تصویر شماره 6
دراکو مالفوی با سرعت وارد دستشویی میشود.صورتش از گریه سرخ شده بود هنوز دلش میخواست گریه کند ولی دیگر از بس گریه کرده بود توانی برای ادامه گریه اش نداشت.
-الان چرا داری گریه میکنی؟
صدای دختری از پشت سر مالفوی به گوش میرسید . بدون انکه برگردد فریاد زد:
-میرتل تا قبل از اینکه برگردم بهتره گورتو گم کنی وگرنه بد میبینی
-چته خب یه سوال پرسیدم.درضمن من این اختیار و دارم که هر جا که میخوام باشم و چیزی سد راهم نمیشه.
مالفوی از عصبانیت یک تکه صابون جادویی به طرف میرتل پرت کرد
- هاهاها بهت پیشنهاد میکنم قبل از پرتاب چیزی فکر کنی که داری به کی دری پرتاب میکنی
- اصلا اینجا دستشویی پسر هاست برو توی دستشویی دختر ها
- تا نگی هیچ جا نمیرم
-باش .
سپس به طرف در خروج از دستشویی رفت و در همان لحظه فریاد میزد:
-اگر کسی از گفت و گوی ما ذره ای بو ببره پدرتو در میارم.
-شاید من نگم ولی بقیه بگن
خیلی کم بود...ولی خب...
تایید شد.
مرحله بعد: کلاه گروهبندی.