هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
علامت شوم دوباره سوخت، جرج از درد سرخ شده بود، دیگر تحمل نداشت.
آخرین نگاه های نگران را روانه ی جیمز و تدی کرد و بعد با افکت " فیییییش" ، با سرعت نور از اتاق خارج شد.

آلبوس دامبلدور دستی به ریشش کشیده و ابرویش را بالا انداخت:
- جیمز...این کجا رف؟
- جرجی رفته گل بچینه!


همان لحظه - خانه ی ریدل :

لرد ولدمورت با بغض بر روی تختش چمباتمه زده بود و یکی یکی علامت های مرگخوارانش را می فشرد و زیرلب با نجینی درد دل میکرد:

- هیییعع...پیر شدم دیگه سراغی ازم نمی گیرن، خدایا مرگخوارا چقده زود بزرگ میشن! انگاری همین دیروز بود باهاشون کروشیو بازی میکردم...میبردمشون کافه تفریحات سیاه...هیییع روزگار، مورفین که ترک کرد و الان شده مهندس مملکت...بلا و رودلف رفتن سر خونه زندگیشون... اون پسره بارتی رفت واسه خودش غولی شد، شنیدم الان گلگو صداش میکنن...هیییع...بلیز هم که رفت شد معاون وزیر دیگه یادی از ما نکرد...این پسره جرج کلونی هم که از بس تو دنیای مشنگا سرش به هالی وود گرمه دیگه اصصصلا به رو خودش نمیاره اربابی هم هس، ببین همین الانشم که دارم می گیرمش همش داره ریجکت میکنه...هییییع عجب دنیای بی وفایه!

نجینی : فس فس فسو، فسار فسافسم! (غرغر نکن بذا بخوابم!)

خانه گریمولد- اتاق جرج کلونی :

کلونی پس از مطمئن شدن از اینکه هیچکس در اتاق نیست، در را بست و به آن تکیه داد، بعد با عجله آستین ردایش را بالا داد و به علامت شوم گداخته اش که هر لحظه کمرنگ تر میشد چشم دوخت ...احتمالا لرد از تماس دوباره نا امید شده بود.

نفس راحتی کشید و پالتویش را مرتب کرد، نمیدانست تدی و جیمز برای غیبت ناگهانی اش چه بهانه ای تراشیده بودند اما تنها راهی که در آن موقعیت به ذهنش می رسید، این بود که وانمود کند حال خوشی ندارد، شاید حداقل برای مدت کوتاهی از شر پیشنهاد های آلبوس دامبلدور در امان می ماند!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۴ ۱۹:۴۸:۴۱


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
محفل ققنوس _اتاق سابق تدی _اتاق اکنون جرج کلونی

جرج : جیمز تو بگو چیکار کنم ؟ اگه پالتوم در بیارم بپرم تو اب تابلو می شه من مرگ خوارم !
جیمز : نمی دونم بذار فکر کنم . تدی تو فکری نداری ؟
تدی :
جرج : می تونم بگم شنا بلد نیستم ؟
جیمز : این به ذهن خودم هم رسیده بود ولی نمی شه عمو البوس خودش غریق نژاد بوده و میگه بهت شنا یادت می ده !
تدی :
جیمز : چی رو ؟
جرج : یعنی فهمیدی چه جوری من باید از دست شنا فرار کنم ؟
تدی :
جیمز : چه جوری ؟

تدی : قبل از این که همه اقایون برن تو استخر برای شنا ما باید نهنگ های جیمز رو بندازیم تو استخر تا کسی نتونه بره تو .
جرج : خوب نهنگا ها رو می اندازن بیرون ، بعد دوباره ما مجبوریم بریم تو استخر
تدی : نمی تونن !
جرج : چرا نمی تونن بندازن بیرون ؟
جیمز : چون اونا نهنگ های خشمگینن کسی جزء من نمی تونه اونا رو کنترل کنه
ملت داخل اتاق :

استـــــــخر محفــــل

همه نهنگها به سرعت داخل اب ریخته شدن.
تدی حالا باید قسمت دوم نقشه رو باید شروع کنیم !
جیمز و جرج :
تدی : خوب ما باید خودمون بریم اطلاع برسونیم که نهنگها ازاد شدن تا به ما شک نکن !
جیمز و جرج :

اشپز خانه محفل

جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ
جیمز : نهنگ های منو کی ازاد کرد؟ زود باشین بگین والا با جیغ هام اینجارو خراب می کنم .
تدی : راست می گه زود باشین باو کر شدیم.
جرج : ای بابا می خواستیم بریم شنا ها .

ملت محفلی : -o

بعد چند دقیقه جیمز اروم شد ولی دلیل ازاد شدن نهنگهاشو نفهمید !

ناگهان البوس رو به جمعیت کرد و گفت : مستر جرج کلونی زمان شما تموم شده ، تصمیم خودتو گرفتی برای عضویت به سفیدی ؟

ناگهان جای زخم جرج تیر کشید و این یعنی که لرد جرج رو احضار کرد ولی جرج وسط محفلی های مهمون نواز گیر کرده بود .
جرج با نگاه نگران از تدی و جیمز درخواست کمک کرد !

9 امتیاز


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۰:۵۱:۲۹

در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ جمعه ۲ اسفند ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
خلاصه ی داستان تا پست الستور مودی :

نکته: این پست فقط خلاصه اس، خلاصه ی ویزنگاموتی که میگن اینه! پستای فقط خلاصه ای! نفر بعد از پست قبلی ادامه بده!

جرج کلونی، قهرمان محبوب جیمز سیریوس پاتر( تکذیب میکنم! ) به دعوت جیمز به خونه ی گریمالد اومده، جرج تمام مدت با پالتو توی خونه میگرده و فقط شب ها پالتو رو در میاره.

تدی یه شب وارد اتاق جرج و جیمز میشه و متوجه وجود علامت شوم روی دست کلونی میشه، جرج کلونی یه مرگخواره و جیمز و جرج سعی داشتن این موضوع رو پنهون کنن، بعد از در جریان قرار گرفتن تدی، اون هم به جیمز "قول" () میده که در مدت حضور جرج تو گریمالد کمکشون کنه تا جرج لو نره!

در این میان آلبوس دامبلدور به طور ناگهانی به جرج کلونی پیشنهاد ملحق شدن به محفل ققنوس رو میده ولی طی اتفاقات عجیب غریبی که مودی توی پست قبلی ذکر کرده و من نفهمیدم! ، محفلیا دوباره به پالتوی جرج شک میکنن و وقتی اون تو دستشوییه نقشه ی برگزاری یه مسابقه ی شنا رو بین محفلیا میکشن، تا هم کمی تفریح کنند و هم به بهونه ای پالتوی کسی رو که بهش پیشنهاد محفلی شدن دادن، دربیارن.

جیمز و تدی نیز همچنان در تلاش افشا نشدن موضوع به جرج کمک میکنن!

پایان خلاصه، از پست قبل ادامه بدین. متشکرم



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷

الستور مودیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۶ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
البوس دامبلدور: اوه فرزندانم ما دوباره متحد شدیم و باید بزنیم این ولدمورت رو بکشیم...دیگه ایندفعه از این چیزا که من بمیرم و خودمو فدای شماها بکنم خبری نیستا...نوبتی هم باشه..نوبت یکی دیگه اس...اصلا بیاید سرش بازی کنیم! هر کی باخت این دفعه اون باید بمیره و بشه پیر روشن دل داستان!
همه که اوضاع رو پیچیده می دیدند شروع کردند به اعتراض: اا یعنی چی...ما اصلا واسه چی پیرو تو شدیم؟؟؟واسه اینکه همیشه خودتو فدای ما می کنی! وگرنه عاشق چشم ابروت که نیستیم!
مودی که اوضاع رو خیلی جذاب میدید..اومد یه صندلی کشید و نشست: خوب من حاضرم بازی کنیم...
همه که مدل شخصیت های مثبت رولینگ، خیلی بچه های خوبی بودند..زودی قانع شدند و موافقت کردند!
جورج که اوضاع رو مشکوک میدید گفت:خوب من برم دستشویی بیام!
آلبوس تو ذهنش داشت حساب کتاب می کرد که چی بازی کنن که اون این دفعه نمیره که یهویی مورگانا برگشت گفت: خوب البوس این ربطی به پالتو پوشیدن جورج داره یا نه؟چون ما این همه داریم بحث میکنیم اینجا که ببینیم جورج واسه چی پالتو پوشیده!؟؟و اصلا توی این جنگ..واسه چی این محفل ققنوس رو باید لو بدیم به یه نفر غریبه؟و اصلا چرا یه نفر ماگل؟!
آلبوس که نقشه هاش داشت خراب میشد کلی فکر کرد و گفت: خوب می تونیم جفتشو با هم ادغام کنیم! هم پالتو جورج رو در بیاریم هم بازی کنیم!
و واسه اینکه مسائل خلاف عفت به ذهن کسی خطور نکنه، سریع اضافه کرد: مثلا مسابقه شنا بزاریم! اینطوری هر دو کارو کردیم! هر کی هم اخر رسید، باید به جای من این دفعه بمیره!
مورگانا که راضی شده بود که سوژه اس خراب نمیشه اوکی داد و قرار شد همون روز مسابقه شنا رو بزارن!

جورج هم که خیلی دیر کرده بود تا مثلا این صحبت ها رو نشنوه و مثلا داشته دنبال افتابه می گشته خونسرد وارد میشه و با لبخند مرموز همه ی حضار مواجه میشه!

مودی هم واسه اینکه نقش بیشتری داشته باشه، یه تریپ موهاهاههاهاها هم میاد!



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
همه جیغ می کشند و با ترس همدیگر را بغل می کنند. جرج کلونی که کاملا آزرده خاطر شده به مودی تشر میزند:
- هو... یره... خیال مِکِنی مو اوقَد گدا گودول رفتُم که لباس دست دوم بوپوشوم؟

جیمزی با حیرت به جرج نگاه می کند:
- عههههههه... جرجی تو مشهدی بلدی؟

- اهم... اوهوم... آهام... واسه یه فیلم که قرار بود تو مشهد بسازیمش یه خورده رفتم تو کار لهجه. خوب شده لهجه م؟

جیمزی با حالت :دی سرش را به علامت تصدیق تکان می دهد. جرج کلونی دوباره رو به مودی می کند:
- چشای باباقوری تو وا کن و مارک پالتومو ببین. ایناهاش! ایتالیایی اصله! اون لردتون از کجا میاره پول همچین مارک لباسی رو بده؟ هان هان هان؟

مودی کمی عقب تر می ایستد و با بی خیالی رو به دیگران می کند:
- همممم... خوب می دونین... این یکی از شگردای کاراگاهیه. باهاس به طرف یه دستی بزنی که اگه خرابکار بود خودشو خراب کنه. هوشیاری مداوم!!!

ملت محفل نفسی به راحتی می کشند و از بغل همدیگر خارج می شوند. در همین هنگام، آرتور ویزلی مُشتی مَشتی به دماغ جیمز پاتر می زند:
- مردک بی ناموس. وقتی می ترسی چرا نمیری بچسبی به لیلی خودت؟ از مالی من فاصله بگیر! یالا!

جیمز پاتر مُشت را جوابی درخور می دهد. لگدی محکم به ساق پای آرتور:
- تو واسه من کنار لیلی جا گذاشته بودی؟

تدی یادش می آید که ویکتوریا را کنار آلبوس سوروس دیده است:
- اوهوی آسپ، به ویکی من چیکار داری؟

- بی خیال باب! ویکی تو جای مامان بزرگ منه!

- من جای مامان بزرگتم؟ تدیــــــــــــــــــــــــــــــی! ببین این به من چی میگه!

کم کم اعضای محفل حضور جرج کلونی را فراموش می کنند و به سر و کول هم می پرند. جیمزی و دامبلدور کنار جرج ایستاده اند و با تاسف به محفل که به دو تکه تقسیم شده و بحث های بی ارزش و درگیری تفرقه اندازانه در آن اتفاق افتاده نگاه می کنند. سرانجام جرج کلونی که به اندازۀ کافی به این دعواها خندیده قدمی به جلو می گذارد:
- باب، خجالت بکشین. شماها محفلی هستین. سفیدین! مرگخوار جماعتم اینجوری به سر و کول هم نمی پرن که شماها دارین همچین می کنین! حالا خواهر برادری کنار هم بودین دیگه. چی میشه مگه؟

بروبکس محفل ساکت می شوند و زیر چشمی و با خجالت به هم نگاه می کنند. آسپ به تدی نزدیک می شود:
- همممم... من نباید به ویکی می گفتم جای... همممم... چیزه... به هرحال شرمنده!

تدی:
- خوب آره نباید می گفتی. ولی اگه دفه بعد فاصلت باهاش یه کوچولو کمتر از 10 سانت باشه هیچ اشکالی نداره. دیگه سر همچین مسلۀ بی اهمیتی باهات بحث نمی کنم.

جیمز پاتر و آرتور ویزلی دستشان را به طرف هم دراز می کنند:
- هممم... جیمز عزیز واقعا نمی دونم چی باید بگم.

- چیزی برای گفتن وجود نداره آرتور جون. داداشمی دیگه قربونت برم.

باز ازدحامی به وجود می آید که صدار ماچ و موچ و تعارفات مختلف از آن به گوش می رسد. آلبوس دامبلدور درحالیکه اشک های خود را به نرمی پاک می کند ندا برمی آورد:
- فرزندانم. ما دوباره متحد شدیم و این اتحاد رو مدیون دوست عزیزمون جرج هستیم. مجددا ازش دعوت می کنم که روح سفیدش رو در اختیار محفل بذاره و به ما بپیونده.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۵ ۱۴:۰۲:۱۸


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۹:۲۴ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷

الستور مودیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۶ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
مودی اروم اروم پشت در خونه میرسه..و پیش خودش فکر می کنه که شاید اسم رمز هنوزم همون باشه و بتونه بره تو...به ادرس فکر میکنه و در رو می بینه...اروم داخل میشه...
اخرین باری که اینجا بود کلی طلسم واسه اسنیپ گذاشته بود..چقدر سختی کشید..کلی با خودش فکرای نوستالژیک کرد و به طرف اشپزخونه راه افتاد.
با چشمش توی اشپزخونه رو میدید..همه دور میز نشسته بودن...احساس عجیبی داشت...

--آلبوس دامبلدور: خوب جورج عزیزم، چون که دیگه تو هم واسه خودت مردی شدی و اصلا مشکوک نمی زنی، من تو رو دعوت می کنم تا به محفل بپیوندی!
تدی و جیمز هم خیلی وفادارانه سکوت کردند و هی به هم نیگا می کنند...
جورج هم که با همون پالتو نشسته دور میز شادمانه اوکی میده...
همینطوری که همه چیز داره به خوبی و خوشی البته برای جورج پیش میره، مودی وارد میشه
همه نگاه ها به سمت مودی برمیگرده،همه جیغ میزنن و میخان غش کنن که چون پست طولانی میشه،مودی اشاره می کنه که بیخیال غش کردن بشن و بهتره واقعیت رو بپذیرن!
مودی همه رو با نگاهش از نظر می گذرونه...تا اینکه چشمش به جورج میفته
مودی:ااااا....اون که پالتوه لرد ولدمورته تنه جورجه!!!من مطمئنم!!
همه:



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
قیژ ژژژژژژژژژژژژ ( افکت باز شدن در ،در نیمه شب )

تدی پاورچین پاورچین به سوی تخت خود پیش می رفت، ولی در بین راه چیزی او را از مسیرش منحرف کرد .

پالتو ! اون تو روز پالتو تنش می کنه ولی تو خواب در می اره
تدی اروم به تخت نزدیک شد و چوب دستی خود را بالا گرفت و ارام زمزمه کرد لوموس !

تدی داشت اروم همه جای پیکر خفته جرج رو می گشت تا این که به دست چپ جرج رسید و داغ شوم لرد سیاه رو دید و از ترس و نگرانی این مرگ خوار شروع کرد به زوزه کشیدن !

عــــــــــو عوعوعو عــــــــــــــــــــــو !

جرج که از خواب پریده بود چهره تدی رو بالای سر خود دید و به سرعت به سوی خود خیز برداشت و در سیم ثانیه پالتورو تن خود کرد ولی دیر بود .
همه ی اعضای محفلی به سرعت وارد اتاق شدن و بادیدن چهره تدی سوالاتی می پرسیدن .

البوس : تدی جون چی شده این موقع شب ؟
تدی : اون اون مر.....
ادامه صحبت تدی در جیغ های بنفش جیمز گم شد

جیــــــــــــــــــــــــــغ
تدی : تو چرا جیغ می زنی ؟
جیمز : هینجوری .

جیمز چشمکی روانه تدی کرد و به تدی فهماند چیزی به محفلی ها نگه.

البوس : خوب می گفتی تدی ؟
تدی : همم چی می گفتم ، این جیمز واسه آدم اعصاب نمی ذاره که .
البوس: داشتی می گفتی جورج مر...
تدی : خواب دیدم دارم جرج گاز می گیرم و انگار تو خواب راه رفته بودم که امودم اینجا و خوب یه دفعه از خواب پریدم و زوزه کشیدم

البوس : خوب خدا رو شکر فرزندان روشنای برید استراحت کنید که فردا روز پر کاری داریم .

همه از اتاق خارج شدن به جزء تدی ، جیمز و جرج !

تدی : جیمز اون مرگ خوار باز تو داری از اون طرفداری می کنی ؟
جیمز : می دونم ولی من بهش قول دادم.

جیمز در مورد قول که به جرج داده بود به تدی توضیح داد و از تدی هم قول گرفت به اونا کمک کنه .

فردا صبح

البوس دامبلدور در اشپز خانه محفل با کلی تشریفات از جرج درخواست کرد که به گروه سفیدی و محفل بپیونده !

تدی و جیمز نگاهی از نگرانی به هم دیگر کردند

10 از 10.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۱۲:۱۰:۲۳

در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۴۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
جرج بلند شد و پشت سرش بقیه ی محفلیا هم بلند شدند.

خواهش میکنم بشینین ، راحت باشین.

بقیه میشینن و جورج میره و تد همچنان در فکره.

-یه چیزیه این جورجه مشکوکه ، برای چی توی خونه با وجود گرما پالتو میپوشه؟از دایی چی میدونه؟باید سعی کنم بهش نزدیک بشم تا ماجرا رو بفهمم ، آره بهترین راه همینه.

بعد از مدتی جورج از دستشویی میاد و سر میز شام میشینه و شروع به خوردن میکنه.


چند ساعت بعد...


-کی حاضره با من شطرنج بازی کنه؟
تد با اینکه اصلا علاقه ای به بازی کردن با جرج نداره اما برای هدفش مجبوره این کاروبکنه.

-من میام!
-اوه باشه.
تد روبروی جورج رو صندلی نشست و گفت:میدونم از سیاه خوشت نمیاد ولی من سفید رو انتخاب میکنم.
-نه ، من عاشق رنگ سیاه و سیاهیـ...
با گفتن این حرف و سوتی دوم جورج جیمز یویوش رو به طرف صرتش میزنه تا حواسش جمع باشه.
-آخ!ببخشید جورج حواسم نبود.

افکار تد:اون گفت که از رنگ سیاه خوشش میاد ، کمتر سفیدی رو دیدم که از سیه خوشش بیاد همیشه سر شطرنج که کی سیاه باشه دعوائه...

با همین افکار شروع میکنه به بازی کردن و گه گاهی گپ زدن با فرد مشکوک.


-تدی؟
-هوممم؟
-میگم مثه اینکه تو هم به جورج علاقه پیدا کردیا!
-خب ، آدم بدی به نظر نمیاد.
-چه عجب سر عقل اومدی!


نیمه شب

تد با خیالی ناراحت تو پذیرایی خوابیده و هزارتا لعن و نفرین به سوی جورج میفرسته که جاشو گرفته ، مدام پهلو به پهلو میشه اما خوابش نمیبره تا اینکه فکری به ذهنش میرسه و از جاش بلند میشه و به سمت اتاق جیمز و هم اتاقیش جورج میره.

-باید یواشکی پالتوش رو در بیارم و اگه سرنخی پیدا نکردم چمدونشو بگردم...تنها راه همنه!

پس آرام آرام به اتاق نزدیک میشه و در رو باز میکنه و داخل میشه
...

9 از 10.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۱۲:۰۷:۱۰

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
- دوباره طلسم خنک کننده رو بزن داری همینطور عرق میریزی!

- اوه باشه...یادم نبود...

جرج پس از اجرای طلسم خنک کننده رو به جیمز کرد و گفت:
- خب من آماده ام، بریم پایین دیگه...من گشنمه.

- بازم دارم میگما...سوتی ندیا، خب؟

- خب دیگه کشتی منو...می خوام از نزدیک یه ذره دیگه با آلبوس دامبلدور حرف بزنم.

آن دو با سعی و تلاش فراوان موفق شدند رفتار عادی از خودشون نشون بدن و از اتاق خیلی آروم بیرون اومدن. ساعت حدود 8 شب بود و صدای همهمه از پایین به گوش میرسید.

جیمز که سعی داشت مثل قبل خودش رو ذوق زده نشون بده الکی توی راه از جرج سوال میکرد:
- پشت صحنه ی اون فیلمت که تمشک طلایی گرفت رو برام میگی؟...چجوری تونستی نقش یه قاتل رو بازی کنی؟...راستی اون دفعه بود که رفتی مرلینگاه سقف اومد رو سرت خیلی خنده دار بودی!

-

- نه خب منظورم اینه که...چیز...یعنی خوب بازی کردی دیگه...

بالاخره به آشپزخونه رسیدن و همه جلوی جرج بلند شدن به جز تدی، راستش تدی از دیدن جرج اونم دوباره با پالتو تعجب کرده بود و یه ذره مشکوک جات شده بود.

آلبوس: سلام جرج عزیز...اتاقت راحت بود؟...بیا بشین منتظریم...

- ممنونم آلبوس عزیز، شما واقعا لطف دارین

جیمز که دوباره دید عرق از پیشونی جرج راه افتاده پشت پایی به اون زد و زیر لب به او گفت:
- بر وطلسم رو بزن دوباره...

- ببخشید...اگر اجازه بدین من برم دستم رو بشورم.

اما هم جیمز و هم جرج از نگاه متفکرانه تدی غافل بودند.
-

13 از 15.
دیگه بیلشو بهش پس نده ویلهمنا!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۱۲:۰۲:۰۷

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۷

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
جرج کلونی پالتو را دوباره به تن کرد و به جیمز که همچنان در فکر بود نگریست.جیمز آه بلندی کشید و گفت:
نیدونم.تو که بازیگر خوبی هستی،اینجا هم نقش بازی کن.بعد با وردای خنک کننده گرمای پالتورو از بین ببر.فعلا این کارا رو بکن تا بعد ببینیم چی میشه.

جرج سرش راتکان داد و بسوی جسم صورتی رنگی که روی زمین افتاده بود رفت:
یویو؟تو یویو بازی هم میکنی؟
جیمز که گویا خیلی خوشحال شده بود جیغ بلندی کشید و گفت:
آره من همیشه یویو بازی میکنم.تو کلاس،وقتی خوابم،تو مرلینگاه....همجا یویو یازی میکنم.تازه همه چیز یویو رو هم بلدم.تک چرخ با یویو،دوچرخ با یویو،پرواز با یویو.میخوای یادت بدم؟

جرج لبخند ساختگی زد و جوابش را داد:
میگم بعدا این کارارو انجام میدیم.حالش بیشتره.

ناگهان،صدای تق تق در شنیده شد.جرج یک ورد خنک کننده بخود زده و در را باز کرد.تدی بدون گفتن کوچک ترین چیزی داخل شد و همان طور که با بیحوصلگی به آن دو نگاه میکرد،خطاب به جیمز گفت:
دایی دوباره برات آب نبات فرستاده.بازم شیه به بیله و رنگش سبزه.
- بازم سبز؟هر روز که سبز میفرسته.بهش نامه میزنم بار دیگه قرمز بفرسته.دیگه شبیه بیل نباشه.کلنگ قشنگ تره.

جرج نگاهی از روی تعجب به آن دو انداخت و گفت:
بیل؟کلنگ؟
-آره داییمون مرگخواره خودش نمیتونه بیاد،برای همین اینارو میفرسته.

جرج لبخندی زد و گفت:
مونتی رو میگید...آره میشناسمش.اون تو هم همش در مورد جک و جونورا و بیل و کلنگ حرف میزنه....

تد ابروهای خود ار بالا انداخت و به جرج،که هنوز مشغول تعریف کردن داستانش بود نگاه کرد.
- تو دایی رو از کجا میشناسی؟

جرج حرف خود را خورد و همان طور که عرق را از پیشانی خود پاک مینمود،من من کنان جواب داد:
من....من و داییت تو یک دانش گاه درس خوندیماز همون جا میشناسمش.
تد سر خود را تکان داد و از اتاق خارج شد.جیمز نگاهی به جرج نمود و آه کشان گفت:
دیدی زیاد هم آسون نیست؟نباید دیگه سوتی بدی.حالا بیا پایین بریم شام بخوریم.


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۱۷:۲۳:۱۰

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.