هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
اسکورپیوس در حالی که کار بانوی هافلپاف را انجام میداد به آن نگاه کرد. سخت ترین کارش درست کردن آواتار با سبک واقعی بود و او تمام تلاشش را کرده بود که آن را درست انجام داده باشد و بانوی هافلپاف از آن راضی باشد و او بتواند از او برای تبلیغ خود استفاده کند و به همین مشغول کارش شد تا آن را کامل کند.

- تموم شد.
اسکورپیوس امیدوار بود هلگا از کار او راضی باشد چرا که درست آواتارواقعی سخت است و خود اسکورپیوس هم آواتار انیمیشنی را بیشتر می‌پسندید و از آن استقبال می کرد. بهر حال باید صبر می کرد تا مشتری ویژه اش نظرش را راجب او بگوید پس دست بکار شد ؤ آواتار را داخل پلاستیک کرد و آماده شد تا آن را به مشتری بدهد.

***


بانو هلگا من با توجه به نکاتی که گفتی من یه تا آواتار برات آماده کردم! اما اگه از این ها خوشت نیومد بهم بگو که دوباره واست آماده کنم. خودم من بهت پیشنهاد آواتار انیمیشنی یا انیمه ای میکنم اما باز نظر خودته.

اولی - دومی - سومی


دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
نقل قول:

آلیشیا اسپینت نوشته:
با سلامم
چندتا سوال داشتم. وقتی توی تاپیک های مختلف میرم مثلا جانورنما ها بعد میبینم همه اونجا داستان نوشتن بعد بالا هم توضیحی نیست یعنی اونا چجوری نوشتن.
دوم اینکه چجوری میشه عضو محفل ققنوس و ارتش دامبلدور شد ؟ البته اگه خود سایت داشته باشه.
ممنون میشم سوالاتم رو برطرف کنید.


سلام آلیشیای عزیز
بعضی تاپیک ها داستانها دنباله دارند و هرکسی یه تیکه از داستان رو مینویسه و بقیه ام اون رو کامل میکنند و شما از اولین پست اگه داستان رو بخونید میتونید بفهمید داستان چیه و ادامه اش رو بنویسید.
در مورد سوال دوم شما باید توی قسمت مربوطه که درخواست مرگخوار شدن و محفل ققنوس هستش درخواست بدید و اگر اونا تایید کردند میتونید عضو اون محفل باشید البته قبلش بهتره شما چنتا پست بنویسید تا بتونند با توانایی شما تصمیم بگیرند💛



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
لرد سیاه خرسند از کاری که کرده با لشکری از میمونها ،دور شدن لرد گوریل سیاه (میمونان)و مرگخواران را تماشا میکرد و در پساپس ذهن خود فکر میکرد ,چقدر خوب شد!یک روز بدون مرگخواران! که یک میمون سکوت را شکست!
_ارباب سیاه ما قراره چیکار کنیم؟من گشنمه!
_دنبال من بیاید ما هر جا که من بخواهیم میرویم یعنی قلعه ی من!
میمونها ،گوریل ها و شامپانزه ها با سرو صدای زیاد و جیغ جیغ کنان از این شاخه به آن شاخه میپریدند و لرد سیاه را همراهی میکردند،ولی لرد سیاه از سرو صدا بیزار بود!او دوست نداشت با این حجم از صدا همراه باشد اگر مرگخواران هم مثل این ها بودند, تا به حال صدها بار لرد سیاه و کارهایش لو رفته بودند و لرد سیاه هم کشته شده بود!
به قلعه رسیدند و ای وای!میمونها به سمت آشپزخانه و هرچیزی که خوردنی بود حمله میکردند و نظم همه چیز را بهم زده بودند!داشتند میراث لرد و وسایل گرانبها و معجونهای کمیابش را خراب میکردند!!


کمی آنطرف تر لردگوریل سیاه و مرگخواران:

_رسیدیم خونه !برید برام غذا بیارید احمقها تو ک مثه میمونها شدی برو و تو اسکلت احمق!
_(بلاتریکس رو به ایوان)اووف همین مونده بود با توی بدرد نخور برم برای یه ارباب جدید که میمونه غذا بیارم!!!راه بیافت بدرد نخور
ایوان بیچاره راه فرار نداشت انگار و مدام داشت برای این ارباب جدید تنبیه میشد!
_هی تو !همونی ک اون اسکلتو سر هم کردی
_(هکتور)با منید؟
_آره بدردنخور بیا شپش های منو بگیر و بقیتون برید سمت راست سمت درختای موز بهشون رسیدگی کنید!مواظب باشید برای آبی که بهشون میدید و اینکع برگایی که مشکل دارن رو بکنید حتما!
همه به سمت کارهایی که به آنها سپرده بودند راه افتادند واقعا زندگی توی جنگل با یک ارباب گوریل طاقت فرسا بنظر میرسید!!


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
هوا بشدت گرم بود خورشید انگار سخت تر از همیشه تلاش میکرد .
_آهههه این آفتاب لعنتی هم داره سر به سرم میزاره ،باید سریعتر برم فروشگاه ویزارد این آواتار داره کم کم اذیت کننده میشه!
هلگا سریعتر از همیشه راه می‌رفت تا به فروشگاه برسد ولی،آفتاب و شدت آن کلافگی های همیشگی خودش را به همراه داشت .
ده دقیقه بعد هلگا در ده قدمی مغازه ی ویزارد ایستاده بود ولی حتی توانش را نداشت که جلوتر برود ولی چاره چه بود؟غرغرکنان به راه افتاد
(صدای باز شدن در)_سلام
(اسکورپیوس که سخت مشغول ساخت آواتار بود به آرامی پاسخ داد)_سلام خوش اومدید
(نفس زنان وارد میشود)_من یه آواتار میخواستم
(صدا آشنا به نظر میرسید اسکورپیوس ،سربلند می‌کند)_اووه ،بانو هلگا خوش اومدید ،بله لطفا مشخصات آواتار رو بنویسید من الساعه در خدمتتون هستم
_ممنون مالفوی جوان،این روزها واقعا هوای گرم آدم رو خسته میکنه
_بله همینطوره بفرمایید اینجا میتونید بنویسید مشخصات رو(برگه ای به هلگا تحویل میدهد)
_بنظر کامل میاد من به شما میسپارمش(شروع به نوشتن می‌کند و مالفوی جوان به کار خود ادامه میدهد)

سوالات برگه از این قرار بود:
. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
واقعی
2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی
3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم:کهربایی
رنگ مو:مشکی فر با لایه های موی قرمز
رنگ پوست: گندمی یا سفید
رنگ لباس: آجری یا عنابی

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان توی قلعه ی هاگوارتز

۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
فنجان هلگا هافلپاف
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
لباس های کلاسیک یا لباسهایی مربوط به جادوگران قرون وسطی

_تموم شد(برگه را رو به اسکورپیوس نگه میدارد)من به شما اطمینان دارم و میدونم تمام مالفوی ها کاری که بهشون سپرده میشه رو به با تمام وجودشون انجام میدند
_ممنونم لطف شمارو میرسونه
_کِی باید برای تحویل گرفتن آواتار برگردم؟
_من برای شما جغد ارسال میکنم
_ممنونم مالفوی جوان ،موفق باشی مطمئنم مثل پدرت آدم بزرگی میشی
_(اسکورپیوس لبخند میزند)خداحافظ بانو هلگا
_(هلگا در حالی که از مغازه بیرون میرود دست تکان میدهد،و لبخند میزند)خداحافظ مالفوی جوان


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۸:۴۶ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲

expecto patronum: ایجاد سپر محافظ در مقابل دیوانه ساز ها
expeliarmus: خلع سلاح کردن
impervius: تحت فرمان درآوردن کسی (یکی از سه موارد ممنوع که فرد بعد از استفاده محکوم به حبس ابد در زندان آزکابان می‌شود)
bubble - head charm: درست کردن یک حباب روی سر (برای نفس کشیدن زیر آب)
dissendium: باز کردن راه مخفی دهکدهٔ هاگزمید
accio: فرا خواندن اجسام
protego: دفع طلسم
le ji lee mans: خواندن ذهن
tergeo: تمیز کردن
uoncco: ناپدید کردن اشیاء
ipeski: صدمه ای که به بدن زده شده را درمان می کند
Leviosa: شناور سازی اجسام و چوب دستی


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۶:۳۵ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
این دوره از ترین‌های تالار خصوصی اسلایترین برگزار شد اما با توجه به تعداد کم شرکت کنندگان نتیجه ای در بر نداشت. (تابستان 1402)


دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۲۴ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
"پله، قدرت، رنگ، کاغذ پوستی، عطسه، کلاه، خنده"

روی آخرین پله ایستاد و دستش را روی دستگیره سرد در گذاشت. هنوز هم تردید داشت اما قدرت حتی یک قدم عقب رفتن در پاهایش نبود. 
دستگیره‌ی نقره‌ای رنگ در را فشار داد و وارد اتاق شد. با حس کردن بوی کاغذ پوستی کهنه و خاک عطسه‌ای کرد و با کلاه پارچه‌ای‌اش جلوی بینیش را گرفت.
رو به روی تنها شی درون اتاق مخروبه ایستاد و به آن نگاه کرد. آرزو کرد کاش هرگز وارد اتاق نشده بود. به دیوار تیره پشت سرش تکیه داد این بار با خنده دردناکی به آیینه خیره شد. آیینه‌ی نفاق انگیزی که اتاق را به او خالی نشان میداد. آیینه‌ای که دنیا را بدون او، به خودش نشان میداد.



چه پایانِ...غیرمنتظره و غمگین، ولی خیلی قشنگی داشت.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۶ ۱:۰۸:۰۹


پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲
با سلامم
چندتا سوال داشتم. وقتی توی تاپیک های مختلف میرم مثلا جانورنما ها بعد میبینم همه اونجا داستان نوشتن بعد بالا هم توضیحی نیست یعنی اونا چجوری نوشتن.
دوم اینکه چجوری میشه عضو محفل ققنوس و ارتش دامبلدور شد ؟ البته اگه خود سایت داشته باشه.
ممنون میشم سوالاتم رو برطرف کنید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲
خب لیلی اوانز گرفته شده بود منم این شخصیت رو انتخاب کردم امیدوارمممم این خالی باشه:/


اسم - آلیشیا اسپینت

گروه:گریفیندور

نژاد :اصیل


چوبدستی:
چوب یاس کبود، ریسه قلب اژدها و پر قرقاول، 32/5 سانتی متر،؛ مناسب برای افسون ها و ورد های جادویی!

جاروی پرنده:
نیمبوس 2001با پایه


پاترونوس:
خرگوش سفید



ویژگی های ظاهری:
موهای بلند طلایی وصاف-چشمای ابی(که بعضی اوقتا تغییر میکنه روشن تر یا تیره تر میشه)پوست سفید-قد بلند



ویژگی های اخلاقی:
مهربون رک وراست-مخالف زور-زیاد ناراحت نمیشه ولی اگه بشه طوفان به پا میشه-یکمی مغروره-اصولا از پسرا خوشش نمیاد(به غیر هری پاتر به خاطر مبارزه با لرد سیاه)-خیلی شیطونه از دیوار راست بالا میره



خلاصه ای از زندگیش:
پدر ومادرش هردو طرف دار هری پاتر و دامبلدور هستن.خودش نیز طرفدار پروپا قرص هری پاتر.از لرد سیاه متنفره وارزو داره یه روز با اون بجنگه.

عضو ارتش دامبلدور و مهاجم تیم کوییدیچ گریفیندور



اگه بتونی بعدا برگردی و یکم توضیحاتتو بیشتر کنی (مثلا خلاصه‌ی زندگیش رو) خیلی عالی میشه.
ولی با این حال:

تایید شد!
خوش اومدی.


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۳ ۲۲:۳۶:۴۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲
سلام ارباب.
میشه این رول بنده حقیر جان نثار رو نقد کنید.
یه مدت ازش گذشته ولی چون به نوعی آخرین رولی که زدم حساب میشه، خواستم ببینم چند چندم با خودم.
پیشاپیش تشکر.

خلاصه:
هکتور بابت ماجرایی عصبانی می شه و مرگخوارا رو تهدید به معجون پراکنی می کنه. مرگخوارا با دادن وعده لرد شدن به هکتور آرومش می کنن. ولی مرلین میاد و می گه که مجبورن به وعده شون عمل کنن، وگرنه دچار نفرین خانه ریدل ها می شن. لرد سیاه اینو قبول می کنه ولی طی اتفاقی(طلسم ناقص لینی) پاهاش تبدیل به پای پرنده می شن. مرلین به لرد می گه که تا باطل شدن طلسم نباید هیچ حرکت منفی و ناشایستی انجام بده وگرنه تبدیل به غاز می شه. سر همین قضیه بلا و رودولف خواسته هاشون رو بیان کردن و الان بین مرگخوارها قراره رای گیری کنند.رودولف میخواد خودش ارباب مرگخوارها بشه ولی بلاتریکس میخواد هکتور جانشین لرد بشه.

ارباب خلاصم خیلی بلند شده. به بزرگواری تون ببخشیدش!



~ only Raven ~






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.