هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۸
#58

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
- بسم الله الرحمن الرحيم . اللهمك اجعلنا من انصاره و اعوانه و مستشهدین بین یدیه...

با شنیده شدن صدای پرزیدنت ایران، سالن اجلاس ملل متحد در سکوت فرو رفت.

رئیس جمهور ادامه داد: همانا این پیام ملت ایران است که...

روونا که از شروع مراسم تا حالا سکوت کرده بود نگاهی به جمعیت حضار انداخت. سپس ملت جادوگر را مورد بررسی قرار داد و با چشمانی گرد شده حاکی از تعجب رو به روفوس گفت :

- رئیس، مگه نگفتین اجازه نداریم اینجا از جادو استفاده کنیم؟
روفوس که انگار هیچ چیزی نشنیده، همچنان به صحبت های سخنران گوش میداد.
- هوی روفوس با توام بوقی!

اینبار روفوس با حالتی دلسوزانه روونا را خطاب قرار داد و گفت:
- میدونم این فضا برای تو خیلی خسته کنندس، ولی به هر حال این ماموریتیه که باید انجام بشه. خواهش می کنم از تمایل شدیدت برای استفاده از جادو جلوگیری کن.

روونا که با حالت روفوس را می نگریست گفت:
- تمایل شدید در استفاده از چی چی چیه ؟ چرا اینقد کتابی صحبت می کنی؟ می گم یکی داره اینجا از جادو استفاده می کنه!

- چی؟ کی داره از ج ج جادو استفاده میکنه؟

روفوس ملت جادوگر را از نظر گذراند و سپس گفت:
- گفتم که الکی نگرانی. همه ی این بچه ها که ساکت و آروم نشستن البته بجز ترورس که داشت برای ملت بلوتوس می فرسته.

- خره میگم اینجا یه خبرائیه ! باور نمی کنی اونجا رو نیگا کن .
و با این حرف دست خودش را به سمت جایگاه سخنران نشانه رفت.
- من مطمئنم که تو داری اشتبا..مااععــــــــــع!

با این صدا بکس جادوگر به طرف روفوس برگشتند و با حالتی پریشان او را به یکدیگر نشان میدادند. گودریک به نیابت از جمع و با حفظ شئونات آسلامی رو به روفوس کرد و پرسید :

- روفوس داوش چت شده باوز!
در این هنگام چندین اتفاق بطور همزمان افتاد. نگاهی بین گودریک، روفوس و بکس جادوگران رد و بدل شد. انگشت روفوس هوا را شکافت و پرزیدنت را نشانه رفت. همه مات و مبهوت رئیس جمهور ایران بودند. هاله ای نورانی او را در بر گرفته بود...

ادامه دهید...پلیز!


ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۱۴ ۱۷:۱۰:۵۶

»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۸
#57

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
سيلام ....

خب ...
دابي و بارتيموس كه هردو ، حزب ليبرال رو انتخاب كردن ، هر دو تاييد شدند .

من از اين دو نفر تقاضا دارم كه توي اين قحطي رول ، شما به اين تاپيك كمك كنيد و رول بزنيد ...

موفق باشيد


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۷ ۲۱:۱۳:۱۴
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۷ ۲۱:۱۷:۰۳

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۸
#56

بارتيموس كراوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۵:۲۷ چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۸
از وزارتخانه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 46
آفلاین
1 – نام:
بارتیموس
2- نام خانوادگي:
کراوچ
دوست داريد عضو كدام حزب باشيد ؟
* ليبرال
* ديكتاتوري
3 – شما عضو چه گروهي هستيد ؟
کاراگاهان
4 – ساختمان مركزي سازمان ملل جادوگري را در سه خط و به طور خلاصه توصيف كنيد .
شرمنده تا حالا نرفتم


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۸۸
#55

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
سلام رو فوس عزیز من در خواست عضویت دادم چرا تاییدم نمی کنی؟


[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۸
#54

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
پس از پرسش و پاسخ ها ، روفوس مجبور شد كه دوتا سوييت ديگه براي اعضاي سازمان بگيره .
- حالا بريد توي اتاق هاتون ديگه ! من ، زاخي ، لودو و به خصوص ترورس توي يه سوييت ميخوابيم ... هر سوييت هم 5 تخته اس ، شب سيموس هم بياد پيش ما ...
همه ي سازماني ها موفقت كردند و آنها چون مسافتي طولاني را طي كرده بودند ، بلا فاصله به اتاق هايشان رفتند و خوابيدند .

شش ساعت بعد ...
تق تق تق ...
ترورس كه در خواب و بيداري به سر ميبرد ، گفت : كدوم خري داره در ميزنه ؟ چه مرگته ؟
در همين لحظه هم روفوس كه بيدار شده بود ، گفت : ترورس ، خجالت بكش ... اين چه وضعه حرف زدنه ؟!
- ببخشيد ... اگه ميشه بيايد دم در ... برنامه رو ميخوام بهتون بدم .
ترورس رفت و برنامه را از مهماندار گرفت .
روفوس نگاهي به آن كرد .

صبحانه پنج صبح گوشت سگ با تخم مرغ آب پز لاك پشت

ناهار شش عصر گوشت سرخ كرده ي موش با پياز آب پز

شام سه شب ساندويچ كلم با سس خرچنگ

ترورس ، روفوس ، سيموس و زاخي :

فردا صبح ...

سازماني ها به دليل نا مناسب بودن وقت صبحانه ، هيچ يك براي صرف صبحانه ، به رستوران نرفته بود ولي آنها همه سرحال بودند .
در اين لحظه روفوس شروع كرد به حرف زدن ...
- رفتيم اونجا ، خنگ بازي در نمياريد ها ... گلگومات تو وايسا پيش ترورس تا اگه دست از پا خطا كرد ، حالشو بگيري ... حالا راه بيفتيد .

نيم ساعت بعد ...
جلوي درب ورودي سازمان ملل متحد

سازماني ها عده اي را ميديدند كه جلوي ساختمان سازمان ملل تجمع كرده بودند و شعار ميدادند .
- دان ويت يو اس آ ... نه فاب داريم نه ريكا
- شعار ملت ماست ... مرگ بر اسرائيل

آنها همچنين يك بيت شعر را كه بر سر در سازمان ملل خودنمايي ميكرد ، ميديدند ...

- بني اعضا آدم يك ديگرند كه گوهر در يك آفرينشند
ترورس گفت : بني اعضا آدم يك ديگرند يعني چي ؟
- نديد بديد هيز !
سرانجام سازماني ها به درون ساختمان رفتند و يك مرد بسيار شيك به استقبال آنها آمد .
- ورود شما رو به سازمان خوش آمد ميگم ! الان كه رفتيد توي سالن ، بايد چند لحظه صبر كنيد ، چون پرزيدنت ايران داره سخنراني ميكنه ! در ضمن فردا شما با لري كينگ مصاحبه داريد . منظورم خبرنگار شبكه ي سي ان ان هست !
- باشه ... ما مشكلي نداريم !

پس از لحظاتي در صحن علني سازمان ملل
سازماني ها برروي صندلي خود نشسته بودند و منتظر سخنراني رييس جمهور ايران بودند .

پس از لحظاتي ...

- بسم الله الرحمن الرحيم . اللهمك اجعلنا من انصاره و اعوانه و مستشهدین بین یدیه...


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۹ ۲۱:۰۹:۰۴
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۹ ۲۱:۱۹:۱۸
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۹ ۲۱:۲۱:۱۷

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱:۵۶ جمعه ۳ مهر ۱۳۸۸
#53

جینی ویزلی old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۲۷ دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 82
آفلاین
بالاخره همه ی اعضا با کمک گلگو از آسانسور خارج شدند ولی وقتی پایشان به زمین رسید به طبقه ی اول رسیده بودند.در همین لحظه صدایی مهیب به گوش رسید و در پی آن چند نفر جیغ کشیدند.
لورا که چشم هایش گشاد شده بود گفت:این چی بود؟
روفوس با خونسردی گفت:آسانسور!
بارتی پرسید:با چی بریم بالا!
روونا جواب داد:با پا!
همین طور که از پله ها بالا می رفتند سیموس زیر لب گفت:اگه آسانسور بودم من دیگه پامو توش نمی ذاشتم.
البته هر پله ای که بالا می رفت نظرش کمی تغییر می کرد.وقتی به طبقه ی ششم رسیدند همه نفس راحتی کشیدند.
ارنی با نفس های بریده بریده گفت:اتاق 666 کجاست؟
ترورس با خستگی و در حالی که چشمانش را به زور باز نگه داشته بود در نزدیک ترین اتاق را باز کرد.بلافاصله چشمانش دو برابر حالت عادی شد و لحظه ای بعد صدای جیغ دختری و برخورد جسمی سنگین با سر ترورس آمد و در به هم کوبیده شد.
ترورس که هنوز به در خیره مانده بود به آرامی گفت:به خدا من منظوری نداشتم.
جینی کفش پاشنه بلندی را که به سر ترورس خورده بود را از روی زمین برداشت و گفت:چه خشن!
ترورس باز هم حرکتی نکرد.در آخر زاخاریاس کفش را از دست جینی قاپید و با پاشنه ی آن چند بار بر سر ترورس کوبید و فریاد زد:ترورس،بیداری.
ترورس تکانی ناگهانی خورد و گفت:آره...
و دوباره ساکت شد.
روفوس نیم نگاهی به ترورس انداخت و گفت:خب،بریم اتاقمونو پیدا کنیم.
ترورس گفت:نه ممنون!من همین جا می مونم.
اما روفوس او را به دنبال خود کشید و برد.
اتاق 666 با این که اتاق بزرگی بود اما برای جمعیت سازمانی ها کمی کوچک بود.(گلگومات که عملا از در اتاق وارد نمی شد،بیرون از اتاق نشست.)
روفوس به محض این که ملت سازمانی کمی جا افتادند شروع به سخنرانی کرد و گفت:خب،اولین نکته ای که باید بهتون بگم اینه که تا حد امکان برخوردی با مشنگا نداشته باشید.روزی که میریم سازمان ملل مشنگا...
لودو اولین کسی بود که خوابش برد.روفوس همچنان صحبت میکرد و سازمانی ها یکی یکی می خوابیدند.

نیم ساعت بعد

آیــــــــــــــی!نفس کش!

سازمانی ها با صدای فریاد های ترورس از جا پریدند و بلافاصله از اتاق خود بیرون رفتند.
وقتی به راهرو رسیدند که گلگومات ترورس را از مچ پا گرفته بود و تکان می داد.
روفوس وحشت زده به اطرافش نگاه کرد و با نگاه های متعجب افراد داخل هتل رو به رو شد.به همین دلیل دندان هایش را روی هم فشرد و گفت:بذارش زمین گلگومات.
گلگومات مطیعانه مچ پای ترورس را رها کرد و ترورس روی زمین افتاد.
چند دقیقه بعد او روی تخت اتاق 666 افتاده بود و به پرسش های سازمانی ها پاسخ می داد.


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۳ ۱:۵۹:۳۷
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۳ ۲:۰۳:۳۸

[b][color=FF0000]قدم قدم تا روشنايي


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۸
#52

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
15 نفر افراد حاضر (14 نفر بهمراه گلگو) به سرعت وسایل اضافه را از یک طریق خیلی خاصی به بیرون انداختند و هر کس سر جای خودش نشست. روفوس با خشم نگاهی به همراهانش انداخت و گفت: وضعیت خیلی اضطراریه. کسی میدونه باید چیکار کنیم؟ سالازار رو شکر میکنم که اینجا صد تا طبقه ی زیر زمینی داره و تا به تهش برسیم طول میکشه. نظراتتونو سریعتر بگین.

ترورس در حالیکه به چندین ساحره که در کنار و جلو و پشتش بر کف آسانسور نشسته بودند می نگریست، با صدایی مملو از شجاعت گفت: اینا اصلا مهم نیست. ما باید فعلا ادامه ی رقصمونو انجام بدیم. مرلین و سالازار، جفتشون با ما هستن! هیچ مشکلی واسمون پیش نمیاد


روفوس با سر اعلام تأسف کرد و زاخی به سرعت گفت: به نظر من ما میتونیم از این پنجره ها بپریم بیرون. خیلی خوبن. نظرتون چیه؟

- باب. اینا که پنجره نیستن. من و باباییم که با همدیگه میرفتیم که به من ماگل کشی یاد بده، از این وسایل زیادی دیدیم. اینجا هیچ پنجره ای نیست.

- هوی بارتی تو نمیفهمی.

- خودت نمیفهمی


زاخی و بارتی از جایشان بلند شده و به سمت همدیگر حمله ور شدند. فضا بسیار متشنج بود و آسانسور با سرعت زیادی به سمت پایین حرکت میکرد. زاخاریاس که هیکلی بزرگتر از بارتی داشت او را بلند کرده بود و در هوا میچرخاند که ناگهان پای بارتی به سقف آسانسور برخورد کرد و در خروجی اظطراری از جا کنده شد.

روفوس که لبخندی رضایت بخش بر لبش جاری شده بود فریاد زد: جمع کنین این آت آشغالا رو از این وسط! شما دو تا هم دعوا نکنین! گفتم دعوا نکنین!! اون در رو اون بالا میبینین؟ باید از اونجا خارج شیم. بعدش هم سالازار کریمه! اول من میرم گلگو منو بلند کن.


گلگو به آرامی روفوس را از جا بلند کرده و به سمت در خروجی هدایت کرد که ناگهان ترورس با سرعت به سمت گلگو دوید و از بدنش بالا رفت و خود را به در خروجی نزدیکتر کرد. با صدای بلندی گفت: دوستان وقت رقص تموم شده. همه سریعتر بدویین بیاین بیرون که اگه اون تو بمونین دیگه نمیتونین بریک بزنین!

سیل افراد داخل آسانسور به سمت گلگومات حمله ور شدند و شروع کردن به بالا رفتن از گلگو. روفوس که در دست گلگو گیر کرده بود و نمیتواسنت خارج شود با شدت به گلگو لگد و مشت میزد و بقیه ی افراد هم هر کدام از یک قسمت از بدن گلگو بالا میرفتند!

گلگو:



Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸
#51

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
ده دقيقه بعد ...
روفوس : پس چرا اينقدر دير كرديد ؟ مي مرديد يه كم زود تر ميومديد ؟
روونا : حالا غر نزن ... بساطتون رو جمع كنيد ، بريم هتل ...

يك ساعت بعد ...

12 نفر هيئت اعزامي بر روي صندلي هايي كه در لابي هتل وجود داشت ، نشسته بودند و فقط گودريك و روونا رفته بودند تا كليد را از مهماندار پس بگيرند . صدايي كه لابي هتل پخش ميشد توجه همه را به خود جلب كرده بود ...
- تاحالا شده سانسور شد ! بشي ؟ ... ميخواي حرف بزنم رك تر بشي ؟ پيش خودت ميگي اينه عشق تاريخي ... ولي داف ات با يه بچه مايه داره ، خواب ديدي !‌
اسكريم جيور سه بار بار بر مرلین و خاندانش صلوات فرستاد و لودو ، زاخي ،‌ بارتي و ترورس رو ديد كه در حال بريك زدن بودند !‌

نارسيسا آرام در گوش بارتي گفت : بشين ، الان آبروي مرگخوار ها و بابات رو ميبري ... درسته كه روفوس هم مرگخواره ولي عيبه جلوي اون از اين كارا ... يه كم از دراكوي من ياد بگير ...
بارتي :
ارني هم پس چند دقيقه وسوسه شد و به جمع اونها پيوست !‌
جيني آرام در گوش سيموس گفت : جاي عله خاليه ها ... وگرنه ببين چه بيناموسي بازي ، راه مينداخت !‌
الويندر و لورا در حال بررسي چوبدستي بودند كه سال ها قبل اليوندر براي لورا ساخته بود .
كينگزلي هم به گلگومات گفت : ببين چقدر زود خودشون رو فروختند ... زاخي و لودو آبروي ما و هافل رو ميبرند ... واقعا كه !‌
سرانجام گودريك با كليد اتاق آمد ...
- اين اتاق رو سازمان ملل ماگول ها برامون رزرو كرده بود . اتاق 666 طبقه ي 6 ... براي اينكه بريم اونجا بايد با آسانسور بريم ...

ده دقيقه بعد ...
درون آسانسور
درون آسانسور عبارتي به چشم ميخورد كه برروي آن نوشته بود : ظرفيت 4 نفر ولي درون آسانسور هر 14 نفر هيئت اعضامي به همراه گلگومات كه خود 5 نفر بود ، حضور داشتند .
- چرا اينجا اينقدر كوچيكه ؟ اصلا جاي تكون خوردن نيست ...
در همين لحظه روفوس مقابل ترورس ايستاده بود تا مبادا او در اين حجم كم با جنس مخالف سانسور شد !

پس از چند لحظه متوجه شدند كه آسانسور به سمت پايين در حركت است و به بالا نميرود ...
نارسيسا گفت : بچه ها ، فك كنم گير كرديم !
- يعني چي گير كرديم ؟
- بوقي ، يعني همينجور بايد بمونيم ... يعني بايد توي اين خراب شده ، حبس باشيم ...
سيموس گفت : حالا چي كار كنيم ؟
- همين الان توي همين اتاقك با هم جلسه اي تشكيل ميديم تا ببينيم بايد چي كار كنيم ... لطفا خودتون رو براي جلسه ي درون آسانسوري آماده كنيد !
اين جمله را روفوس به زبان آورد ...


[spoiler=خلاصه ی سوژه ! ]متن خلاصه ...
چند روز ديگه توي سازمان ملل ماگول ها ، قراره اجلاسي برگزار بشه كه توي اون قوانيني تصويب ميشن كه به جادوگر ها هم مربوط ميشه ...
پس سازمان ملل جادوگري تصميم گرفته كه هيئتي اعزام كنه ...
اين هيئت به سرپرستي اسكريم جيور به نيويورك يعني مقر سازمان ملل اعزام ميشن .
در هواپيمايي كه قصد داره اونها رو به مقصدشون يعني نيويورك برسونه ، اتفاقاتي رخ ميده ولي اونها به سلامت به مقصد ميرسن...
اونها سرانجام به هتل ميرسن ولي وقتي ميخوان به سوييت مورد نظرشون برن ، متوجه ميشن كه آسانسور گير كرده ... اسكريم جيور پيشنهاد ميده كه توي آسانسور ، جلسه اي 14 نفره برگزار كنن ...[/spoiler]


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۶ ۲۰:۳۶:۴۰
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۶ ۲۰:۴۸:۰۲
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۶ ۲۱:۱۶:۵۵
ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۸ ۱۳:۱۳:۰۵

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸
#50

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
یه مین بعد

همه ی ملت چپون چپون وارد تاکسی میشن.(که از قرار معلوم ژیان بوده! ) گلگو به تنهایی جای پنج نفرو پر کرده.ملت اکثرا در زیر نشیمنگاه گلگو نشسته ن و به احتمال قریب به یقین از بوی باقالی خفه شدن!

راننده به زور دستش رو به سمت ظبط میبره و اونو روشن میکنه.ضبط صداهای ناهنجاری رو از خودش در میاره و شروع به کار میکنه...

وقتی میرقصی تو برام، نفسات شیرینه...راه رفتن و طرز نگات، به دلم میشینه...وای به دلم میشینه، به دلم میشینه...وای به دلم میشینه، به دلم میشینه...رنگ گندم زاره پوست تن تو، وای برنزه س تن تو، وای برنزه س تن تو...

روفوس که جلو نشسته بود، نگاهی به پیرمرد سال خورده میندازه که داره سرشو بالا و پایین میبره.بعد دو بار بر مرلین و خاندانش صلوات میفرسته و نیم نگاهی به پشت سرش میندازه که زاخاریاس و لودو داشتن اونجا تکنو میزدن!

چند مین بعد

روفوس با چشمایی پف کرده به راننده خیره شده و هر لحظه انتظار اینو میکشه که سریع تر به مقصد برسه.

-ببخشید آقا، کی می رسیم؟

راننده بدون توجه به حرف روفوس سرشو بالا و پایین میبره.روفوس عصبانی میشه و جیغ بنفشی میزنه:
-بوقی میگم کی میرسیم؟

راننده با تریپ اکشن بر میگرده و به صورت درمونده ی روفوس خیره میشه.
-جان؟؟اصن کجا میخواستی بری؟

روفوس سکته ی ملایمی میکنه و میگه:
-کجا باید بریم؟
-معلومه دیگه...قراره بریم منگول آباد کتول!

روفوس دو تا چک به خودش میزنه تا صحنه رو درست ببینه!بعد نگاهشو میبره به سمت زاخی و لودو که همچنان دارن تکنو میزنن.

-اممممم....چیز، یه مین صبر کنید

(روفوس سیبیل فونشو بر میداره و شماره ی گودریکو می گیره)

-الو؟؟
-سلام گودی.ببین، شما الان کجائین؟

-معلومه دیگه باب!الان تو هتلیم.روونا هم سلام میرسونه.چرا شام تشریف نمیارین پیش ما؟

روفوس:

-آقا نیگه دار!

و تمام ملت به دستور روفوس از تاکسی پیاده میشن و بار هاشون رو بر میدارن.زاخاریاس و لودو که به شدت ضد حال خورده بودن، با قیافه های عصبانی داشتن به روفوس نگاه میکردن.روفوس بدون توجه به اونا ادامه میده:
-زود باش بیا دنبالمون!
-کجائین شما؟

(در همین لحظه تاکسی میره)

روفوس یه کم دستشو تو دماغش میکنه و به بیابون های اطرافش خیره میشه.بعد نگاهی به ملت میندازه تا مطمئن بشه کسی این کارشو ندیده.

ملت:

-خوبه...ما الان تو جاده ی قزوین-رشت نه چیز، نیویورک به منگول آباد هستیم.زود باشین بیاین دنبالمون.اوکی؟
-اوکی

و روفوس تلفونو قطع میکنه و نگاهی به ساعتش میندازه.طبق برنامه ریزی ها باید تا دو ثانیه ی دیگه اونجا باشن!روفی با تمام قدرتش تو سذ خودش میزنه و با حالتی درمونده به ملت چماق به دست خیره میشه.

روفوس:


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۶ ۱۶:۱۶:۵۶

[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸
#49

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
- با چي مي رويم؟

- تاكسي...يك وسيله ي مشنگي براي جابه جايي افراد مشنگ.

- زين بدانيد كه اگر آنها مشنگ نبودند ما هيچ وقت به آنها نمي گفتيم مشنگ ، مي گفتيم مشنگ

روفوس رو كه جوّ رياست ، حمايت، ديانت و...گرفته بود گفت :

- من اجازه نمي دم گروه از هم جدا بشه .

روونا رو روفوس كرد و گفت :

- من و گودريك با هم ميام ، شما آدرس اونجا رو بهمون بديد ، ما با اسب گودريك ميايم .

اعضاي هيت : تو اسبت رو هم با خودت آوردي؟

گودريك كه خم شده بود تا زيپ يكي از چمدانهايش را باز كند ، با آرامش پاسخ داد :

- آري، من هيچ جا بدون اين اسب نجيبم نمي روم .

و سپس از توي چمدونش اسبش رو در آورد .

روفوس كه ديگر ديد چاره اي ندارد،آدرس را بر روي كاغذي نوشت و به آن دو نفر داد .

- فقط سعي كنيد زود برسيد .

- اي نواده ، زين نگران ما نباشد كه ما زودتر از تو خواهيم رسيد .

سپس گودريك همراه روونا سوار اسبش شد و به سوي هتل حركت كردند .

چند دقيقه بعد، بيرون فرودگاه

- وا ويلا مسعود، فيلمت شده پر سود

- بسه ديگه نخون .

ترورس در حالي كه بادي به غبغب مي داد گفت :

- به من چه ، شما نمي تونيد تاكسي بگيريد ، الآن گودريك و روونا رسيدن هتل دارن باهم ...

-

- با هم قهوه مي خورن باب ، چرا فكراي ي ميكنيد؟

در همين هنگام همه با صداي فرياد كينگزلي برگشتند و متوجه شدند كه او توانسته است تاكسي بگيرد .

- اعضاي هيئت ، حمله به سوي تاكسي .

راننده تاكسي:

- صلوات برفست .

-


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.