مرگخواران چندلحظه ای میشد که همگی با هم بعلاوه رابستن به کوچه ناکترن آپارات کرده بودند.رابستن هنوز هم مرگخواران را ول نکرده بود و هرلحظه به یکی گیر میداد و از همه بیشتر به کراب.
-چرا تو آرایش کرده باشی؟!
کراب که روی این مقوله خیلی حساس بود،طاقت نیاورد.
یعنی چی؟
ارباب ببینش! لرد پوکرفیس به کراب نگاه کرد و با کروشیویی او را تا بیشترین حد ممکن از خود دور کرد.
-کراب میزنیم میکشیمتا!رباستن...
-رابستن میباشم!
تا حالا کسی از لرد غلط نگرفته بود،لرد همیشه املایش در هاگوارتز بیست میشد و حتی بعد از دفاع در برابر جادوی سیاه تدریس املا در هاگوارتز به او پیشنهاد شده بود.
-میگن به فضایی رو بدی سوارت میشه ها!
همه چشم ها به سمت کلاه متحرکی که ضرب المثل را اشتباه گفته بود برگشت.
-چه کسی حرف زده میباشد؟!
-داستانش طولانیه رابستن،فعلا بیاین بریم اون پیازستان لعنتی رو پیدا کنیم!
با فریاد بلاتریکس همه مرگخواران در صفی مرتب قدم زنان وارد کوچه ناکترن شدند،رابستن هم تصمیم گرفت فعلا به کسی گیر ندهد.
...
هکتور با پشت دست عرق پیشانی اش را پاک کرد.
-پس چرا پیداش نمیکنیم؟!
-حتی پیرزن معجون فروشم پیدا نکردیم،چه برسه به پیازستان بغل پیرزن!
کریس که از پیاده روی متنفر بود،پیشنهادی داد.
-خب از یکی بپرسیم!
همه مرگخواران با تعجب به کریس خیره شدند،لرد هم همینطور.
-یک مرگخوار هیچوقت سوال نمیپرسد کریس!
-ارباب الان شما خسته نشدین؟حیف انرژی شما نیست که صرف گشتن تو ناکترن بشه؟!
لرد کمی نرم شده بود.
-پس خودت این مسئولیت خفت بار را بر عهده میگیری!
کریس دوان دوان و خوشحال وارد مغازه ای شد و چند دقیقه بعد با آدرسی که گرفته بود برگشت.
...
مدتی بعد مرگخواران به آدرسی که کریس گرفته بود رسیدند،سر در کوچه مورد نظرشان نوشته شده بود:
راسته پیرزنان معجون فروش.آنها با هزاران پیرزن که معجون میفروختند طرف بودند و فقط کنار یکی از آنها رستوران پیازستان وجود داشت.