر است و دیگری یک جایی از چوب جادوی هرمیون میباشد که چون زیر ردای نامریی هستند این قسمت ها دیده میشود. این عکسی آموزشی است که در کارگاه " روش آپارات با همراه نامحرم" تدریس میشود و نحوه انجام این کار را زیر ردا بیان میکند.


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
خاطرات يك سرژ از هاگوارتز شعبه بابلسر!

من بالاخره بعد از سالها تلاش و مبارزه اصولي با كتاب هاي نفرين شده، و گذر ناسالم از لوله هاي بيناموس دردآور كنكور، به دانشگاه راه يافتم! ميدانم باورش دشوار است! ولي باور بفرماييد در اين راه يافتگي تنها من مقصر نبودم!

روز اول:
آسمان زيادي آفتابي بود! من به سختي به دانشگاه رسيدم و دخول كردم! اما يك آقاي گنده‌اي همان اول به من گفت كه ثبت نام كرده اي؟ اما من ثبت نام نكرده بودم و او گفت كه مهلتش تمام شده و برو پي كارت بچه! من چند حركت زيبا به چوب دستي خود دادم و گفتم كه برو مرا ثبت نام نما بابا! و او رفت و مرا ثبت نام نمود!
من همان اول با كمي تامل و تعقل پي بردم كه يك چيز عجيبي اينجا هست!
وارد كلاس شدم اما آن چيزي كه آن را عجيب ميپنداشتم اتفاق افتاد! كلاس ها عجيب بودند!
مرا شوك عظيمي وارد شد!
نميدانم ميتوانيد عمق قضيه را درك كنيد يا نه!
يسر ها و دختر ها در يك ساعت و در يك كلاس با هم در يك اتاق مشترك مي‌نشينند! و بعد خانم معلم مي‌آيد هم به دختران و هم به پسران درس مي‌دهد! متوجه نشده‌ايد؟!باشد بهتر توضيح مي‌دهم!
زن و شوهر هارا مي‌بيني؟! زن و شوهري حاصل ازدواج پسر ها و چيزيست! يعني پسران صبح به خواستگاري چيزي مي‌روند و غروب ازدواج مي‌كنند! آن چيزهاي كه ممكن است پسران صبح به خواستگاريشان بيايند و غروب ازدواج كنند، در كلاس ما هستند!به آن چيز ها ميگويند دختر! مي‌دانم هضمش بس دشوار است!
خب! حضرت آدم را كه مي‌شناسي؟! حوا را چطور؟! به عنوان مثال تصور كن كه آن زمان يك سازمان آموزش الهي‌اي بود و يك كلاسي كه آدم و حوا با هم توي يك كلاس و نزديك به هم مي‌نشستند! بعد اين تصور را بسط بدهي ميرسي به كلاس ما!
البته فرقش اين است كه دانشگاه من ميوه‌هايش را قبلا چيده‌اند تا خدا نكند اين خانم هديه پاتر كه يك بار در يك كلاسي جلوي من با رداي تنگش نشست، نيايد به من ميوه ممنوعه اي بخوراند كه بروم هسته هستي را بخورم! هه! چيز شد! بيخيال...بگذريم!
البته من شنيده بودم كه دانشگاه اينگونه هست اما به اين دليل كه افراد معتبري نبودند باور نكردم تا اينكه خودم با جفت تخم چشمم ديدم! شنيدن كي بود مانند ديدار؟! يا يك همچين چيزي!
من از آقاي كناري‌ام پرسيدم كه چرا اينگونه است؟! گفت كه به اينجا ميگن دانشگاه! كلاس ها مختلطه جيگر!
بعد من به سوي خانم معلم فرياد بر آوردم كه: اين چه وضعش است؟! آخر چرا اين دو جنس، اين كلاس را با هم «شريك» شده اند؟! مگر نميدانيد كه ايدز فراوان شده است؟!
البته خانم معلم و باقي دوستان حاضر در كلاس ناگهان به قهقهه افتادند! لابد نمي‌دانستند كه يكي از راه‌هاي انتقال ايدز، شريك شدن چيزي با ديگران است!
نكته مهم ديگر كشف مشكلي در غذاي آنجا بود! به من گفتند كه برو از آن سالن غذا بگير و بخور! بعد از كوفتيدن غذا ناگهان پي بردم كه دختران را مانند پسران مي‌بينم! يعني به ناگه حس كردم دختران، پسر شدند! به نظر من يك جاي كار ايراد داشت! اينطور فكر ميكنم كه ديگر نبايد از آن سالن غذا بخورم چون مطمئنا همه شما با من موافقيد كه دختران و پسران در يك سري چيز ها با هم تفاوت دارند! خب بانوان كه تقصيري نداشتند و خداي ناكرده ناگهان تغيير جنسيت نداده بودند! من هم قبلا چنين مشكلي نداشتم و الحمدا... هميشه دختران را با ديدي متفاوت از پسران مي‌ديدم!پس مي‌ماند غذا كه حتما يك ريگي در كفشش داشت! من متوجه شدم كه كفش اين غذا بو ميدهد و تصميم گرفتم ديگر نخورم!
مشكل اساسي ديگر من بي خبري از پشت بعضي درخت هاي دانشگاه بود!(توسط خودم سانسور شد)!

بعد من رفتم نزد رئيس دانشگاه و چند جادو روي كله كچل نازش اجرا نميدونم تا او را متقاعد ساختم كه كلاس ها را از حالت مختلط در آورد!و اينطور هم شد!


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۹ ۰:۰۲:۳۱
ویرایش شده توسط [fa]سرژ تانكيان[/fa][en]serj tankian[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۹ ۰:۵۷:۴۸


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۶

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
با سلام و آرزوی به زمین گرم خوردن تمام شیاطین، معانقین، منافقین و آپارات کنندگان با همراه نامحرم، و با عرض هشدار به تمام کسانی که هنوز در گزینش این ستاد شرکت نکرده اند، به اطلاع میرساند به دلیل نزدیک شدن به ایام ا... کریسمس مسابقه ای توسط این ستاد به شرح ذیل برگذار خواهد شد:

لطفا در رابطه با این عکس هر گونه برداشت خود را در قالب: عکس، پوستر، نقاشی، مقاله، خبر، قصه، شعر، ور، کارکلیماتور، کور کلیماتور، کاریکاتور، کوریکاتور و غیره برای این ستاد ارسال فرمایید.
زمان: تا سه روز دیگه
مکان: ( ببخشید ما عادت داریم همواره بعد از زمان دنبال مکان باشیم، ولی مشخص است که مکان همینجاست)

با تشکر
ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو

با مشارکت:
- سازمان پخش سرودهای انقلابی در کریسمس
- ستاد اقامه تولدت مبارک
- موسسه حفظ و نشر آثار جادوگر راحل آلبوس دامبلدور
- بخش فرهنگ و معارف جادو در جادوگر تی وی
- گروه سردبیران روزنامه پیام امروز

پیوست:



jpg  test.JPG (15.82 KB)
1_47073f0fb83c7.jpg 474X397 px


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
1. به نظر شما معادل امروزی قسم به ریش مرلین کدام است؟
هرچند احمدی نژاد بسیار قصد دارد ریش خود را به پای ریش مرلین برساند اما چارتا دونه مو که نشد ریش! متاسفانه گزینه 1 همچنان نزدیک ترین جواب است هرچند که این تست غلط است و حتماً توسط سنجش حذف خواهد شد!

2. چرا وقتی در صدا کرد هری و جینی به شدت پریدند و از هم جدا شدند؟
چون زدن تهمت ناروا بدترین گناهان در آسلام است گزینه 3 سالم ترین پاسخ به این سوال است هرچند بهتر بود دامبلدور پیش از فوت ناابهنگام صیغه ای بین این دو جوان جاری می نمود!

3. به نظر شما در پایان، کار لونا به کجا رسید؟
باز هم هیچ کدام! گویند کار لونا به جاهای باریک کشید که اصلاً قابل ذکر نیست!

4. هری در خیالات خود در ایستگاه کینگز کراس چه دید؟
ایضاً گزینه 3! و بهمین دلیل تصمیم گرفت به کالین رای دهد تا زودتر رویای منو ریلش به حقیقت بپیوندد!

5. فرض کنید ساحر و ساحره ای در جنگلی تنها بوده و یک چوب جادو داشته باشند. اگر از سمت راستشان دمنتورها و از سمت چپشان دوزخی‌ها در حال پیشروی باشند. با توجه به آسلام، کدام راه برای نجات آنها قابل تصور است؟
بستگی دارد این دو شخص آسلامی باشند یا خیر! اگر حالت اول صحیح باشد که گزینه 4 کاری است که هر برادر و خواهر درستکاری در این شرایط انجام می دهند هرچند دو موضوع مطرح می شود:1. این دو با هم به تنهایی چکار داشتند؟ دوم. آیا خواهر ذکر شده به دمنور بدون ردا نگاه کرد! در اینصورت او از جامعه آسلامی مطرود خواهد بود!

6. وقتی رون، هری و هرمیون را ترک کرد آن دو چگونه شئونات آسلامی را رعایت میکردند؟
ظاهراً گزینه اول در آن شرایط تنها راه چاره بوده و سبب خیر نیز شده و در آن شب یخبندان هری شمشیر گریفیندور را یافت پس ایرادی بر آن نتوان گرفت!

7. چرا کالین به هاگوارتز برگشت؟
جواب را با نیم نگاهی به پاسخ برادر کالین دریافتم و همانا هر 4 گزینه به ترتیب اتفاقت صحیح است!

8. در هنگام ورود به دسشویی برای وارد شدن به وزارت خانه بالای در چه نوشته بود؟
در صحت گزینه دو شکی نست! توضیحی لازم نمی بینم!9.

آبرفورث در مهمانخانه کله گراز چه چیزهایی میفروخت؟
این که گویند ابرفورث بز فروش بوده شایعه ای بیش نیست! سایر موارد را نمی دانم که آسلام مرا از ورود به چنین مکان پر گناهی همی منع کرده است!

10. هری چند سال با جینی به خوبی و خوشی زندگی کرد؟
زن ذلیلی؟ هرگز! از ابتدا این جینی بود که آویزان هری بود و مرد سالاری مطابق دستورات اکید آسلام در سراسر زندگی آن دو پا برجا بود و تا پایان عمر هری ازجینی با نام تیمور یا منزل یاد می کرد!

11. چرا رون، هری و هرمیون را تنها گذاشت؟
همه موارد فوق!

12. چرا هری چو را ول کرد؟
گزینه 3! در آسلام تاکید اکید شده است که مرد باید چند صباحی از زن بزرگتر بوده تا سکان قدرت را در دست داشته باشد!

13. چرا ولدمورت چنین عقوبتی پیدا کرد؟
همانا گزینه 4 صحیح ترین گزینه است و باید سرنوشت او همه جا گفته شود تا ریاکاران و آسلام گریزان به عاقبت کار خود پی برند!

14. شما از کتاب هفتم چه درسی گرفتید؟
همی گزینه 4 مارا به یاد شعر زیبای کالین انداخت و تنها جواب صحیح منطقی همان بود!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۳ ۱۴:۵۵:۳۶

تصویر کوچک شده


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
در این چند ماه باز این اجنبی با کتاب جدیدش مشکل تازه ای برای ما به وجود آورده و سوالات بسیاری به دست این ستاد رسیده که خواهران و بردارن مسلمان چطور باید آپارات با همراه داشته باشند.
البته واضح میباشد که همانطور که هر کسی مسواک شخصی دارد باید چوب جادوی شخصی داشته باشد و کسانی که چوب جادوی خود را از روی قصد پنهان میکنند مقاصدی شیطانی دارند که ما قویا محکوم میکنیم.

لاجرم اگر از سر ناچاری قصد بر این شد که دو نامحرم آپارات همراه داشته باشند رهنمود هایی برای آن عرضه میشود تا همگان از آن حظ وافر ببرند و بدانند در مکتب آسلام هیچ چیزی همینطور آلا بختکی رها نشده، و برای هر مساله از چپ نگاه کردن تا آپارات همراه راه و چاه وجود دارد.

1. حتی الامکان اگر ساحره ای دارای برادر و پدر بود صبر نماید تا با آنها آپارات کند و اگر شوهر داشت که چه بهتر و اگر نداشت چه بهتر تر که به سنت آسلام هر چه زودتر شوهر کرده تا از این خطا و هر خطای دیگر مصون بماند.

2. اگر از محارم کسی در دسترسی یا چوب رس نبود همان بهتر که به دنبال روش های دیگر آسلامی تر باشد اصلا این آپارات لذت مسافرت فیزیکی ندارد و ما شنیده ایم که حناق را نیز بر انسان عارض میکند. لذا استفاده از پودر پرواز یا چوب جارو ( از نوع طراحی آسلام ساز آن) یا سوار بر تسترال توصیه میگردد. فلذا درهر صورت میتواند اگر در کلان شهر ها به سر میبرد از وسایل نقلیه عمومی ماگل ها نیز استفاده کند که خود ما در آن وسیله به نام تیلی ویزیون دیدیم که همه خانواده به صورت آسلامی از آن آتیبوس حظ وافر میبردند. در نهایت میتواند پیاده گز کند که برای بدن مفیدتر و برای صفای روح اولی تر است.

3. اگر هنوز ار رو نرفته و اصرار به آپارات همراه داشته باشد ما هم ایذا از رو نمیرویم و طرق آسلامی را همینطور فرت و فورت رو خواهیم نمود. برای مثال دانشمندان مجله " آسلام ترنسپورتر مجیک" چوبی ساخته اند به قاعده این هوا (1) که ساحر و ساحره دو طرفش را گرفته و میتوانند با یک چوب جادو آپارات همراه نمایند. قیمت آن 50 گالیون میباشد برای خرید به کوچه ما خانه پسرخاله بنده مراجعه کنید. قیمت مقطوع

4. آن عزیزانی که جزو قشر آسیب پذیر جامعه بوده و توان خرید های این چنینی را ندارند هم ناراحت نباشند. قربان آن ناراحتیتان بشوم چه خیالتان است ما شما را تنها نخواهیم گذاشت هم اکنون دانشمندان ما در مجله " چشم و ابروی آسلامی" اعلام کرده اند که میتوان بدون تماس فیزیکی آپارات نمود منتها باید کمی روحیات ساحر و ساحره به هم نزدیک گردد یعنی همچین چطور بگوییم کمی دل به دل راه یابد. بدین منظور روشی عملی پیشنهاد نموده اند که با کمی ممارست قابل انجام میباشد و آن به این شرح است: ابتدا باید ساحر و ساحره کمی سرشان را کج کرده و به هم لبخند بزنند ( نباید نیششان را باز کنند و کر کر خنده راه بیاندازند) سپس کمی دستشان را روی سینه مبارک گذاشته فشار دهند ( نباید زیاد فشار دهند) بعد اندکی ابرو به بالا و چشم به پایین دوخته و سپس آپارات را انجام میدهند. اگر در این زمینه مشکلی داشتید برای تمرین عملی به همان مکان فوق الذکر مراجعه نمایید.


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۲:۰۶ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۶

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 730
آفلاین
1. به نظر شما معادل امروزی قسم به ریش مرلین کدام است؟
• ریش احمدی نژاد
• زیر شلواری بوش
• روسری بی نظیر بوتو
• کراوات خوزه مورینیو

2. چرا وقتی در صدا کرد هری و جینی به شدت پریدند و از هم جدا شدند؟
• چون هری رگ قلمبه شده رون را تشخیص داده بود
• چون جینی پلیس منکرات ضد حجاب را پشت در تشخیص داده بود
• چون داشتند برای مسابقات پرش با شنیدن صدای در تمرین میکردند
• چون هرمیون اونجوری به آنها نگاه کرد.

3. به نظر شما در پایان، کار لونا به کجا رسید؟
• به تیمارستان
• به بیمارستان
• با دین ازدواج کرد
• به قبرستان ( شاخ انفجاری را با شاخ اسنورکک شاخ چروکیده اشتباه گرفت)

4. هری در خیالات خود در ایستگاه کینگز کراس چه دید؟
• یک اتوبوس خالی با شخصیت های کارتونی
• یک ون مسافر بر ترو تمیز آکبند
• مونوریلی که در هوا و آسمان ها تا چشم کار میکرد پیچ خورده بود
• مترویی که همه مردم منظم جلوی درهای آن صف بسته بودند

5. فرض کنید ساحر و ساحره ای در جنگلی تنها بوده و یک چوب جادو داشته باشند. اگر از سمت راستشان دمنتورها و از سمت چپشان دوزخی‌ها در حال پیشروی باشند. با توجه به آسلام، کدام راه برای نجات آنها قابل تصور است؟
• ساحره، ساحر را به سمت دمنتور ها هل میدهد و خودش غیب و ظاهر میشود.
• ساحر، چوب جادو را به ساحره تقدیم کرده و خود را به زیر دمنتورها میاندازد
• دو تایی دوزخی ها را جلوی دمنتور ها هل میدهند و وقتی آنها مشغول بوسه هستند از فرصت استفاده کرده و از سمت مقابل فرار میکنند.
• ساحر ردای یکی از دمنتورها را از سرش میکشد و آن را روی دست ساحره میاندازد سپس دست وی را گرفته و با هم به وسیله اپارات با همراه غیب و ظاهر میشوند.

6. وقتی رون، هری و هرمیون را ترک کرد آن دو چگونه شئونات آسلامی را رعایت میکردند؟
• روز ها از شرم حضور به روی هم نگاه نمیکردند و شبها هرمیون هری را از چادر بیرون میکرد تا سرش هوا بخورد و جای هورکراکس ها یادش بیاید.
• چون به هم به چشم خواهری و برادری نگاه میکردند مشکلی از این لحاظ وجود نداشت.
• ابتدا با هم به نزدیکترین دفتر خانه غیب و ظاهر شدند و پس از خواندن عقد محرمیت دنبال سایر کارها رفتند
• همواره در گرما و سرمای زمهریر در چادر را باز میگذاشتند.

7. چرا کالین به هاگوارتز برگشت؟
• چون میخواست جنگ کند
• چون میخواست از هری در هنگام جنگ عکس بگیرد
• چون دسشویی داشت برگشت و وقتی دوباره خواست از هاگوارتز خارج شود دید مادر بزرگ نویل راه را بسته است
• چون نمیخواست گراوپ را تنها بگذارد

8. در هنگام ورود به دسشویی برای وارد شدن به وزارت خانه بالای در چه نوشته بود؟
• با همراه وارد نشوید
• با پای راست وارد شوید
• سیفون را بکشید
• کارت ورود به دسشویی را از روی جایگاه بردارید

9. آبرفورث در مهمانخانه کله گراز چه چیزهایی میفروخت؟
• نوشیدنی، نوشابه گاز دار، بز
• آبجو، عرق سگی، بز
• شیر، ماست، بز
• هیچکدام ( پس خودتان که خبر موثق دارید موارد را بنویسید)

10. هری چند سال با جینی به خوبی و خوشی زندگی کرد؟
• یک سال
• ده سال
• یک ثانیه با خوشی و باقی عمر با زن زلیلی
• یک آب خوش از گلویش پایین نرفت

11. چرا رون، هری و هرمیون را تنها گذاشت؟
• به خاطر بی وفایی
• به خاطر بی غذایی
• به خاطر بی نوایی
• به خاطر یه پیاله چایی

12. چرا هری چو را ول کرد؟
• چون نامه آمیتاب باچان را در کیف او پیدا کرد
• چون چو فیلم هندی زیاد میدید
• چون آخر سر فهمید چو از او بزرگتر است
• چون نو که اومد به بازار...

13. چرا ولدمورت چنین عقوبتی پیدا کرد؟
• چون از مرگ میترسید
• چون به بلاتریکس بله نگفت
• چون دچار غرور و خودبینی و کبر و ریا و سایر گناهان کبیره بود
• چون در نماز جمعه شرکت نمیکرد، به راه پیمایی نمیرفت، مسلمان آمریکایی بود و ...

14. شما از کتاب هفتم چه درسی گرفتید؟
• اینکه نباید به دوستان یا دشمنان اعتماد زیادی کرد
• اینکه فقط باید در راه آسلام قدم برداشت
• اینکه اصولا داشتن مخ تعطیل چیز خوبی است
• اینکه بگرد تا بگردیم

-------------
سوال 15 از هري:
15. هري جان اين برنامه به چه منظور است؟
• خاله بازي ِ محض
• اين كه نشان دهيد كه در سوالات چهار گذينه اي بايد از • به جاي الف، ب و... استفاده كرد
• خاله بازي و دور هم بودن و افزايش پست هاي فروم
• تعداد بيكاران سايت را شمارش كنم


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۶

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
1. به نظر شما معادل امروزی قسم به ریش مرلین کدام است؟
• ریش احمدی نژاد
• زیر شلواری بوش
• روسری بی نظیر بوتو
• کراوات خوزه مورینیو
----همانا ريش مرلين با هيچ ريشي در امروز قابل مقابسه نيست به جز ريش خودم

2. چرا وقتی در صدا کرد هری و جینی به شدت پریدند و از هم جدا شدند؟
• چون هری رگ قلمبه شده رون را تشخیص داده بود
• چون جینی پلیس منکرات ضد حجاب را پشت در تشخیص داده بود
• چون داشتند برای مسابقات پرش با شنیدن صدای در تمرین میکردند
• چون هرمیون اونجوری به آنها نگاه کرد.
----چون شما هم که به بي ناموسي مشغول باشيد و کسي آرامشتان را بهم بزند مي پريد که وي را به قصد کشت بکشيد!

3. به نظر شما در پایان، کار لونا به کجا رسید؟
• به تیمارستان
• به بیمارستان
• با دین ازدواج کرد
• به قبرستان ( شاخ انفجاری را با شاخ اسنورکک شاخ چروکیده اشتباه گرفت)
----همانا کار لولنا به جايي کشيد که آسلامي شد و تصميم گرفت در راه آسلام باشد و به هيچ مردي جز مردان آسلام نگاه نکند

4. هری در خیالات خود در ایستگاه کینگز کراس چه دید؟
• یک اتوبوس خالی با شخصیت های کارتونی
• یک ون مسافر بر ترو تمیز آکبند
• مونوریلی که در هوا و آسمان ها تا چشم کار میکرد پیچ خورده بود
• مترویی که همه مردم منظم جلوی درهای آن صف بسته بودند
----يک اتوبوس پر با تبليغات آسلامي...يک ون کثيف با آفتابه اي بر رويش ريشي که با مونو ريل اشتباه گرفت(ريش مرلين)...مترويي که مردم به جاي صف بستن منظم در آن به نحوي بي ناموس به هم طنه ميزند و تصميم گرفت به آسلام هدايتشان کند

5. فرض کنید ساحر و ساحره ای در جنگلی تنها بوده و یک چوب جادو داشته باشند. اگر از سمت راستشان دمنتورها و از سمت چپشان دوزخی‌ها در حال پیشروی باشند. با توجه به آسلام، کدام راه برای نجات آنها قابل تصور است؟
• ساحره، ساحر را به سمت دمنتور ها هل میدهد و خودش غیب و ظاهر میشود.
• ساحر، چوب جادو را به ساحره تقدیم کرده و خود را به زیر دمنتورها میاندازد
• دو تایی دوزخی ها را جلوی دمنتور ها هل میدهند و وقتی آنها مشغول بوسه هستند از فرصت استفاده کرده و از سمت مقابل فرار میکنند.
• ساحر ردای یکی از دمنتورها را از سرش میکشد و آن را روی دست ساحره میاندازد سپس دست وی را گرفته و با هم به وسیله اپارات با همراه غیب و ظاهر میشوند.
-----گزينه 3 صحيح تر مي باشد ولي بهترين راه اين است که آفتابه هايشان را بلند کنند و مرلين را به ياري بطلبند و وقتي ريش مرلين پايين بيايد به اندازه هزار پاترونس و طلسم خطرناک عمل کرده و هم دمنتور و هم دوزخي ها را پودر و تبديل به خاک شير مي نمايد

6. وقتی رون، هری و هرمیون را ترک کرد آن دو چگونه شئونات آسلامی را رعایت میکردند؟
• روز ها از شرم حضور به روی هم نگاه نمیکردند و شبها هرمیون هری را از چادر بیرون میکرد تا سرش هوا بخورد و جای هورکراکس ها یادش بیاید.
• چون به هم به چشم خواهری و برادری نگاه میکردند مشکلی از این لحاظ وجود نداشت.
• ابتدا با هم به نزدیکترین دفتر خانه غیب و ظاهر شدند و پس از خواندن عقد محرمیت دنبال سایر کارها رفتند----بي شک اين گزينه صحيح مي باشد
• همواره در گرما و سرمای زمهریر در چادر را باز میگذاشتند.

7. چرا کالین به هاگوارتز برگشت؟
• چون میخواست جنگ کند
• چون میخواست از هری در هنگام جنگ عکس بگیرد
• چون دسشویی داشت برگشت و وقتی دوباره خواست از هاگوارتز خارج شود دید مادر بزرگ نویل راه را بسته است
• چون نمیخواست گراوپ را تنها بگذارد
---- خوب چون من خودم کالين هستم مي گويم و گزينه اي جز اين که من ميگم درست نيست همانا مي خواستم قبل از جنگ از هري عکس بگيرم که نشد چون دستشويي داشتم و به سوي آن شتافتم وقتي برگشتم مادربزرگ نويل راه را بسته بود و من که ديدم گراپ تنهاست با وي چانه نزدم و رفتم کمک گراپ

8. در هنگام ورود به دسشویی برای وارد شدن به وزارت خانه بالای در چه نوشته بود؟
• با همراه وارد نشوید
• با پای راست وارد شوید
• سیفون را بکشید
• کارت ورود به دسشویی را از روی جایگاه بردارید
----براي رعايت بهداشت عمومي با آفتابه اختصاصي وارد شويد

9. آبرفورث در مهمانخانه کله گراز چه چیزهایی میفروخت؟
• نوشیدنی، نوشابه گاز دار، بز
• آبجو، عرق سگی، بز
• شیر، ماست، بز
• هیچکدام ( پس خودتان که خبر موثق دارید موارد را بنویسید)
----بز،آبجو...آب گندم...اب دوغ...آب خيار...ويسکي ودکا....مواد روان گردان البته مهترين آنها گرد بز بود
10. هری چند سال با جینی به خوبی و خوشی زندگی کرد؟
• یک سال
• ده سال
• یک ثانیه با خوشی و باقی عمر با زن زلیلی
• یک آب خوش از گلویش پایین نرفت
----همانا يک روز عروسي خوش بود به مدت چند ساعت و سپس جيني فهميد که هري نميد را دوست ميداشته و هرگز آب خوش از گلويش پايين نرفت

11. چرا رون، هری و هرمیون را تنها گذاشت؟
• به خاطر بی وفایی
• به خاطر بی غذایی
• به خاطر بی نوایی
• به خاطر یه پیاله چایی
----به خاطر بي غيرتي

12. چرا هری چو را ول کرد؟
• چون نامه آمیتاب باچان را در کیف او پیدا کرد
• چون چو فیلم هندی زیاد میدید
• چون آخر سر فهمید چو از او بزرگتر است
• چون نو که اومد به بازار...
---- چون چو نامه هاي عشقيش را که از هنر پيشه هاي هندي به وي مي رسيد به وي نشان داد و هري حسوديش شد که نامه ندارد به وي نشان بدهد

13. چرا ولدمورت چنین عقوبتی پیدا کرد؟
• چون از مرگ میترسید
• چون به بلاتریکس بله نگفت
• چون دچار غرور و خودبینی و کبر و ریا و سایر گناهان کبیره بود
• چون در نماز جمعه شرکت نمیکرد، به راه پیمایی نمیرفت، مسلمان آمریکایی بود و ...
----چون بي ناموس بود و دين خود را با ازدواج کامل نکرد و چشم به زن مردم يعني بلا داشت

14. شما از کتاب هفتم چه درسی گرفتید؟
• اینکه نباید به دوستان یا دشمنان اعتماد زیادی کرد
• اینکه فقط باید در راه آسلام قدم برداشت
• اینکه اصولا داشتن مخ تعطیل چیز خوبی است
• اینکه بگرد تا بگردیم
----گزينه دو صحيح مي باشد و اينکه کلاغه به خونش نرسيد ولي هري يه خونه خريد که نشان دهنده تبعيض نژادي است


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.