هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
#41
ارباب؟ ارباب!
ارباب بعد مدتها دور افتادن از ایفا و نوشتن،این دوست بی ریختمون رو نقد می کنید؟
ارباب؟ ارباب!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۳:۰۱ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
#42
همانطور که خانه ریدل در سکوت متفکرانه ای فرو رفته بود، ناگهان سرِ روونا وارد کادر شد:
- من! من! منو تو سوژه فراموش کردید!

سیوروس " نگاهی دودی" به روونا انداخت و برای لبخند زدن تلاش کرد:
- اوه.. روونا.. از پیشنهادت ممنونم!

و هیچکس هم به ویبره زدن هایِ جنِ خانگیِ مفلوکِ مسلسل به دست توجه نکرد!

وندلین دست انداخت و روونا را از حاشیه سوژه به مرکز کشید:
- پیشنهادت معرکه بود..!

رودولف هم نگاهِ تحسین آمیزی به روونا انداخت:
- من از ساحره های باهوش خوشم میاد!

بازهم هیچکس به ویبره زدن های جنِ خانگیِ مفلوکی - که تلاش میکرد با فرو کردن مسلسلش در سوراخ گوش لرد سیاه، تنها حامی خود را بیدار کند- توجهی نکرد!

روونا لبخندِ گیجی زد:
- میشه یکی به من یادآوری کنه که پیشنهادم چی بود؟

هکتور در حالی که " معجونِ ارباب برگردان" ـَش را هم میزد، گفت:
-پیشنهاد داده بودی که هر روز یکی ارباب بشه.. که اگه ارباب بیدار نشد بتونیم درست تصمیم بگیــ.. وینکی!

اینبار نگاه همه به سوی جنِ خانگی مفلوک برگشت. جن خانگی مفلوکی که سعی میکرد ویبره زنان مسلسلش را از گوشِ لردسیاه بیرون بکشد.

-ویبره نزن وینکی! این فرمت منه!

سیو بازی با منوی مدیریتش را رها کرد و برای کمک به جنِ مفلوک جلو رفت. هکتور ادامه داد:
- خب.. چی میگفتم؟ که درست تصمیم بگیریم دیگه..!

روونا همچنان با فرمت به مرگخواران زل زده بود. مدتها غایب بود و همه چیز به نظر عجیب غریب و نا آشنا می نمود.
- خب؟

-و خب البته پیشنهاد من اینه که قبل از هر اقدامی این معجون رو، روی ارباب تست کنیم!

آرسینوس که تا آن زمان مشغولِ "انتخاب نقابِ لردیت" بود نگاهی خصمانه به هکتور انداخت. او هم معجون ساز بود خب! اما هر وقت اسم معجون می آمد همه به یاد هکتورِ ویبره زن می افتادند! بزرگترین جنگ های تاریخ را همواره "حسد" به راه انداخته..!

کمی آن سوتر، بلاتریکس داشت یک به یک دورگه ها را از نظر می گذراند..

و ایفای نقش روونایی که تا آن لحظه با فرمت به همه زل زده بود، بالاخره لود شد.
ردای آسمانی رنگش را صاف کرد و نگاه عجیبی به نزدیک ترین "غیر همگروهی" ــش انداخت.
- هی.. ورونیکا.. تو واسه اسلی بودی؟

مورگانا و مرلین هم زیرچشمی به یکدیگر نگاه می کردند. تشخیص اینکه نگاه کدام یک تهدید آمیز تر بود، کار آسانی نبود!

و پیکسی همانطور که پرواز کنان از فراز سرِ مرگخواران می گذشت با خود فکر کرد:
- بدون ارباب.. چه آشوبی بشه..!


ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۲۹ ۳:۰۵:۳۷


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۴
#43
سلام مجدد!

نقل قول:
+ این بند به این دلیل می باشد که تعداد اعضای شرکت کننده در لیگ بیشتر شود و همچنین اعضای دیگری بجز اعضای قدیمی فرصت شرکت داشته باشند.


هووومم.. به نظرت من یا تیمم کوچکترین اهمیتی می دیم که فکر پشت این قانون چی بوده؟:|
جدا فکر کردی اهمیت میدیم؟
هر فکری که پشتش باشه، نتیجه ای داره بسی مضحک:-؟
شما میتونستید تبصره اضافه کنید که هر تیم جدید یا.. از این امکانات برگزار میشه! شما میتونستید مسئله خصوصی بودن رو مطرح نکنید؛ بگید تیم های جدید التاسیس یا..
و خب این کارو نکردید!
در عوض قانون زدید که تیم های خصوصی از تسهیلات بهره مند میشن و تیم هایی ک قبل از زدن اطلاعیه- که دقیقا وسط تایم ثبت نام زده شد- ثبت نام کردن نمی تونن خصوصی باشن!
و هووومم.. جدا کلمه ای بغیر از احمقانه برای این حرکت به ذهنم نمیرسه:-؟ البته چرا! قدرت نمایی یا یه چیزی تو این مایه ها:-؟



نقل قول:
خب، استقلال تهران هم آبیه، استقلال اهواز هم آبیه، استقلال رشت هم آبیه و حتی استقلال دوشنبه هم آبی هست. بعد اونوقت مثلا استقلال تهران بیاد بگه که من فقط آبی هستم و حق آبی بودن برای منه و دیگه نباید کسی آبی باشه؟

شما قبلا ریونکلاو بودید، میتونم بپرسم کلاه گروهبندی در اون زمان کی بود؟
بذارید در حدی که متوجه بشید مسئله رو شفاف سازی کنم:
آبی همواره نماد ریونکلاو بوده و فکر نمیکنم درک این که منظورمون رنگ ردای تیم نیست حتی با ضریب هوشی شما سخت باشه..
اوه! هست؟ چرا کسی به فکر گذاشتن دستیار برای شما نیوفتاد؟

نقل قول:
از سوی دیگه، چون مثلا استقلال تهران چون از قبل تر از پیروزی بوده، پس این حق رو داشته که بگه من باید تنها تیم تهرانی باشم و غلط میکنه هر کسی بخواد بگه تیمش متعلق به تهرانه؟

اجازه بدید من هم توی این پاراگراف از شیوه خودتون استفاده کنم؛ سفسطه!
وقتی که پیروزی تهران اومد، مسلما استقلال رو به عنوان تیم آزاد معرفی نکردن و خب اگه قرار باشه تسهیلاتی به تیم های تهرانی داده بشه؛ مسلمه که به استقلال تهران هم داده میشه!

نقل قول:
بیش از یک دهه؟ مطمئنید؟ بخوایم مثلا بگیم تیم ترنس کی شروع کرده توی کوییدیچ، مثل اینکه توی سال 86 بوده، بازم یک دهه نمیشه ها! بیش از یک دهه عمر خود سایته. اشتباها برای ترنس به کار بردید.

بله
اشتباه کردم و همونطور که میبینید ما برعکس شما انتقاد پذیریم!

نقل قول:
ولی خب حالا! دعوا سر قدمت تیم نیست. مسئله اینه که بعد از این اطلاعیه هم ثبت نام می کرد، هیچ تفاوتی نداشت و جزو تیم های با پشتیبانی گروه های خصوصی قرار نمی گرفت، کما اینکه هیچ کدام از تیم های بودجه دار قبلی نیز با شرط حفظ بودجه و قیمت، توانایی دریافت نیابت تیم های گروه خصوصی نداشتند.

عه؟ نه بابا!
میشه بپرسم کجای قانون به این مسئله اشاره کرده بودید؟
متاسفانه ذهن خوانی بلد نیستم!

نقل قول:
الان توی دولت، میان میگن که هر کسی بیاد توی شهر های مرزی سرمایه گذاری کنه، بهش تخفیف مالیاتی میدیم. بعد شما که توی شهر مرزی سرمایه گذاری نکردی ولی خودت توی یکیشون به دنیا اومدی، میگی که منم حق دارم دیگه! خب اشتباهه! یا مثلا میگن که امسال برای شرکت های تازه تاسیس وام میدیم، بعد شما میگی منم میخوام چون شرکت دارم! یا مثلا شرکتت رو دوباره ثبت کنی و بگی حالا من تازه تاسیسم. بهت میخنده دولت خب!

هوووم.. مثال بی ربطی بود:-؟
سفسطه ناشیانه ای هم:-؟
ولی بذار روشت رو ادامه بدیم!
اگه دولت بیاد اطلاعیه بده که به "سرمایه گذار" های شهرای مرزی تخفیف مالیاتی میده چی؟ یه سرمایه گذار توی شهرای مرزی میخواد از تخفیفای مالیاتیش استفاده کنه و یهو دولت میاد میگه " واقعا متوجه نشدی که فکر پشت این قانون چی بود؟ برای افزایش سرمایه گذارای شهرای مرزی بود! پس بهت تخفیف مالیاتی نمیدیم!"
همینطور که دارید به میزان مسخرگی دولت توی این مثال لبخند میزنید به مفهومش هم فکر کنید..!
همینطور برای مثال بعدی! اگه دنبال کردن این الگوی سخته توی پیام شخصی کمکتون میکنم

نقل قول:
الان شما درخواست تغییر رسمی داشتید که من رد کنم؟ ( با اینکه رد میکردم البته!)

هدف افزایش طول پست بود؟:)
تبریک میگم.. پستتون حدودا یک خط طولانی تر شد!

نقل قول:
به این دلیل منتظر شدم تا تیم هایی که می خوان، خودشون بیان و بعد برای تازه وارد ها و تیم های خصوصی با شرایط و تسهیلات ویژه، ثبت نام داشته باشیم.

این پاراگراف جدا ارزش جواب دادن نداره! واقعا نداره! اگه باز هم متوجه نمیشید که چرا از یکی از دور و بریا بپرسید


نقل قول:
+ بسیار خوشحالم که دیشب بهتون جواب ندادم، هم اینکه این ها در منظر عموم شفاف سازی شد و هم لحن برخوردتون مودبانه تر شد. ممنونیم از شما بابت هر دوی این موارد.

لحن برخورد تغییر خاصی نکرد:-؟
و اگر هم به کلمه ای برخوردید ناسزا نبوده:-؟
مثل این میمونه که یه دکتر روانشناس بهتون بگه مبتلا به بیماری بی شعور هستید.. ناراحت میشید؟ یه نوع بیماریه که مبتلایید بهش خب!:)


نقل قول:
در وهله اول، اگه اون پستی که ازش نقل قول کرده بودید به این صورت که " احتمالا برنامه هایی براشون خواهیم داشت" رو با دقت می خوندید، می فهمیدید که این تصمیم به دلیل نبود برنامه تیم کوییدیچ هاگوارتز در ترم جاری هاگوارتز می باشد و اگر باز هم می رفتید و تاپیک زمین کوییدیچ هاگوارتز رو مطالعه می فرمودید، مشاهده میکردید که در طی چند دوره قبلی برگزاری مسابقات اعضای ریونکلاو تحت عنوان تیم ریونکلاو ( و نه ترنسیلوانیا) به مسابقات اومدند. پس وقتی که این تیم ها قراره از مسابقات هاگوارتز به اینجا بیان، همگی باید به طور مستقلی از تیم های فعلی باشند. کما اینکه به دلیل افزایش تعداد اعضای شرکت کننده در لیگ ( مخصوصا اعضای تازه وارد)، تیم های خصوصی محفل و مرگخوار هم میتونند شرکت کنند.

شما سفسطه می کنید و در نهایت میبینید که عه! به کاری که کردم نخورد! پس تیمای محفلی و مرگخوارو چه کنم؟
و برمیگردید به پاراگراف قبل!!!
جالب بود!

با آرزوی موفقیت!
روونا ریونکلاو!
کپتان تیم همواره "ریونی" ترنسیلوانیا!
- متوجه شدید که؟:)-



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴
#44
سلام!

نقل قول:
3 - تیم هایی که قبلا ثبت نام کرده اند نمی توانند به عنوان تیم گروه خصوصی اعلام شوند.


اینو واقعا نمی تونم درک کنم. توضیح بیشتر میخوام!
درباره تیم های خصوصی پیش از این توضیحی داده نشده بود به غیراز یک اشاره کوچیک که" احتمالا برنامه هایی براشون خواهیم داشت"

تیم ترنس با وجود اینکه هیچگونه اطلاعیه ای داده نشده بود ولی از همون ابتدا و برای ثبت نام تکرار مکررات کرد و روی "آبی" بودنِ تیم تاکید.

و میتونید لطف کنید و بفرمایید تیم ترنسیلوانیا که بیش از یک دهه خصوصی بوده؛ چطور باید متوجه میشد که تایم و نوع ثبت نام متفاوته؟

و تصور نمی کنید که این اطلاع رسانی باید همراه اطلاعیه اولیه زده می شد؟ قبل از اینکه تیم ها ثبت نام کنن؟
واقعا علاقه دارم بدونم شما با خودتون چی فکر کردید که اینقدر دیر این اطلاعیه رو زدید و به تیم هایی که پیش از این تاریخ ثبت نام کردن هم اجازه تصحیح کردن نمیدید!


روونا ریونکلا
کپتن تیم همواره آبی ترنسیلوانیا
موفق باشید.



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۴
#45
تیم آبی ترنسیلوانیا



مهاجمین:
روونا ریونکلا(C) ، کلاوس بودلر، زنوفیلیوس لاوگود( مجازی)

مدافعین:
جاودان(مجازی) ، لونا لاوگود( مجازی)


دروازه بان:
دکتر فیلی باستر

جستجوگر
:فلور دلاکور




هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: تابلوي شني امتيازات
پیام زده شده در: ۲:۵۰ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۴
#46

جلسه چهارم
استاد جایگزین فلسفه و حکمت


هافلپاف: 31
رز زلر:28

ریونکلا: 35
آنتونین دالاهوف: 29
مایکل کرنر: 22
فلورا دلاکورا:30

گریفیندور: 21
ویکتور کرام:19

اسلیترین: بدون شرکت کننده


ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۱ ۳:۰۶:۲۴
ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۱ ۱۳:۴۹:۱۷
ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۱ ۲۳:۰۵:۱۳


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲:۴۶ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۴
#47
استاد جایگزین

نمرات جلسه آخر و چهارم

خب سلام ملت!
خوبید ملت؟
بیاید نمره هاتونو بدم ملت!
من دونت هو عانت ملت!


کلا تکلیف چیز سختی بود:دی
و پیدا کردن معیار برای نمره دادن بهش سخت تر:دی
22 امتیازو برای خلاقیت در نظر میگیریم، 6 امتیاز مسائل نگارشی و خب زیبایی ظاهری پست، دو امتیازم حق منِ "نمره دهنده" باشه دیگه! ینی مستقیما وابسته به سلیقه من. اممم.. فک کنم منصفانه باشه:-؟

رز زلر زلزله!
رز! سلام!
خب اول میریم معیار خلاقیتو بررسی میکنیم که به نظر من در نوع خودش خلاقیت خوبی بود! فلسفه کاربران:دی اون جام آتشو گفتی یاد خودم افتادم فقط.
مسائل ظاهری تقریبا رعایت شده بود ولی یکی دو قسمت اسپیس رو فراموش کرده بودی و "دسته ی" شده بود "دستهی"
یه قسمتایی هم جمله بندی هات - اصطلاحا- می لنگید:دی مثلا نگا:

نقل قول:
رز به اطراف نگاه کرد و چونکه دید کسی سوالی ندارد، ادامه داد:


من واقعا توانایی برقراری ارتباط با این جملرو ندارم:دی بعضی جاها شاید بشه به جای یک جمله، دوجمله نوشت و در عوض مفهوم رو بهتر رسوند؛ هوم؟
به چشم های تک تک دانش آموزان نگاه کرد. اینطور به نظر می رسید که کسی سوال ندارد، پس ادامه داد:
یا حتی؛
به چشم های تک تک دانش آموزان نگاه کرد و وقتی مطمئن شد که کسی سوال ندارد، ادامه داد:
و خب از نظر من نیاز نیست که تو هر خطی که درباره کاراکتر رز مینویسی اسمشو بیاری:دی
من حیث المجموع نمره شما:28

آنتونین دالاهوف!
سلام آنتو:دی
خب سریع بریم سر وقت پستت:دی
این تکلیف چقدر خوب بود!!
میشه به این سی بدم؟
از پشت صحنه دارن میگن که صاحب اختیارمو اینا!
ولی واقعا تکلیف خوبی بود. و البته دوتا ایراد میشد بهش گرفت :دی
یکیش این دو نقطه های اول هر خط بود که خب نتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم و دومشم آخرِش بود. احساس میکنم خسته شده بودی. آخرش ناگهانی تموم شد. من منتظر یه اتفاق خیلی خفن بودم.. یه حرف..
شاید یه توصیف آخر دیالوگ آخر میتونست کمک کنه. توصیفی که آنتونینو به سایه برگردونه؛ هوم؟
با اینکه کلی دلم میخواد سی بدم ولی حق ملته دیگه:دی
خدمت شما: 29


ویکتور کرام!
مایکل یه دقه دیالوگتو قرض میدی؟:دی بیا بغلم ویکتور:دی چه رنگ قشنگی داره سوالت:دی یه لحظه شک کردم ریونی باشی:دی
خب..
پستتو خیلی ناگهانی شروع کردی. امم.. بهتر نبود اگه با فضاسازی شروع میشد؟ یا توصیف احساسات؟
تا وسطای رولت خواننده گیجه. نمیدونه داره چی میشه.. تازه وقتی نصف رول میگذره با فضاش وفق میده خودشو.

نقل قول:
نطقه

نقطه!

شاید بهتر بود با همین فضاسازی پست رو شروع میکردی:-؟
بعضی جاها هم تغییر لحن داشتی. مث اینجا:
نقل قول:
نشستم و بهش زل زدم. به خودم میگفتم من باید از لحظه ورود تا زمانی که طلسم بر من اجرا شد رو بنویسم. آره، اینجوری بهتره. دوباره روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو بستم. شروع به مرور اون صحنه ها کردم...

کودوم جمله این وسط تو ذوق میزنه؟:دی
شاید بهتر بود فلش بک رو بولد میکردی یا یه چیزی تو همین مایه ها. از کد center هم میتونستی استفاده کنی حتی. حداقل میتونستی با یه اینتر دیگه یه خط فاصله بدی بینشون.
و یه چیز دیگه:دی چرا فلش بکتو نبستی؟:|
حالا برگردیم به سوژه؛ واقعا چه ربطی به فلسفه داشت؟ دقیقا حس میکنم رول نوشته شده و لحظه آخر متوجه شدی که مثلا باید به فلسفه ربطش بدی. یه سوال به این کوچیکی؟
هممم.. از بابت نمره واقعا متاسفم.. ولی خب نمره شما: 19

مایکل کرنر!
سلام شرک! مایکل!:دی خوبی مایکل؟ بریم یه نقد کوچیکی به پستت بزنیم:دی

نقل قول:
دالاهوف با "غیژ غیژ غیژ"ـی کنار مایکل نشست. مایکل سلام کرد.

همم.. من تو این قضیه یه کم شک داشتم.. این موضوع سوژه درون تالاری نبود؟ اگه سوژه درون تالاری بود که خب جایی که بقیه هم میتونن بخونن استفاده ازش کار چندان جالبی نیست. مسلما وقتی خواننده میخونه که یکی با صدای" غیژ غیرژ" میشینه پوکرفیس میشه و متعاقبا تمرکزشو از دست میده.


نقل قول:
سوالش احمقانه به نظر رسید. شروع کرد به صحبت کردن در ذهنش:

به نظرم اگه این جمله رو اینطوری بنویسم بهتر میشه:
سوال احمقانه ای به نظر می رسید. شروع کرد به حرف زدن با خودش:

و اینکه عایم پوکر فیس:| واقعا عایم پوکرفیس:| این متنی که نوشتی نشونه یه متن فلسفی واقعی بود:| نه به جایی شروع شد نه ختم:دی
واقعا فکر نمیکنی این سوژه جای کار بیشتری داشت؟
خب.. بیا نمرتو حساب کنیم:دی از 22 نمره سوژه 16 بدم بهت کافیه؟:-"
اگه بخوام بیشتر بدم واقعا احساس میکنم داره ظلم میشه در حق ملت:دی از نظر نگارشی و ظاهریم که به نظرم پست مشکلی نداشت:دی
نمره شما: 22

فلورا دلاکورا!
سلام بغ بغوی مریض:دی
ببینم چرا تو همه رولای تو من وجود دارم؟ ها؟ بیا اجازه بگیر ازین ببعد اصن ازین ببعد باید یه پولی بهم بدی ازم تو سوژه هات استفاده کنی:| من نباشم میخوای از چی بنویسی اصن؟:|

خب بعد خودشیفته بازیا(:-") بیا بریم ببینیم چی نوشتی:دی

نقل قول:
-اِتِس ووزِن اِن بُنه سَنته؟( حالت خوبه؟)

من خودم این تیکه های فرانسویو دوس دارم:دی ولی در کل بیا از دید کسی نگاه کنیم که برای اولین بار داره پستو میخونه.. - خیلی خوبه که ترجمشو مینویسی تو پرانتز البته- ولی خب طرف فک میکنه با یه عادم فضایی طرفه:دی چقدر طول میکشه تا بفهمه زبان دیگه ایه؟ و خب وقتی که فهمید، ما چی رو از دست دادیم؟ تمرکز خواننده رو احتمالا:دی


نقل قول:
و دستمالِ آبی رنگِ روبان دوزی شده اش را به سوی روونا دراز کرد.

این قسمت طنز ظریف خیلی شیرینی داشت:دی از همه رولت بیشتر از این خوشم اومد:دی

چیزه.. چرا اشکالاتت اینقدر کمن؟:| نگو که باید بهت سی بدم:| تو از من تو رولات استفاده ابزاری داری:| ولی خب متاسفانه نمره شما: 30
و خب جدا از شوخی.. مرسی که با اون حال به شدت نزارت نوشتی:دی


بیاید یه جمع بندی کنیم:دی

هافلپاف:
رز زلر:28

ریونکلا:
آنتونین دالاهوف: 29
مایکل کرنر: 22
فلورا دلاکورا:30

گریفندور:
ویکتور کرام: 19


ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۱ ۳:۱۱:۱۱
ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۱ ۳:۱۳:۴۱


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۳:۵۰ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
#48
1- رولی تک پسته ای طنز بنویسید (طولش مهم نیست،هرچقد تونستین بنویسین)درباره اینکه چه کسی اولین بار به وسیله اتش اژدهای شاخدار رومانیایی جزغاله شد؟(15 نمره)
- روونا تکالیفت کو؟
بانوی آبی مقابل میز "آیلین پرینس" ایستاده بود و سعی میکرد تحقیر های ساحره ای که سنی کمتر از یک دهم سن او داشت را تحمل کند.

-پرسیدم تکالیفت کو؟

روونا اخم کرد. این نحوه صحبت کردن با یک باهوش مملکت بود؟
-زامبی!

-ننه سیریوس بی ادب بی نزاکت برو بشین سر جات

چهره روونا از عصبانیت به بنفش میزد. به آرامی و درحالی که از شدت عصبانیت می لرزید به سمت میز خود حرکت، و در ذهن اتفاق های روز قبل را تکرار کرد. احمقانه بود که با این همه تجربه و سن در کلاس های هاگوارتز شرکت میکرد، اما چاره ای نبود.
با توجه به اتفاق هایی که افتاده بود، تنها راه حفاظت از دانش آموزان سکوت بود..!

صندلی کنار فلورا دلاکورا را برگزید. نشست و رو به چهره کنجکاو فلور لبخند بی حواسی زد. سعی میکرد آشفتگی ذهنیش را به فلورا هم نشان دهد اما تنها چیزی که فلورا پرسید این بود:
-چرا شکل بادمجون شدی غوونا؟

با حرص زیر لب زمزمه کرد
-زامبی!
-چی؟
-زامبی
و صدای جیغ ممتد یک پسر میز اولی!
-اوناروووووووووووو!

و ناگهان کل مدرسه به هم ریخت. آشوب و غوغا..
-زامبیااا! کمک..!
- زامبی خودتی ننه سیریوس تسترال زاده!

روونا نگاه تندی به فلورا کرد:
-زامبیا!
-زامبی خودتی غوونا! هی هیچی نمیگم هی تکغاغ میکنه!
-نه فلور! واقعا زامبیا!
-زامبی خودتی غوونا! هی هیچی نمیگم هی تکغاغ میکنه!
-فلور جدیم.
-زامبی خودتی غوونا! هی هیچی نمیگم هی تکغاغ میکنه!
-

آیلین پرنس جیغ کشان و بر سرزنان به سمت دفتر مدیریت میدوید:
-اسنیپ مادر! زامبی!

______( به علت خستگی نویسنده و اینکه بابا ساعت چهار صبحه میریم سکانس بعدی )_____

روونا با آرامش و وقار همیشگیش از اینور صحنه به آنور صحنه میرفت. نمای دوربین که کمی باز تر شد، می شد جسد زامبی های مفلوک را گوشه و کنار هاگوارتز دید.

- اگر روونا میدانست که مثلا "نبرد آخری" قرار است وجود داشته باشد و هزار بار زبانش لال ارباب بمیرد و کله زخمی پیروز شود و کلی ملت بمیرند و این ها، می شد صحنه را به نبرد شب آخر تشبیه کرد.-

فلورا دوان دوان خودش را به روونا رساند:
-غوونا؟
-بله؟
-آیلین..
-آیلین؟
-فیلم هندیش نکن غوونا. آیلین زامبی شده.

روونا به سرعت و بدون توجه به آرامش و وقاری که ازش بوق زدیم به سمت آیلین دوید.
-غوونا.. حالا چی کار کنیم؟ مث بقیه زامبیا..؟ خیلی خطغناکه که یه زامبی داغه تو غلعه جولون میده!
-فلورا.. این فقط یه راه داره! آتش اژدهای رومانیایی شاخدار میتونه اونو از حالت زامبی در بیاره!
-چی؟
-سه نکن تکلیفه. چاره ای ندارم.
-باشه غوونا!

____(به علت خستگی نویسنده و این که ساعت چهار و ده دقیقه صبحه و اینا رول تکلیف را در همینجا به پایان میبرم و شما به من اعتماد کنید که آیلین پرینس اولین کسی بود که توسط اژدهای رومانیایی شاخدار، به قیمت سی گرفتن تکلیف روونا به کپه ای خاکستر تبدیل شد. )____


2- از پوست سبز وفلس دار این نوع اژدها چه استفاده هایی میشود؟غیر رول(3 نمره)

1- دوختن کیف و کفش و لباس و پالتو که کار زشتیه و واقعا که!
2-استفاده به عنوان سفره( به شرطی که وسواسی نباشید.)
3-استفاده به عنوان فرش و تابلوی تزئینی( مث این پوست بزا که میکوبن به دیوار) که کار بدیه و واقعا که!
4-استفاده مقداری از این پوست به صورت لوله شده به جای پستونک و سقز حتی.
5- با افزودن جوهر لیمو و نمک(هیچوقت یاد نگرفتم کودومش لوزه رو در میاره) به پوست، استفاده به عنوان لواشک برای دختر خانومایی که هرگز از لواشک سیر نمیشن.
6- و هزاران جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر.


3- گزارشی تک پسته تهیه کنید از مکان نگه داری این نوع اژدها و طرز تغذیه و مکان نگهداری انها.(فرض کنید شما یه خبر نگارید)(12 نمره)

با درود و سلام به روان پاک همه انبیاء، اولیاء، شهداء، صدیقان و صالحین، درود بی پایان و بیکران به روان پاک و روح پرفتوح حضرت امام (ره)، سلام به محضر رهبر معظم انقلاب و آرزوی توفیقات روزافزون برای همه خدمتگزاران.
امروز به محل نگهداری اون اژدهایی که اسمش سخته و همکارانم زیر نویس کردن واستون اومدیم تا ببینیم چطور نگه داری میشن! با ما همراه باشید!
روونا لبخندی به دوربین زد و قدمی به سمت "اصطبل" برداشت. البته اصطبل واژه ساخت خود روونا بود؛ چون هیچکس دیگری به آن مکان بزرگ که حداقل ده برابر اصطبل های معمولی بود نمیگفت"اصطبل"

چند قدم دیگر به سمت اصطبل برداشت تا اینکه صداش شیهه مانند بلندی را شنید.

برگشت و لبخند گرمی به سوی دوربین زد:
-اوه.. نترسید.. این صدای همون اژدها اسم سخته ست! رام کردن این اژدها کاری نداره و ما داریم میریم که ببینیم در این ابر اصطبل ها چطور این اژدهاها رام میشَـ ...

هنوز صحبت روونا تمام نشده بود که یکی از رام کننده های اژدها جیغ زنان از ابراصطبل بیرون پرید.

روونا به سمت دوربین برگشت و دوباره لبخند دندان نمایی زد:
-خب، البته بعضی از این رام کننده ها هم - همونطور که دیدید- آماتور یا به زبان خودمون ناشی هستند، به هر حال مشکل زیادی به وجود نمیــ..
-اژدها رم کــــــــــــــــــــــرده! فرار کنیـــــــــــــــــــــــــــد!

روونا همانطور که میدوید به سمت دوربین بازگشت:
-نظرتون چیه از این راه پر خطر چشم پوشی کنیم و من به شما بگم که از نظر تئوریک قرار بوده چیا رو ببینید؟

روونا به حالتی که یک انسان راس ساعت4:45 دقیقه بامداد میتواند داشته باشد به دوربین زل زده بود و منتظر جواب بیننده ها بود که ناگهان توسط پای اژدها له شد و مرد. از سرنوشت فیلم بردار و دیگر عوامل صحنه هم اطلاعاتی در دست نیست. این بود تکلیف من.




هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴
#49
1- معجون ایرادگیری بخورید و ایرادگیر خود باشید!


من این دوستمون رو انتخاب کردم^_^


- هی.. آقا پسر، میری کنار؟
دختر جوان نگاهی به "پسرِ عجیب و غریب ایستاده میان پیاده رو" انداخت. نگاه پسر به ساختمان قدیمی مقابلش، رنگ دلتنگی نداشت، رنگ خشم داشت! و اگر دخترک دقیق تر مینگریست، شاید می توانست رگه های پررنگ تردید را، در چشمان تامی که سعی در پنهان کردن آن داشت، ببیند.

حدس زد:
- احتمالا این پسر هم از همان هاییست که در این پرورشگاه بزرگ شده! از آن سر راهی ها..

و پوزخندی به " آن پسر سر راهی" زد و آمرانه تکرار کرد:
-هی.. برو کنار..!

نگاهی به جایگاه خود انداخت. درست میانِ پیاده رو ایستاده بود. اما این دلیل قانع کننده ای برای مزاحمِ تامِ جوان شدن نبود!

-میتونی از اون طرف بری!
انگشتان استخوانی و کشیده اش، حاشیه خیابان را نشان میدادند. حتی به خود، زحمت نگاه کردن به صاحب آن صدای زنانۀ ظریف را نداد، چه اهمیتی داشت؟

نگاهی به جایگاه خود انداخت. درست میانِ پیاده رو ایستاده بود. میانِ پیاده روی مقابلِ یتیم خانه. چشمانِ سبز رنگش، روی اسم یتیم خانه میلغزیدند. پرورشگاهِ " هپی لیوینگ" که سال ها کودکیش را در آن به سر برده بود. یک نفر از درونِ آن پرورشگاه. یکی از دوستان- یا شاید یکی از اطرافیانِ- سابقش! یک نفر، به اندازه کودکی هایِ خودش بدبخت و زخم خورده! از یاد آوری این مسئله به خود لرزید. از خشم، به خود لرزید!
- اما.. این سرنوشت کدومتونه؟

- آقا پسر.. میری کنار؟
عقب رفت، نه به خاطر درخواستِ کسی، تنها به خاطر اینکه خودش میخواست! دخترِ نوجوانی از مقابلش گذشت.

- کدومتون؟
چشمانش برق عجیبی زدند. برای قدرت، باید از دلبستگی ها جدا میشد. و این، او را تا ابد بی رحم نگه میداشت!
- من دلبستگی ندارم..
نفس عمیقی کشید: " تام مارولو ریدل، سعی کن با خودت روراست باشی!"

-
-تام.. تام مارولو ریدل!
خانم "جونز" این کلمات را تقریبا فریاد میزد.

تام لبخندِ خونسردی زد:
-کاری داشتید با من؟

-میدونی این چندمین باره که داره ازت شکایت میشه؟ فکر می کنی اینبار جرمت چیه؟

تام، پوزخند زنان پاسخ داد:
- کشتن سوسکای حمام؟

خانم "جونز" شروع به فریاد زدن کرد. هنگام ادا کردن بعضی از حروف آب دهانش با فشار به بیرون میپاشید.
-نخیر آقای ریدل! این بار به جرم باد کردن آشپز! چند بار باید بهت بگم که دست از این کارای مسخره بردار!

-باد کردن؟ بین انسان و بادکنک تفاوت های زیادیه!

-این یتیم خونه دیگه نمیتونه تورو نگه داره تام.. ت..

صحبت های خانم "جونز" با صدای در قطع شدند.
-بفرمایید تو!

در باز شد و دخترک شکننده ای از آن داخل آمد. پوستش رنگ پریده بود و موهای قرمز رنگش را روی شانه رها کرده بود. در چشمان سبز رنگش، خصم- و اگر به اندازه تام دقت می کردید- اندکی تردید دیده میشد.

-چی میخوای، خانم اسمیت؟

آستوریا سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد:
-ک.. کار من بود!

تام، بهت زده دفعه های پیش را به خاطر آورد. بارها و بارها و بارها، این اتفاق تکرار شده بود!
لبخندی - که حداقل خودش فکر میکرد مهرآمیز است- به صورت آستوریای فداکار پاشید.

-

-من اینجا فقط یه دوست دارم!

دوست ها خوب نبودند..
-خوب نبودند؟

تام صدای وجدانش را نادیده گرفت و ادامه داد:
دوست ها، تنها از قدرتش استفاده می کردند و هیچ نیازی از او را برطرف نمی کردند.
-هیچ نیازی؟ هیچ فایده ای؟

..دوست ها احمق بودند، دوست ها جادو بلد نبودند! از مرگ یک خرگوش کوچولوی کثیف با نگاه تام، میترسیدند و تعجب می کردند. دوستها تنها برای " قربانی شدن" مناسب بودند..
-تنها؟

باز هم نادیده گرفت. ادامه داد:
دوست ها.. مانند زالو های کثیف، قدرتش را می مکیدند!


- .. من اینجا فقط یک دوست دارم.. و اون دوست، تا قبل از غروب آفتاب از بین میره..

لبخندِ بی روحی بر لبانش نقش بست:
- و تو.. از بین میری، آستوریا اسمیت!

2- علت اثر منفی ای که معجون ایرادگیری روی ریگولوس گذاشت رو حداکثر در یک پاراگراف تشریح کنید.(5 نمره)


ضمن عرض سلام و خسته نباشید و "خانواده خوبن و چیکار میکنید و به مرحمت شما" یه نظر من ریگولوس اینقدر مورد آزمایش قرار گرفته (فقط هم به همین دلیل!!!) تاثیر پذیریش رو از دست داده! البته میتونه اشکال از سیستم "ایراد گیر" ش هم باشه. باید بدیم دستگاه دیاگ بزنن واسش
و خب از یه طرفی.. نه که معجونای شما زیادی درستن و خوب و اینا.. به بدن هر کسی نمیسازه. :pashmak:



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۹:۵۲ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۴
#50
با عرض سلام و خسته نباشید و اینا(!)
اعتراض داشتم به نمره 16(!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!) تاریخ جادوگری:|
درسته که من اون قسمت پنج خط رو ندیده بودم، ولی عایا 16 حق من بود؟:|
اگه بود که خب حرفی ندارم ولی درخواست یه بازبینی رو میدارم:دی





هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.