ياهو
نرم و آهسته ببار اي باران
.................................... ابرهاي دله من غمگين اند
صاعقه همچون تازيانه از عرش به زمين ميكوبيد ، گويا اون نيز از اين همه سياهي و تباهي به سطوح آمده بود.
جنبده اي قابل مشاهده نبود ، حتي گرگ ها زوزه نميكشيدند ، اما بدون اشك امشب اشكي ميريزد، در كاخي مجلل يا كلبه اي مخروبه و يا حتي در مغازه اي كوچك ، اما امشب ناله اي به آسمان بلند ميشد.
نيمه شب بود ، باران طغيان كرده بود ، مه رقيق خبر از وجود ديوانه سازها ميداد ، در يكي از مغازه هاي شهر لندن واقع در كوچه ي دياگون، جن كوچك و ميان سالي روي صندلي بسيار قديمي اي نشسته بود و زير لب با خود چيزي را زمزمه ميكرد ، ناگهان صداي مهيبي به گوش رسيد ، در ورودي مغازه با شدت زيادي گشوده شد و كه باعث لرزش قفسه ي نزديك خود شد.
جن كوچك كه هوكي نام داشت ، حال از شدت ترس گوشهاي تيزش كه ميلرزيد به وضوح قابل رويت بود ، جن به آرامي و با كمك دست به عقب حركت ميكرد ، صندلي زوارد در رفته اش روي زمين افتاده بود. چندين بار پلكهايش را بر هم زد تا آنچه را ميبيند باور كند ، اووووه ! او در آن شب طوفاني چهار مرد شنل پوش نقابدار را ديد كه با كفشهاي خيس و گل آلود خود وارد مغازه ي او شده بودند.
هوكي آنچه را كه ميديد باور نداشت ، او سالها كابوس امشب را ميديد ، روزي كه گروهي براي تصاحب شي افسونهاي پريكانت كه در صندوقچه اي و در زير زمين دفن شده بود ، بيايند . اما آن كابوس هميشه تا نيمه هايش او را بيدار ميكرد.
در همين حال يكي از مرگخواران جلو آمد و گفت:
- از آخرين باري كه ديدم اينجا تغيير زيادي كرده !!
هوكي از شدت ترس دستهايش را به هم ميماليد و هيچ نميگفت.
- معلومه وقت زيادي رو صرف كردي ؟! درسته ؟!
- هي راورز لعنتي ، ما وقت زيادي نداريم ! تا 5 دقيقه ي ديگه ماموراي وزارت ميرسن ! عجله كن !!
راورز كه از پشت نقاب نيز ميشد خونسردي اش را دريافت رو به هوكي كرد و گفت:
- خب! مثل اينكه تو ميدوني ما واسه چي اينجا هستيم! مگه نه ؟!
هوكي كه حتي لحظه اي به آن چهارتن نگاه نميكرد گفت:
- نه آقا !! ... من چيزي نميدونم آقا !!
مرگخوار عصباني كه ويلكز نام داشت چوبدستي اش را بيرون كشيد و رو به هوكي كرد و گفت:
- به نفعته كه بگي اون وسيله ي جادويي افسون هاي پريكانت كجاست و الا شكنجه ميشي !!! فهميدي !؟!؟!؟
چند ثانيه اي گذشت ، روزیه ديگر مرگخواري كه جلوي در نگهباني ميداد گفت:
- زود باشين ! من صداهايي ميشنونم ! ماموراي وزارتخونه دارن ميان!
در همين حال ويلكز فرياد زد : كروشيووو
صداي جيغ هاي هوكي به هوا بلند شد ، اما با وجود صداي رعد و برق و برخورد باران به زمين امكان نداشت صداي گوشخراشش تا بيرون از مغازه نفوذ كند. قطره ي بزرگ اشكي از گوشه ي چشم هوكي چكيد.
راوزر رو به آميكوس كرد و گفت:
- بهتره همه جا رو بگيريم ! - هي ويلكز اونو راحتش بذار ! هر چي باشه يه جنه ، نميتونه اسرارش رو فاش كنه !
- ميگم آقا ! من همه چيزو ميگم !!
ويلكز خنده اي جنون آميز سر داد و گفت:
- خوبه ! حالا بگو كجاست !!!
هوكي كه روي زمين به صورت نيم خيز نشسته بود با صدايي كه گويي از ته چاه بيرون ميامد گفت:
- او ... اون ... اون توي ... توي ..ززززير___
- پتريفيكس توتالوس !
اين ورد را ويليامسن به محض باز كردن در روي روزبه اجرا كرد ! ثانيه اي بعد چند نفر ديگر از ماموران وزارت همراه آندوران وارد مغازه شدند.
- اكسپالسو ! طلسم به قفسه ي سمت راست آركي فيليات برخورد كرد و آن را در هم شكست .
در گوشه اي ديگر ويكلز و آميكوس به سمت زير زمين حركت ميكردند و راوزر از آنها محافظت ميكرد .
باز بودن در باعث شده بود آب به داخل مغازه بيايد و كف آن را خيس كند ، هوكي به سختي از روي زمين برخواست و غيب شد!
طلسم ها يكي پس از ديگري رد و بدل ميشد ! راورز همچنان جلوي در ورودي زير زمين نگهباني ميداد ، وي حتي باود را بيهوش و آقاي بين را با خلع صلاح كرده بود.
آقاي پين و ويليامسن به جستجو ميپرداختند و در تلاش براي يافتن راهي به داخل زير زمين بودند.
- ببينم پيداش كردين !؟؟! ... تنها 2 دقيقه ديگه وقت باقي مونده !
آميكوس قهقه اي سر داد و گفت:
- پيداش كرديم !! ... ولي بهتره حافظه ي مامورا رو پاك كنيم!!
راورز در حالي كه داشت افسون ابليوييت رو اجرا ميكرد گفت : " حتما"!
پس از چندي در حالي كه همه ي مامورين رو طلسم كرده بودند غيب شدند ! آنها اون صندوقچه رو پيدا كردند تا به ارباب خودشون بدهند!
پس از چندي هوكي ظاهر شد ، اشك امانش نميداد! قطرات بزرگ اشك تمام صورتش را خيس كرده بود ، مغازه اش نابود شده بود!... باران همچنان ميباريد ، صاعقه همچون شلاق بر زمين كوبيده ميشد!
امشب اشكي ميريخت!!
*~*~*~*~*~~*~*~*~*~*~آقای پین (کارمند وزارت)
ويليامسن (يكي از كاركنان وزارت سحر و جادو كه احتمالا با وزير سحر و جادو رابطه نزديكي دارد(از نظر مقام
باود (او در سازمان اسرار كار ميكند و مامور فوق سري است-نگو و نپرس)
آرکی فیلپات (یکی از کارکنان وزارتخانه)
***روزیه (یکی از مرگخواران)
ويلكز (يكي از مرگخواران كه توسط كار آگاهان كشته شد)
راورز (مرگخوار-قاتل خاندان مک كنین)
آمیکوس (یکی از مرگخواران)
*~*~*~*~*~~*~*~*~*~*~ببخشيد اگه خوب نشد پروفسور !!!