هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
لرد گفت: گفتم کی نقش اونو بازی میکنه؟
ملت مرگخوار:
لرد گفت: تا 10 ثانیه دیگه یه دامبل 10 ساله پیدا میکنین.
بارتی گفت: ارباب من یه فکری دارم ... میخواید از ایناییکه پشت در وایستادن تست بگیریم.
- مگه کیا پشت درن؟
- ارباب... همون هایی که برای مرگخوار شدن ردشون کردید. هنوز پشت در ایستادند.
- حالا کیا هستند؟
- نیوت اسکمندر و ارنی مک میلان.
- ولی من که اونا را رد کردم. نمیرم بگم بیان تو که.
لودو گفت: خب ارباب من میرم میگم خودم پادرمیونی کردم.
نولان پرسید: یا لرد اجازه میفرمایید؟
- میفرماییم.
لودو رفت و دقایقی بعد همراه با نیوت و ارنی داخل شد.
لرد گفت: خب تستو شروع میکنیم. اسم کامل؟
-ارنی مک میلان.
-نیوتون ارتمیس فیدو اسکمندر.
- سن؟
- 20
- 113
- دلیل رد شدن برای مرگخواری؟
- نداشتن تجربه.
- نداشتن تجربه.
- خب پس اسکمندر برای نقش 10 سالگی دامبل انتخاب میشه.
ملت:
نولان گفت: ولی ارباب شما که تست هنری نگرفتین.
بلا گفت: ببخشید سرورم ولی فکر نمیکنید نقش پسر 10 ساله برای یه شخص 113 ساله یه خورده مناسب نباشه.
لرد فریاد زد: همین که گفتم. من از این مک میلان خوشم نمیاد سفیدیش زیاده. دکور را آماده کنید. هی تو مک میلان برو پشت در وایسا.


ویرایش شده توسط ارنی مک میلان در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲۰ ۱۱:۴۶:۲۹

تصویر کوچک شده


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
لرد با خشم وسط حرف بلاتريكس پريد و گفت: چرا چرند ميگي بلا؟ من تو پرورشگاه متولد شدم؟ كي گفته؟ ارباب نزد خاندن اصيلش پرورش يافته. بشنوم اين شايعات رو دارين ميگين ...
- بله ارباب!
- آفرين بلا! اكشن...

براي چندمين بار روفوس طبق را جلوي دراكو گذاشت و رفت. سپس بلاتريكس وارد شد و شروع به روايت كرد: در ساليان سال پيش در دهكده اي با شكوه و جادويي در يك خانواده اصيل و جادويي پسري متولد شد به نام تام ريدل ...

- كات! خجالت بكش بلا! كروشيو، اين چه نام زشت و زننده و مذخرفيه؟
- بله بله ارباب، ميدونم خودم... ببخشيد.
- اين دفعه از ورود راوي ميگيريم لرد.
- خودم ميدونم نولان، اكشن...
بلا وارد شد و گفت: ساليان سال پيش در دهكده اي با شكوه و جادويي در يك خانواده اصيل و جادويي پسري متولد شد به نام لرد ولدمورت...
- كات! لرد كه اسم نيست! لقبه، لقب رو هم بعدا ميدن نه وقت به دنيا اومدن. اسم رو بگو.
- خفه شو نولان همين درسته! بگو بلا.

بلاتريكس وارد شد و شروع به روايت كرد: در ساليان سال پيش در دهكده اي با شكوه و جادويي در يك خانواده اصيل و جادويي پسري متولد شد به نام تام لرد ولدمورت. او از همان عنفوان طفوليت استعداد شگرف خود را در اجراي همه جادو ها و به خصوص جادوي مهم و برتر و پيچه ده تر يعني جادوي سياه نشان داد. لرد از بچگي داراي جذبه و ابهت فراواني بود و هيشچكس توان مقابله با او را نداشت. همه همسالانش به او ارادت خاصي داشتند اما هيچيك از آنان براي او ارزش نداشتند. براي او تنها خودش ارزش داشت!

- كات! آفرين بلا، عالي بود، تو تونستي به خوبي با صدات بزرگي و مقام ارباب رو به همه القا كني! ارباب به داشتن بازيگري به اين توانايي در بين مرگخوارانش افتخار ميكنه.
- خواهش ميكنم ارباب، ما شاگرد شماييم.
- خوب جناب لرد، صحنه بعدي رو آماده ميكنيد؟ صحنه مربوط به دوئل شما در 10 سالگي يعني قبل از رفتن به هاگوارتز در برابر دامبلدور و تسليم شدن اونه!
- اوه چه صحنه ي هيجان انگيزي! پس كي نوبت بازي من ميرسه؟
- جناب لرد بايد هاگوارتز تموم شه بعدا.
- خيلي خوب، حالا كي ميخواد نقش اون پشمك رو بازي كنه؟
- راستش هيچ كس حاضر نيست كه اين نقش رو بازي كنه!
.
.
.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۳:۰۹ سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۹

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۵۰ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
از بکستان!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 158
آفلاین
بارتی که حسابی ترسیده بود گفت:
-هیچی ارباب!فقط میخواستم بدونم همچین عطسه خوش اهنگی مال کیه؟
-حالا هرچی. اکشن!

و برای سومین بار روفوس با سینی غذا وارد شد و سینی رو جلوی دراکو گذاشت.دراکو با اشاره ی دست جن خونگی(روفوس)رو مرخص کرد.

و راوی(بلاتریکس) شروع به نقل کردن کرد:
یکی بود یکی نبود.غیر از خدا هیچکس نبود...
لرد و بقیه:
لرد:بلاتریکس مگه داری داستان سیندرلا تعریف میکنی؟
بلا:ببخشید سرورم.گفتم قشنگتره

دوباره همه سر جای خود قرار گرفتند.نولان که میدانست ((اکشن)) را لرد باید بگوید سرش را به نشانه ی امادگی اش تکان داد.

و برای چهارمین بار روفوس با سینی غذا وارد شد و سینی رو جلوی دراکو گذاشت.دراکو با اشاره ی دست جن خونگی(روفوس)رو مرخص کرد.

بلا:در زمان های دور...شاید...150 سال پیش...پسری شایسته در پرورشگاهی چشم به جهان گشود...


تصویر کوچک شده
[img]http://www.jadoogaran.org/ima


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
نولان همین که اومد بگه اکشن چشم غره ی لرد رو دید و ساکت شد.
-همه سر جای خود،اکشن.

ولی تا دراکو بشکن زد نولان جیغ گوشخراشی سر داد.
-ماررررررررررررررررررررر.

لرد که عصبی شده بود گفت:
-ساکت شو مردک...مار چیه؟این دخملک منه.
-چ...چیه؟

لرد نجینی رو از روی زمین برداشت و نوازشش کرد.
-دختر منه.مشکلیه؟

نولان تته پته کنان گفت:
-نه...نه چه مشکلی؟شروع کنیم؟

لرد چشم غره ای به همه ی حاضرین رفت.
-اکشن.

و برای دومین بار روفوس با سینی غذا وارد شد و سینی رو جلوی دراکو گذاشت.دراکو با اشاره ی دست جن خونگی(روفوس)رو مرخص کرد.ولی در همون لحضه صدای عطسه ی بلندی حاضرین رو از جا پراند.

-کی بود؟

لرد رو به بارتی گفت:
-من.حالا که چی؟




Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- مگه اون از تو خواست چي كار كني؟
- به من گفت از ته دل قهقهه بزن بعد يهو وسطش خشمگين شو. همين كه وارد مرحله خشم شدم ناگهان بيهوش شد!
- تو قبولي، فقط اون مشنگو بهوشش بيار ايوان!

دو ساعت بعد

- نفر بعد!
- ارباب من نفر آخر بودم، تموم شده ديگه!
- اه؟ تو نفر آخري؟ حالا كه اين طور شد تو هم قبولي لودو!
- ارباب دمت گرم! خيلي آقايي!
- ببخشيد جناب لرد ولدرمورت، فكر نميكنيد بازيگرا يك مقدار زيادن؟ شما الان همه رو قبول كرديد. خودتون هم بازي ميكنيد ديگه؟
- من هر كسي رو كه بخوام قبول ميكنم و بايد تو فيلم نقش داشته باشه نولان! در ضمن تو فكر كردي ارباب بيكاره كه بياد توي يك فيلم بازي كنه؟ ارباب از پشت صحنه نظارت ميكنه!
- بله قربان كاملا مفهومه ... حالا فيلم نامه داريد؟
- معلومه كه داريم! روفوس، بر و اون فيلم نامه رو بيار. بزار اقلا به يك دردي خورده باشي.
- بله ارباب، فقط يه چيزي! ارباب شما مطمئنيد كه نميخواهيد بازي كنيد؟ اصل كار بازيگره ها! همه بازيگر رو ميبينند و اون خيلي مهم و معروفه!
- اين چيزا به تو مربوط نميشه روفوس. تو برو و فيلمنامه رو بيار.
- بله ارباب ...

همين كه روفوس رفت لرد رو به نولان كرد و گفت: من نقش اول رو بازي ميكنم نولان.

يك ربع بعد

- فيلمنامه اينه
- معلومه كه اينه!
- اين كه سر جمع ده دقيقه هم نميشه.
- خوب فيلم كوتاه بساز، كلاسش هم بيشتره
- خفه شو روفوس! نولان با ارباب صحبت كرد.
- بله جناب لرد. شما با ساخت فيلم كوتاه موافقيد؟
- كاملا!
- خوب من ميرم لوكيشن رو آماده كنم. سكانس اول خونه ي ريدله.
- لازم نكرده. ما جادوگريم و سريع تر اين كارو ميكنيم.

لرد تكاني به چوبدستي داد و يك صندلي باشكوه پادشاهي ظاهر كرد و سپس دراكو كه نقش نوجواني لرد را داشت روي آن نشست.
چند دقيقه بعد:
- صدا
- رفت!
- دوربين!
- رفت!
- حركت!
دراكو بشكني زد و روفوس كه شبيه جن خانگي گريم شده بود سيني به دست وارد شد و غذاهاي اعياني را جلوي لرد گذاشت.
- كات!
- براي چي؟
- مردك بوقي سيني رو بزار جلوي دراكو نه خود لرد!
- آهان فهميدم


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لرد بی درنگ گفت:

-ایوان تو تست نداده قبولی.فقط برو!

ایوان اشک تو چشماش جمع شدو گفت:

-لرد جونم احساساتم جریحه دار میشه ها!

نولان تته پته کنان گفت:

-خب سرورم بزارید مرگخواراتون استعدادشون رو نشون بدن.

لرد گفت:

-آخه این ایوان زیادی با استعداده.

نولان گفت:

-پس واجب شد تست بده.

لرد بلند شدو گفت:

-خب پس مسئولیتش با خودت.من میرم بیرون تا ایوان بدون خجالت تست بده!

و رفت بیرون و درو بست.هنوز دو دقیقه هم نگذشته بود که ایوان خوش خرم اومد بیرون.لرد پرسید:

-چی شد؟

ایوان با خوشحالی گفت:

-قبول شدم دیگه ولی نمیدونم چرا جناب نولان غش کرده...!




Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۹

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۵۰ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
از بکستان!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 158
آفلاین
لرد:فقط 12 ثانیه.
......................
لرد:خب تموم شد.
بلا:حالا چه کار کنم؟هرچه ارباب دستور بدند.
لرد:بخند.گریه کن.تعجب کن.هیجان زده شو.
بلا سعی کرد بخندد ولی تنها چیزی که ایدش شد این بود.
لرد:قابل قبول نیست.حالا گریه کن.
این کار بسی راحت تر از خندیدن برای بلاتریکس بود.و شروع کرد مثل ابر بهار گریستن...
لرد:حالا تعجب کن

لرد:حالا هیجان زده شو
و فکری خبیثانه در ذهن بلاتریکس شکل گرفت.حرکتی کرد که به هیچ وجهبه هیجان شباهت نداشت ولی کار ساز بود.

لرد:مرگخوار بعدی!تو رد شدی بلا
نولان:ولی جناب لرد من فکر میکنم که ایشون از استعداد سرشاری برخوردارند!
لرد:اااااا.....هرجور شما مایلید.جناب نولان.تو قبول شدی لسترنج.
نــــــــــفـــــــــر بــــــــــــعـــــــــــــد!
روفس با بدنی لرزان حاصل از ترس وارد شد.
لرد:خب روفس اول....
قبل از اینکه لرد حرفش را تموم کند روفس شروع کرد به گریه ای که حتی دل لرد را هم(!!!) به رحم اورد.
لرد:خیله خب روفس.قبولی.نفربعد
نولان:مرگخواراتون با استعداد نا
_کجاشو دیدی؟
این صدای ایوان بود که وارد شده بود...
.
.
.
.
.
.


تصویر کوچک شده
[img]http://www.jadoogaran.org/ima


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا مطلع میشن که محفلی ها در وصف قهرمانی های هری پاتر فیلم ساختن و تصمیم میگیرن خودشون هم همین کارو برای لرد انجام بدن.سر انتخاب اسم کمی جرو بحث میکنن و بالاخره اسم(آغاز ولدمورت)که توسط سوروس پیشنهاد شده مورد قبول قرار میگیره.فیلمبرداری شروع میشه ولی به دلیل بی برنامگی کار اصلا پیش نمیره.لرد به مرگخوارا دستور میده پیتر جکسون(کارگردان ارباب حلقه ها)رو بدزدن و بیارن.که این امکانپذیر نمیشه.اینبار لرد از مرگخواراش میخواد کرستوفر نولان(کارگردان بتمن)رو براش بیارن.نولان کارگردانی این فیلم رو قبول میکنه و همراه لودو به خانه ریدل میره.لرد و نولان به اتاقی میرن و از مرگخواران میخوان تک تک برای دادن تست بازیگری وارد اتاق بشن.

________________________________

چند ضربه کوتاه به در خورد و ...

-یا سالازار کبیر!این دیگه چیه؟هیولا!...دامبلدور حمله کرده...ریششو رنگ کرده.مرگخوارا آماده باشن!

بلاتریکس خجالت زده وارد اتاق شد.
-ارباب...اونا موهای منن،نه ریش دامبلدور...

لرد نفس عمیقی کشید و دوباره سر جای خود نشست.
-خب بیا تو...اول میخندی،بعد گریه میکنی،بعد تعجب کن،بعد هیجانزده شو...

نولان با ترس و لرز انگشت اشاره اش را بلند کرد.
-ببخشید جناب لرد...ولی من فکر میکنم باید یه فرصت کوتاهی بهش بدیم که هیجانش از بین بره.باید باهاش حرف بزنیم.

لرد لبخند دوستانه ای به نولان زد.
-حق با شماست ظاهرا....خب بلاتریکس...زود توضیح بده ببینم چرا و به چه جراتی تو ماموریت آخر شرکت نکردی؟

با پریدن رنگ بلا، نولان مجددا احساس کرد در این قسمت لازم است دخالت کند!
-جناب لرد...ولی این سوال شما داوطلب رو مضطربتر میکنه.

لرد که عصبانی شده بود با صدای بلندتری جواب داد:
-برای من اهمیتی نداره.بلا 10 ثانیه وقت داری همه حالتهایی رو که گفتم اجرا کنی.بعدم وانمود کنی که کور بودی و وقتی پدر و مادرتو بعد از چهل سال پیدا کردی یه نور از آسمون وارد چشمای تو شده و تو بیناییتو به دست آوردی و فهمیدی پدر و مادرت، درواقع شوهر و شوهر خاله تو هستن که وقتی بچه بودی تو دریا گمت کردن و...

بلا با اضطراب دسته ای از موهایش را از روی صورتش کنار زد.
-ارباب...خواهش میکنم...حداقل 12 ثانیه فرصت بدین!




Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
بلاتريكس نگاهي حاكي از خشم به خواهرش نارسيسا انداخت و گفت: امكان نداره! آني موني طبق معمول بهت چرت و پرت گفته، مگه ميشه ارباب تصميم گرفته باشه جادوگري رو كنار بگذاره و بخواد در كنار اين نولان مشنگ كارگرداني كنه و فيلمي به نام پاپ كورن كنار تاريخ رو بسازه!
نارسيسا نگاه حق به جانبي به بلاتريكس انداخت و گفت: فقط كه آني موني نگفته همه دارن ميگن كهع اين جلافت ها حقيقت داره!
بلاتريكس صدايش را اندكي بلند كرد و گفت: باز تو رگ مشنگ خاله زنكت زد بالا؟ خجالت بكش! اصلا من همين الان ميرم همه چيزو از ارباب ميپرسم.
نارسيسا دنبال بلاتريكس دويد و سعي كرد جلوي او را بگيرد: نه خواهر تورو به مرلين اين كارا رو نكن. ممكنه ارباب عصباني بشه كه ما تصميمش رو فهميديم و اونوقت بزنه ما رو بكشه يا يه وقت يه بلايي سر دراكو بياره!
بلاتريكس نارسيسا را از خود راند و آخرين جمله را گفت: مرلين نه، سالازار! و سپس به سمت لرد رفت و نارسيساي نگران را تنها گذاشت.

- من؟
- ارباب به سالازار قسم من اين حرفا رو نزدم، بقيه ميگفتن ... من هم خواستم ببينم نظر شما راجع به اين حرف ها چيه ارباب ... ارباب به سالازار قسم من مصر نيستم ...
- دهنتو ببند بلاتريكس. اينقدر اسم جد منو نيار هيشكي حق نداره اين اسم رو به زبون بياره حتي خود من! فقط به من يه چيزو بگو: كي اين حرف رو زده؟
- ارباب عفو كنيد، خواهش ميكنم ...
- كي؟
- ارباب نار ... آني موني!
- سالازار بهش رحم كرد كه من الان ميخوام فيلم بسازم و وقت رسيدگي به امور كم اهميتي مثل تنبيه اونو ندارم والا ... به همه دستور بده تو تالار اصلي عمارت جمع بشن.
- بله ارباب.

مرگخواران همه در تالار اصلي عمارت ريدل ها جمع شده بودند و غلغله اي برپا بود. بعضي ها با ترديد به اربابشان نگاه ميكردند و بعضي ها هم منتظر بودند تا اربابشان لب به سخن بگشايد و آن وقت به بقيه اثبات كنند كه حرف هايشان شايعاتي پوچ و توخالي بوده.
نولان گوشه اي روي يك صندلي خاك خورده نشسته بود و سعي ميكرد با لبخند هاي ظاهري و گاه و بي گاهش ترس وحشتناكش را بپوشاند و در دل به خود لعنت ميفرستاد كه چرا اين كار را قبول كرده است.

لرد رو به مرگخواران كرد و گفت: خوب ياران وفادار من، بدون اشاره اي به شايعات بي اساسي كه يك سري مرگخوار كه از وجود داشتنشون متاسفم (لرد نگاهي به آني موني انداخت) ميرم سراغ موضوع اصلي.
بالاخره من كارگردان مناسبي رو براي ساختن فيلم زندگي خودم يافتم. همه ي مرگخواراني كه قصد بازي در فيلم رو دارن به اتاق ارباب ميان و جلوي من و ايشون تست ميدن. در مدت ساخت فيلم هم همه از دستورات آقاي نولان اطاعت ميكنن مگر اين كه ارباب خلافش رو دستور بده. و هر كس هم كه سرپيچي كنه دچار اشد مجازات ميشه. در ضمن همه بدونيد كه ارباب فقط براي اين كه به يك عده احمق كه تصور ميكنن اون كله زخمي از ارباب سرتره با اين مشنگ همكاري ميكنه والا اين براي من مثل همه ي مشنگ ها بيشتر از يه (******) نيست.
نولان كه اكنون نفرين هاي زيرلبش تبديل به فحش هاي غيراخلاقي شده بود لبخند تصنعي زد و به همراه لرد به اتاق تست گرفتن رفت.

اتاق لرد سياه

لرد روي تختش لم داده بود و با نجيني بازي ميكرد. نولان وارد شد و پس از تعظيمي دوزانو روي زمين نشست.
لرد نيم نگاهي به او انداخت و گفت: آفرين نولان، داري آداب حضور نزد لرد سياه رو ياد ميگيري. شايد بعد از اتمام كار تو رو به نجيني ندم.
نولان سرخ شد و سپس صدا زد: نفر اول بياد تو.

.
.
.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۹

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
سه ساعت بعد

نولان از تعجب زياد دهانش باز شده بود و چشمهايش گرد گشته بود. از حيرت چند دقيقه اي به لرد زل زده بود تا اينكه بعد از چند دقيقه سكوت شكسته شد و با خوشحالي فرياد زد :

- چه ري اكشني ، چه حسي ، چه بازي زيرپوستي .

لرد كه با خود فرض كرده بود كارگردان شخصيت او را به بوق كشيده و به او توهين كرده ، در حالي كه از شدت عصبانيت پوست بيروح هميشگي اش سرخ شده بود فرياد زنان گفت :

-تو ي مشنگ چگونه جرات مي كني به لردولدمورت ، ارباب تاريك ها و سياهترين جادوگر دنيا توهين كني ؟ تا نزدم نكشتمت بگو ببينم به بازي من توهين كردي؟

- توهين كدومه ؟ به مسيح قسم داشتم تعريف شما رو مي كردم .

ملت مرگخوار : آهان بزن به افتخار لرد

نولان به سمت لرد آمد و روبه رويش ايستاد و گفت :

- با اين پتانسيل بالايي كه من در شما مي بينم مطمئنم شما يكي از بزرگترين سوپراستارهاي آينده خواهيد بود .
براي اينكه اين استعداد زيباي شما حروم نشه من مي خوام كه شما به دوستانتون دستور بدن كه يه تيم حرفه اي براي من جمع كنن تا من قشنگترين فيلمي رو كه پرده ي سينماها ديده بسازم .


ده دقيقه بعد

همهمه ميان مرگ خواران بالا گرفته بود و هريك خبري را كه شنيده بود براي ديگري تعريف مي كرد .

آني موني دست سيسي را گرفت و او را به سمت خود كشيد و در گوشش گفت :
- خواهر ، شنيدي چه شده ؟ مي خوان ما رو اخراج كنن و برن يه سري مشنگ رو بيارن .

- اواه ، خاك به سرم خواهر ، بعني لرد هم موافقت كرده ؟

-‌آره خواهر ، مي خوان قشنگترين فيلمي رو كه تاريخ تماشا كرده با هم نگاه كنن ، تازه پاپ كورن هم مي خوان بخورن .

- دوباره اواه ، چه جلافتا ، پاپكورن ديگه چي هستش خواهر؟

- بابا همون (سانسور)تسترال خودمون.

- چه جِلافتا .


ویرایش شده توسط سالازار اسليتيرين در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۳۱ ۱۳:۲۶:۱۴

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.