- باشد هکتور.قبول می نماییم.اما اول بقیه بخورند بعد ما.اول خودت بخور هکتور!
- چشم ارباب!
هکتور چوب پنبه روی معجونش را با کمک قمه های رودولف برداشت و وقتی هنوز در حالت ویبره بود چند قلپ از معجون را سر کشید.ناگهان حالت ویبره هکتور سریع و سریعتر شد تا ناگهان...هکتورِ ورژن مینی!هکتور که حتی در حالت مینی هم دست از ویبره رفتن بر نمی داشت گفت:
- ارباب بهتون گفته بودم که معجونم کار میکنه!
- بله هکتور، دیدیم.بقیه هم معجون را بخورند.ما یکم از بقیه کمتر میخوریم تا بزرگتر بمانیم.
معجون دست به دست چرخید و قلپ قلپ خورده شد.رودولف ساز کوچک، تراورز سایز کوچک، دای سایز کوچک، آرسینوس سایز کوچک و مرگخواران دیگر هم به سایز مینی رفتند تا در آخر هم لرد چند قلپ از آن را خورد و به سایز مینی رسید.ولدرمورت گفت:
- با اینکه کوچک شده ایم اما هنوز قوانین تغییری نکرده است.ما هنوز ارباب شما هستیم!
- مگه ما میتونیم به شما خیانت کنیم ارباب؟!
این هم که صدای هکتور بود.دیگر خودتان بهتر لحن صحبتش را میدانید.در این لحظه آرسینوس جلو آمد و گفت:
- ارباب، حرکت کنیم بریم تو؟!
اما ولدرمورت جوابی نداد و به شدت در فکر فرو رفته بود.
- ارباب؟! حالتون خوبه؟ چرا جواب نمیدین؟
باز هم ولدرمورت چیزی نگفت و به شدت در فکر فرو رفته بود.
- ارباب!
این بار ولدرمورت دستش را از زیر چانه اش برداشت و گفت:
- ما یک مشکلی داریم.اگر جلو تر از همه وارد شویم خطرناک است و همانطور که میدانید ما نباید بمیریم! اما لرد سیاه نمی تواند آخر صف هم باشد.
- خب قربان وسط صف باشید نمیشه؟!
- نه.یک فکر بهتر داریم.هکتور که قرار بود جلو تر از همه برود، برود! ما هم پشت سرش میرویم!راه بیفتین دیگر!