کریس لحظهای پشت میز متوقف شد و سعی کرد به جای تار عنکبوت و گرد و خاک، آیندهی مقر را متصور شود. اوباش پرشمار گولاخ هیبت با خالکوبیهای سطان غم مادر، یادگاریها و غنایم به دست آمده که سطح میز را پر کرده و خدم و حشم و نوچههایی که از کنج ردایش آویزان شدهاند. تعدادی چماغ، قمه، کپوری، ابرچوبدستی و سایر سلاحهای سرد و گرم نیز به دیوار آویزان بود. اما کریس از قوه تخیل خوبی برخوردار نبود و هرکاری کرد افکارش جلوه بصری پیدا نکرد و تنها پیکر خودش را در آن اتاق تار عنکبوت بسته دید. خود خودش. تنهای تنها. ناامیدانه روی صندلی زهوار در رفتهای که پشت میز بود نشســــ...
- هــوی! چشم باز کن ببین نشیمنتو کجا میذاری!
کریس یک قد از جا پرید و زیرش را نگاه کرد. به جای صندلی زهوار در رفته، هوریس اسلاگهورن چمباتمه زده بود روی زمین.
- پروفسور اسلاگهورن!
هوریس یکی از بطریهای نیمه پری که زیر میز چیده شده بود را در دست گرفت و به کریس تعارف کرد.
- بزن روشن شی.
- شما کجا؟ این جا کجا؟
- ای بابا ... به خاطر یه مشت بهتون بی اساس مثل «اغفال دانش آموزان» و «اختلاس از بودجه مدرسه» از هاگوارتز انداختنمون بیرون. لردم گفت «حالا که نمیتونی چشم و گوش ما تو اون مدرسه باشی دیگه چیزی جز یه نون خور اضافه نیستی پیر مرد. تو خونه ریدل بهت نیازی نیست.» من موندم و این خرابه متروکه و این بطریا.
به نظر میرسید کریس اولین عضوش را پیدا کرده. به هر حال دسته اوباش بدون عضوی مست و لایعقل و آس و پاس که نمیشد.
ویرایش: آقا اجازه؟ ما پستمونو قبل وجود فرم و اینا نوشتیم بعد فهمیدیم ارسال نشده الان فرستادیمش. الان میبینیم فرم هم تعبیه شده.
1)خود را در یک جمله،به شیوه اوباشانه معرفی کنید.
هوری هستم، یک دلربا!
2)علت تصمیمتان برای عضویت در گروه چیست؟
نصف شبا بطری به دست تو خیابونای هاگزمید تلو تلو خوران راه برم و آواز بخونم.
الان که فکر میکنم خیلی ربطی به عضویت نداره
ولی فقط یه اوباش این کارو میکنه ... مگه نه؟
3)یک نمونه رفتار اوباشانه را شرح دهید.
الان که بیشتر فکر میکنم میبینم جوابی که به سوال قبل دادم به درد این جا میخوره!
پس این جا به سوال قبل جواب میدم.
راستش ساحرههای نسل جدید خیلی افادهای شدن. کلی ادا و اطوار دارن. از مرلین که پنهون نیست از شما چه پنهون ... من دوره قبلی تدریسم تو هاگوارتز روزانه اقلا سه مورد مخ میزدم. ترم قبل کلا یه مورد بود که اونم فهمیدم فنریر معجون مرکب پیچیده خورده که تو دفترم گازم بگیره. گفتم شاید تو دسته اوباش چنتا ساحره جوان خاکی و بی قر و قمیش پیدا کردم که با من پیرمرد راه اومدن.
4)رولی کوتاه درباره واکنش خود بعد از دیدن اعلامیه اوباش بنویسید.
جواب اینم قبل از فرم مطرح شده!