هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱:۳۶ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹
#61
سدریک پس از تایید ایده‌ی لینی دوباره خوابید!
_زمان سالازار کسی تا لنگ ظهر نمیخوابید...همه سحرخیز بودن...یه بار یکی خیز نبود سحرش، سالازار کبیر با آرنج...
_عذر میخوام مارولو که حرفت رو قطع میکنم...ولی به نظرم زودتر یه کلنگی، پتکی چیزی پیدا کنیم و دیوار رو خراب کنیم...این اژدها بازم بزرگتر شد، فکر نکنم ارباب بیشتر از این بتونن...
_ما میتونیم...ما بر همه چیز تواناییم...ولی خب به حرف الکساندرا گوش بدین و زودتر دست‌بکار بشید!

مرگخواران با سرعت ادوات تخریب را فراهم کردند و سپس به وسیله آن ادوات به جان دیوار افتادند. دیوار اتاق تسترال‌ها زیاد محکم نبود...چرا که بلاخره بعد از چند ضربه، فرو ریخت و تام متهوع و تسترال‌ها نمیان شدند!
_
_تام؟ خجالت نمیکشی جلو ارباب؟
_
_مامان...حالم بهم خورد!
_تام...ارباب حالا هیچی...خجالت نمیکشی حال اژی رو هم بهم زدی!
_ما هیچی مگان؟
_نه...چیزه..ارباب...منظورم یه چیز دیگه بود!

در همین گیرودار، اژدها بار دیگر رشد کرد، به طوری که دیگر در بغل لرد جا نمی‌شد!
_خب...الان گشنمه‌ام شد!

لرد که فرصت را مناسب دید اژدها را که دیگر پایش به زمین رسیده بود را رها کرد و رو به مرگخواران گفت:
_خب یاران ما...برای این اژدها غذای درخوری پیدا کنید و سیرش کنید...یادتون باشه که باید حسابی حواستون بهش باشه!

لرد این را گفت و به قصد فرار استراحت خواست تا به سمت اتاقش برود، که اژدها فریاد زد:
_میخوام تو غذا رو بذاری دهنم مامان!
_حیف که ابهت اربابی‌مان مانع از این می‌شود که سرمان را به دیوار بکوبیم!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
#62
_بذارین اول ببینم جنستیش چیه؟
_
_اینجوری نگاه نکن بلا...صرفا به این قصد گفتم که براش اسم مناسب پیدا کنیم....راست میگم!
_نیازی نیست...اژی هم اسم پسرونه‌اس هم دخترونه!

به نظر می‌رسید مرگخوارنِ اژدها ندیده بسیار از بودن چنین اژدهایی بین خودشان ذوق زده بودند...در نظر آنان کمترین حُسن این اژدها در این بود که برعکس نجینی آن ها را نمیخورد...حداقل فعلا!
در همین حین بود که اژدها بار دیگر از دست لینی افتاد!
_هوی...حشره..مگه چلفتی؟ این شد دوبار که منو میندازی زمین...دفعه سوم دیگه می‌سوزونمت!
_ام...دوستان...دقت کردین این اژدها جدا از اینکه حرف میزنه، کمی هم پررو و خشنه؟
_خب راست میگه دیگه لینی...حواست کجاست؟
_آخه یکهو سنگین شد!
_مگه میشه در عرض یک ثانیه یکهو سنگین شه!
_باور کنید!
_اژدها به این کوچیکی وزنش کجاست آخه؟
_اینا اژدها های زمان فاجن...پیزورین...زمان سالازار اژدها ها اینجوری نبودن که...گردن کلفت...گنده...توپ تکونشون نمیداد...یه بار یه اژدها رو توپ تکون داد، سالازار کبیر با جفت پا رفت توی حلقش!
_هی؟ حواستون کجاست؟ من رو نگاه کنید...به من توجه کنید!

اژدها مشخصا دچار کمبود محبت و توجه بود...مرگخواران به او توجه و نگاه کردند...و همان لحظه نکته‌ای را فهمیدند...
_چیزه...فکر کنم حق با لینی بود...به نظر یکخورده بزرگتر از سه ثانیه پیش به نظر میاد!




پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
#63
_
_میتونم کمکتون کنم آقا؟
_اومدم تبعید شم!
_ام...باشه خب...الان بلیطتتون رو پیدا میکنم...فقط میشه بپرسم چرا بابت تبعید شدن خوشحالید؟
_خوشحال نیستم!
_ولی این لبخند مسخره روی لبتون و ابرو بالا انداختن و کلا صورتتون چیز دیگه ای میگه!
_خب از تبعید خوشحال نیستم...لکن از همکلامی با شما مسرورم و صحبت با شما نیازمند چنین تعابیری در صورت من هست!

ساحره‌ی مشغول در آژانس مسافربری، نیازی در پرسیدم اسم نمی‌دید...یک مرد بدون پیراهن، تنها وسیله‌ی همراهش قمه‌ای بزرگ، چهره‍ای نچندان جذاب و البته ابراز علاقه‌اش به ساحره‌ها در تک تک جملاتش...بله...او را دیگر شناخت...رودولف لسترنج معروف!
_بفرمایید آقای لسترنج...اینم بلیط شما!

رودولف در حالی که هنوز سعی در دلربایی از ساحره موردنظر داشت، بلیط را گرفت و نگاهی به آن کرد..کمی خلقش کج شد!
_چیزه...زیباروی گرامی..اشتباهی شده فکر کنم...بلیط یکی از این محفلی های بدبخت رو بهم دادی!
_نه...مطمئنم بلیط خودتونه!
_آخه نوشته مقصد میدان گریمولد!
_خب؟
_خب به کمالاتت...اونجا مقر محفل ققنوس هست!
_اگه به قسمت اسم مسافر هم دقت کنید اقای لسترنج، ممنون میشم!

رودولف با ترس و لرز به بلیط نگاهی دوباره انداخت...اسم مسافر رودولف لسترنج بود!

_سفر خوبی رو براتون آرزومندم آقای لسترنج...تبعید خوش بگذره!
_نههههههه!




پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۳۲ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#64
توحید ظفرپور

مدیرا با من دشمنن!
خاله‌ی مهربون!
عشق فقط یک کلام، گریفندور علیه‌السلام!




پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۲۵ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#65
صا...چیز...هری پاتر!

دوستان عنتلک
بلوغ یکهویی
سالها ریش




پاسخ به: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹
#66
سلام!

من زن میخوام!
چی؟ خب اومدم درخواست زن بکنم دیگه....مگه اینجا درخواستاشون رو مطرح نمیکنن؟
اگه حتما باید درخواست‌ها مربوط به زدن تاپیک باشه، من درخواست یه تاپیک دارم که توش زن بدن بهم!
بلاتریکس رو نه ها...یه زن درست...این چیزه...چیز...ام...درست کار نمیکنه...یه زن که خوب کار کنه میخوام...حالا اون "یه زن" اشاره به تعدادش نیست که حتما یکی باشه...میتونه دوتا باشه...سه تا باشه...شونصدتا باشه...بیشتر بهتر!

خودم میدونم...از دست رفتم!




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹
#67
1. پارچه رو کنار بزنین و بگین با چه جانوری مواجه شدین؟ بزرگ یا کوچیک؟ (2 امتیاز)

بله..الان میگم خانوم معلم...هولم نکنید، دست و پاهام رو گم نکنید...آره...من ده بیست سی چهل کردم و یه قفس رو انتخاب کردم، لکن چون تجربه ثابت کرده شانس و اینای من وجود خارجی نداره()، پس قفس بغلش رو انتخاب کردم و پارچه‌اش رو کنار زدم...و خیلی خوشحالم که به شانسم اعتماد نکردم...گربه ای ماده بود، بزرگ شده و در حجم یک انسان!
عکسش رو دارم اصلا...ایناهاش...کت ومن!



2. برخوردی که جانور با شما داشت چی بود؟ (4 امتیاز)

برخورد بدی نداشت...من که خوشم اومد...یکم خشن بود، یک خورده شلاق داشت، یک خورده سعی کرد دست و پام رو ببنده...یک خورده...چیز...اممم...نشکافم دیگه...خوب بود...تمام این رفتارها هم نشان از علاقه‌ای بود که نسبت به من داشت...کمی وحشی و تهاجمی بود، ولی خب همین وحشی‌گری و روحیه تهاجمیش هست که کمالاتش رو برجسته کرده بود...من که راضی بودم!



3. چه غذایی برای جانورتون با این ابعاد جدید مناسب می‌دونین؟ چرا؟ (2 امتیاز)

به هر حال اینکه ابعاد این جانور هم بُعد انسان هست، طبیعتا غذاهایی رو باید میل کنه که انسان ها میخورن، در همون ابعاد...و...رکُ بگم؟ من مناسبشم...بیاد منو بخوره!



4. آیا جانورتون از غذایی که تو سوال 3 تهیه کردین خوشش اومد؟ چرا؟ (1 امتیاز)

اولش یک خوره پوف پوف کرد..بعد ناکس نشت تا تهش رو کوفت کرد!
(همین قافیه سازی به تنهایی 20 نمره داره!)



5. هرگونه انتقاد و پیشنهادی که نسبت به کلاس در طی این سه جلسه داشتین ارائه بدین! (1 امتیاز)

والا یک خورده کمالاتش کم بود کلاس...والا...آدم میاد سر کلاس چارتا کمالات ببینه دلش باز شه، آشنا شه با چهارتا آدم، تشکیل خانواده بده، فراشش رو تجدید کنه و اینا...این کلاس چی اما؟ یه مشت مگس و سوسک و زنبور و مورچه و نویل و هوریس و زاخاریاس و سدریک و مرلین و بیدل و ماریوس و پلاکس ریخته بودن توی کلاس!
ترم بعد لطفا کلاس رو تفکیک جنسیتی بکنید، که من بیام سر کلاسای این جنس!




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۹
#68
جلسه سوم ماگل شناسی ترم 24ام هاگوارتز!

قلعه‌ي هاگواترز گرم‌ترین ساعت‌هاي خود را مي‌گذراند...ترم در حال پايان بود و رقابت گروه‌هاي چهارگانه در اوج حساسيت بودند...بحث بین جادوآموزان بر سر آنكه امسال چه گروهي در پايان بيشترين امتيازات را ازآن خود می‌کند نیز به گرمای حال و هوای قلعه بود. جادوآموزان همه سعی داشتند که حضور پررنگی در کلاس‌ها داشته باشند تا به امتیازگیری گروه خود کمک کنند...
_خب خب خب...میبینم علاقه جادوآموزها به بحث ماگل شناسی فوران میکنه...همه حاضر هستن امروز!
_آخه این جلسه‌ی آخر پیش از امتحانات هست پروفسور!
_خب باشه...منتظر نمونه سوالات امتحانی هستین؟

رودولف لسترنج که تازه وارد کلاس شده بود، طول کلاس را طی کرد تا به سر کلاس و میز تدریسش رسید...
_فکر کنم امروز آخرین فرصت باشه تا بتونید سوالی که در طول ترم داشتید یا براتون در طول ترم پیش اومده و نتونستین بپرسین رو بپرسین...پس منتظرم!

بلافاصله دست یک جادوآموز سال اولی که روبان قرمز رنگ دور آستین ردایش نشان از گریفندوری بودن او داشت، بالا رفت...
_بفرما!
_پروفسور...آیا ماگل ها میتونن از چوبدستی استفاده کنن؟
_معلومه که میتونن...میتونن باهاش گوششون رو تمیز کنن!

دانش‌آموزان زیر خنده زدند...رودولف ادامه داد...
_همونطور که یه خرس میتونه از جارو استفاده کنه برای خاروندن پشتش...شما باید بدونید چوب جادو فقط یه ابزار هست...ابزاری برای جادو کردن...جادوهای بسیاری هست که جادوگرهای خیلی بزرگ و وقوی میتونن حتی بدون چوب جادو اعمالش کنن!
_پس تفاوت ما با ماگل‌ها اینه که ما میتونیم با چوب جادو طلسم بفرستیم، ولی یه ماگل نمیتونه؟
_تفاوت ما با اون ها این هست که ما جادو داریم...اونها نه! جادو خیلی فراتر از چوب جادو داشتن هست.

رودولف سکوت کرد...مشخصا جادوآموزان کمی گیچ شده بودند...
_یک موقعیت رو تصور کنید...فرض بگيريد كه صبح از خواب بیدار می‌شيد و مي‌بينيد كه يه ماگل شدين...جادويي نمي‌تونيد بكنيد...همین الان تصور كنيد توي ذهن خودتون!

رودولف چند ثانيه اي به جادوآموزان وقت داد كه آن موقعيت را در ذهن خود مجسم كنند...

_واي پروفسور...خیلی بد می‌شد!
یه فرض دیگه...فرض کنید صبح از خواب بیدار شدین و چوب‌دستی خودون رو گم کردین...به هیچ چوبدستی‌ای هم دسترسی ندارین...حالا این موقعیت رو تصور کنید!

مثل دفعه‌ی پیش رودولف باز هم دقیقه‌ای به جادوآموزان فرصت تخیل چنین موقعیت را داد...
_اینم خیلی وضعیت بدی هست پروفسور!
_ولی کدوم بدتره؟
_خب...اینکه هیچ جادویی نداشته باشیم!

رودولف نفسی از روی آرامش خاطر کشید...به نظر می‌رسيد به آنچه كه مي‌خواست رسيده...
_خب...فكر كنم حالا فهميدين كه وجودتون به عنوان يه جادوگر ارزشمنده، نه صرفا داشتن يك چوب دستي...شما اگه جادو هم نکنید جادوگرید!

این بار نوبت یک جادوآموز ریونکلاوی بود که سوال بپرسد...
_ببخشید پروفسور...ولی تفاوت با ماگل ها فقط وقتی معلوم میشه که جادو کنیم!
_یه جادوگر حتی اگه جادو هم نکنه، متفاوته...نه صرفا با یه ماگل...بلکه با هر چیز دیگه ای...انسان که هستیم؟ هر انسانی ویژگی های خاص خودش رو داره...شما حتی اگه جادوگر نباشی، حتی اگه چوب دستی نداشته باشی، باز هم ویژگی هایی داری که هر کسی نداره...

رودولف به سمت تخته رفت و ادامه داد:
_برای درک بهتر حرف‌هام، یک تکلیف خواهید داشت که آخرین تکلیف کلاسی هم هست...

سپس با چوب دستی تکلیف را روی تخته نوشت و بعد از کلاس خارج شد!

تکلیف:
یک رول بنویسید که توی اون چوب دستی ندارید (اینکه چرا ندارید رو هم توضیح بدین!)، ولی ویژگی های شخصیتتون بدون اینکه جادویی بکار ببرید، نمایان بشه!



------------


توضیح: اینکه دامبلدور با ققنوسش میتوه غیب بشه یک ویژگی جادویی هست، ولی اینکه باهوشه ویژگی جادویی نیست. اینکه لرد ولدمورت جانپیج داره و به این سادگی های نمی‌میره ویژگی جادویی هست، ولی اینکه خبیثه ویژگی جادویی نیست. یا اصلا یه سوژه سایتی، اینکه تام جاگسن اعضای بدنش جدا میشه یه ویژگی جادویی هست، ولی اینکه ریاضی دانه یه ویژگی انسانی هست!
توی رول تکلیفتون دنبال این هستم که این ویژگی غیر جادویی شخصیتتون رو ببینم.




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۹
#69
مرلین در نهایت ناخشنودی و بلاجبار گیاه مورد نظر را در دستش گرفت و آن را به اربابش پیشکش کرد...
_این چه حرفیه ارباب..من با رضایت خاطر حاضرم گیاه مورد نظر رو به شما اهدا کنم!
_مطمئن باشیم مرلین؟ صورتت زیاد حاکی از رضایت نیست!
_الساعه ارباب ریخت صورتم رو عوض میکنم...شما فعلا این گیاه مورد نظر رو بگیرید و برین، بعد صورتم رو یه‌کاریش میکنم!

مشخصا مرلین فقط میخواست زودتر آنها از آنجا بروند..لرد و مرگخواران نیز در حالی که لبخنده‌های شیطانی به لب داشتند، گیاه مورد نظر از مرلین گرفته و رفتند...

سرانجام مرگخواران به سرکردگی لرد نزد دکتر بزی و فنریرِ صورتی برگشتند...
_بیا دکتر بزی..اینم گیاه مورد نظر!
_بعععععع...بعبینعین کیعا اینجعان..واقععا گیعیاه مورعد نظعر رو عوردین؟
_چی گفت؟
_گفت "به...ببینید کیا اینجان...واقعا گیه مورنظر رو اوردین؟"
_خب مثل آدم حرف بزن!
_اگه دقت کنید می‌بینید که بزه و آدم نیست!
_خبه حالا...آره دکتر بزی..اوردیمش...چیکارش کنیم حالا؟
_گیاه مورد نظر رو...
_یک بار دیگه کسی بعد از گیاه کلمه‌ی مورد نظر رو بگه، من میرم...البته چون بلد نیستم برم، اینجا رو منفجر میکنم که همه بریم اون دنیا!

همه به سمت لینی که یکهو بی دلیل جوش آورده بود برگشتند...
_چی میگی لینی..مشکلت چیه؟
_من نمیتونم از اینجا برم، الان اینجا رو منفجر میکنم!
_لینی با تو داریم حرف میزنیم..میشنوی صدامون رو؟ چی شده خب؟
_من نمیدونم...من الان اینجا رو منفجر میکنم!

شپلق!

_چی شد؟صدای چی بود؟ ترکوند اینجا رو؟
_نه...رودولف با مگس‌کش زدش..مثل اینکه باید اینطوری باهاش رفتار کرد!
_کجا بودیم؟
_گعععفتم گیعیاه موعرد نظعر رو بعدین بعخورعه!
_فک کنم گفت...
_آره فهمیدیم...فنریر...بیا این رو بخور!
_چشم ارباب...فقط یه مشکلی هست...من گیاه‌خوارنیستم خب...گوشخوارم!
_ای بابا...چیکار کنیم خب حالا؟
_گیاه رو بدیم یکی بُخوره، که جذب بدنش بشه، بعد فنریر گوشت اون رو بخوره...نظرتون؟
_فکر بدی نیست...ولی کی اینجا گیاه‌خواره آخه؟

ثانیه‌ای از طرح این سوال نگذشت که همه‌ی نگاه‌ها به سمت دکتر بزی برگشت!
_بععععع!




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
#70
نمرات جلسه دوم ماگل شناسی




آرتمیسیا لافکین

آرتمیسیا...متاسفانه شما یه چند روزی برای اینکه تازه‌وارد محسوب بشی، اضافه داری...و خب جدای از اون تکلیفت رو هم قبل از تاریخ مورد نظر فرستادی...پس متاسفانه تکلیفت نمره‌دهی نمیشه، لکن میتونم این رو بگم که خیلی خیلی خوب نوشته بودی و اون چیزی که میخواستم رو انجام دادی و اگه نمره دهی میشدی، نمره‌ی بالا یا شاید هم کامل میگرفتی!





هلنا ریونکلاو


خب هلنا...رول خوبی بود...اصول رول نویسی رو رعایت کردی، فقط یک چیزی توجه ام رو جلب کرد...معمولا وقتی میخواییم دیالوگ بنویسم، دیالوگ رو اگه با خط قبلی مرتبط باشه، با یک اینتر جدا میکنیم..نه دو اینتر..مثلا تو نوشته بودی:
نقل قول:
سریع چوب دستی اش را جمع کرد ، حالت عادی به خود گرفت و سعی کرد آثاری از خشم در چهره اش نباشد.

_کار؟من؟ مطمئنید پروفسور دامبلدور ؟

در حالی که باید اینطور می‌بود:
"سریع چوب دستی اش را جمع کرد ، حالت عادی به خود گرفت و سعی کرد آثاری از خشم در چهره اش نباشد.
_کار؟من؟ مطمئنید پروفسور دامبلدور ؟ "


این از این...در مورد نقطه ضعف...قلقلکی بودن طبیعتا خیلی نقطه ضعفی هست که میشه ازش استفاده کرد و ساخت چنین نقطه ضعفی برای شخصیتت اقدام بدی نیست...ولی حواست به شخصیتت باشه...تو هلنا ریونکلاوی...یک روح یا شخص افسرده...یک آدم عاشق...یه جادوگر اصیل...هیچ مشکلی نداره که تو صفت قلقلکی بودن رو برای شخصیتت انتخاب کنی، منافات خیلی ناجوری با شخصیت اصلی که توی داستان وجود داشت نداره...فقط خواستم بگم حواست باشه که شخصیتت به خودی خود کلی پتانسیل داره که میتونی ازشون استفاده کنی...مطمئنا به مرور زمان پخته تر مینویسی و ایفای نقش میکنی...

نمره: 16





گابریل تیت


به‌به...خانوم تیت...خوش اومدی...رولت بد نبود گابریل...یه سری اشکالات داشت البته که بهشون می‌پردازیم تا بتونی برای رول‌های آینده‌ات اصلاحش کنی.

چزی که به چشم میاد در وهله اول، استفاده نکردن از علائم نگارشی هست...این علائم برای بهتر خونده شدن نوشته اس...در مورد "نقطه" صحبت میکنم بیشتر...خیلی جاها از رولت جمله‌ای تموم میشه، ولی خبری از نقطه که نشون دهنده پایان جمله باشه نیست...و اینطوری خواننده متوجه نمیشه که جمله کی تموم شده و ممکنه نفهمه که چی شد!
یه مثال میزنم:
نقل قول:
صدای خنده هایی ترسناک میومد گابریل با اینکه میدونست کار اشتباهیه رد صدا رو گرفت...

حالا جمله پایین رو بخون:
"صدای خنده هایی ترسناک میومد. گابریل با اینکه میدونست کار اشتباهیه رد صدا رو گرفت..."
دیدی چقدر بهتر شد؟ تنها و تنها یه نقطه اضافه شد...

نکته مهم بعدی...خیلی از توصیفاتت و دیالوگ هات اضافه اس....یعنی اگه نباشن هیچ تغییری توی اصل داستان ایجاد نمیشه....هیچ نکته خاصی ندارن...نه فضا سازی میکنن، نه نکته جالبی داره و نه طنز خاصی داره...صرفا ممکنه باعث بشه حوصله خواننده سر بره...مثلا:
نقل قول:
گابریل خیلی ارام شروع کرد به پوشیدن لباس و بعد از چند ثانیه به راهرو ها رسید، اون باید میرفت به سمت طبقه ی سوم تا از انبار جاروها،جاروشو برداره و باز برگرده طبقه ی اول.

خب...این جمله بالا رو اگه حذف کنی اتفاق خاصی میوفته؟ نه...اتفاقا رول بهتر هم میشه...جاهای دیگه هم اینا تکرار شده...مثل چندتا از دیالوگ ها... یه جا سه خط داشتیم سلام علیکی که بین دامبلدور و گابریل رد و بدل میشد رو میخوندیم!
توجه کن به این نکته برای دفعه های بعدی!

در مورد شکلک ها...قبلا گفتم که شکلک ها معمولا برای دیالوگ ها استفاده میشن فقط...و توی اینجا شکلک هات کم بودن، اون شکلک هایی که استفاده کردی هم اکثر برای قسمت های غیر دیالوگ بود...که گفتم...نباید اصلا استفاده میکردی!
این تکرار "ههههه" ها هم توی ذوق میزد...و برای اینکه این تکرار پیش نیاد، میتونستی از شکلک خنده شیطانی که همون اول استفاده کردی، ته جملات اون لولوخورخوره استفاده کنی و خواننده میفهمید که لحن این دیالوگ همراه با خنده های شیطانیه مثلا!

خلاصه که شما هم با کمی تلاش بیشتر و کسب تجربه میتونی به زودی خیلی خوب بنویسی!

نمره:14





گابریل ترومن


آقای ترومن...بنده سوالی دارم...آیا پست قبلی رو ادامه دادی؟
بسیار رول بدی بود...مشخصه که اصلا مسلط نیستین به رول نویسی...ولی اشکالی نداره... اینجا هستی که رول نویسی یاد بگیری...به شرطی که حرف گوش کنی و چیزهایی که بهت گفته میشه رو به کار ببندی!

اول از هر چیزی...از لحاظ ظاهری کاملا بد عمل میکنی. هیچ علامت نگارشی استفاده نمیکنی...غلط های املایی هم خیلی زیاده...برای دیالوگ ما اسم طرف رو قبلش نمیاریم، بلکه از خط فاصله استفاده میکنیم...از شکلک های پشت سر هم استفاده نمیکنیم و در وسط دیالوگ ها هم اینتر نمیزنیم...دیالوگ یک شخص باید پیوسته باشه!

یک بخش از رولت رو بازنویسی میکنم با رعایت این نکات تا متوجه بشی منظورم چیه!

"-خب باید برین دنبال کتاب هیس قورباغه ها قار قار نمیکنن،تاریخچه سیاه هاگوارتز ،تاریخچه کوییدیچ درزمان قاجاریه و‌...

تیت همینطور داشت اسم کتاب میگفت. و نزدیک به بیست تا کتاب که به سختی پیدا میشن روبه اونا سپرد.

-خب این تاریخچه سیاه هاگواردس به چه دردش میخوره

ترومن خیلی یواش گفت:
-بچه ها بیاین اینجا!

همه رفتن و ادامه داد:
-تیت میخواد حرص ساعت ۴رو خالی کنه، اینجوری گفته اذیت شیم!

بعد حالت مغرورانه‌ای گرفت به خودش و ادامه داد:
-ازونجایی که تو کلاسای معجون سازی استادم دوتا معجون دارم همیشه!
-چی میگی کاری نکن دوباره قهر کنم!
-لیسا!
-خیله خب حالا ادامه بده!

ترومن از جیبش درمیاره...که یکدفعه صدای تیت میاد:
-پیدا کردین؟"


اگه دقت کرده باشی جمله بندیات هم بعضیش عوض شده، چون توی اون هم اشتباه میکنی!

یک چیز دیگه‌ای رو باید توجه کنی...وقتی رولی مینویسی باید منطقی باشه...حتی اگه طنز باشه، باید منطق طنز رو رعایت کنه...شخصیت ها نباید خلاف شخصیتشون رفتار کنن!

و در آخر....من ازت خواستم نقطه ضعفی رو نشون بدی بهم از شخصیتت در رول...کو؟ چیزی نمی‌بینم و فکر کنم اصلا پست تدریس رو نخوندی!

نیاز به نوشتن و نقد خواستن و از اون بیشتر، گوش کردن به نکات و توصیه های نقاد داری گابریل!

نمره: 8





لاوندر براون


علیک السلام لاوندر....هرچند نیاز به سلام علیک نیست....خب...بریم سراغ رولت!

حقیقتش رو بخوام بگم، باید اذعان کنم که پیشرفتت واقعا عالی بود...پستت واقعا چیزی کم نداره...شخصیتت رو داری خوب میشناسی و میشناسونی و اصول رول نویسی رو هم داری رعایت میکنی و میدونی چی به چیه...حقیقتا رولت قسمت های قشنگ زیادی داشت، مخصوصا پایانش.

رولت میتونست رول جدی باشه...و توی رول جدی ما از شکلک استفاده نمیکنیم...ولی میدونی برای رول جدی خوب چی کم داشت؟ دیالوگ های قوی تر و پخته تر...که مطمئنم به زودی با این سرعت پیشرفت به اون پختگی لازم هم میرسی!
یک نمره اضافی بابت پیشرفتت مستقیما به گروه گریفندور اضافه میشه!

نمره:18 به علاوه 2 نمره اضافی حاصل از پیشرفت!





الکساندرا ایوانوا


علیک اسلام ایوا....واقعا نیاز به سلام کردن نیست!

خب خب خب...اینجا چی میبینم؟ یه رول جدی خیلی خوب!
فقط یه نکته‌ي خيلي خيلي خيلي مهم...حواست باشه...توي رول هاي جدي بعضي ها به آفتي دچار ميشن كه اگه بهش عادت كنن، ديگه ترك كردنش سخته...و اون اضافه نوشتنه...يعني طرف فكر ميكنه كه چون داره جدي مينويسه بايد يك سري جملات سنگين و اضافه به كار ببره...يا توصيفات بيش از حدي به كار ببره...يا به صورت ناشيانه حتي تلخ نويسي رو وارد ميكنن. تو بايد حواست باشه كه دچار اين آفت نشي...نه! اين رولت دچار اين مشكل نبود، ولي خب ميشه رگه هايي ازش رو ديد كه ممكنه دچارش بشي...پس ازت ميخوام حواست رو جمع كني كه دچار اين مشكل نشي!
رولت خوب بود...مشكلي نداشت...نقطه ضعفت مناسبت رو به وضوح نشون دادي...و يك نمره اضافي بابت پيشرفتت مستقيما به گروهت اضافه ميشه!

نمره:19 به علاوه 1 نمره اضافی حاصل از پیشرفت!





ماریوس بلک


تازه وارد با استعداد چي ميگه؟ خوش اومدي ماريوس...رولت واقعا من رو شگفت زده كرده...خيلي خوب بود...فقط دوتا نكته ميتونم بگم...

نكته‌ي اول...اگه توضيحاتم رو براي الكساندرا خونده باشي، مي‌بيني در مورد مشكلاتي كه ممكنه رول جدي داشته باشه يه سري توضيحات دادم....كه مشمول تو هم ميشه...مخصوصا بخش اخر...تلخ نويسي...براي اين رولت قابل درك بود و خوب بود حتي...مشكلي نداشت طبيعتا..فقط ميخوام حواست رو جمع كني كه قاطي نكني اين دو مقوله رو...جدي نويسي لزوما نبايد تلخ باشه!

نكته‌ي دوم...كه چيز خاصي نيست...صرفا براي ديالوگ هاي پشت سر هم از يك اينتر استفاده كن...نه دوتا...ظاهر رولت بهتر ميشه و همچنين خواننده متوجه ميشه كه اين ديالوگ ها پشت سر هم هستن و وقفه ای بین گفتگو دو نفر یا چند نفر ایجاد نشده!

نمره: 18





سوروس اسنیپ


ببینید کی اینجاست...پورفسور اسنیپ افسانه ای!
رول خیلی خوبی بود...فقط یکی دوتا مشکل ریز داشت...اول اینکه طنز خوبی داری...چرا اصرار میکنی یه جاهایی بیش از حد طنز به کار ببری؟ کجا مثلا؟ اینجا:

نقل قول:
*و شخص مورد نظر سوسکی وار پیش از آنکه مورد اصابت ترکش های خشم و غضب سیوروس قرار گیرد، از صحنه خارج میشود.*

خب چرا؟ خیلی راحت میتونستی بدون اینکه این جمله رو بذاری توی ستاره یا اون کلمه سوسکی وار رو استفاده کنی، منظورت رو برسونی و هیچ مشکلی نداشته باشه....این سوسکی وار گفتن و داخل ستاره گذاشتن جمله یه چیزی هست توی مایه های اینکه از عمد بخوای توجه جلب کنی و داد بزنی "ببیند چقدر بامزه است!" و این خودش نتیجه عکس میده...یعنی حتی اگه بامزه هم باشه، اینکه تو بیایی قبلش بگی چقدر بامزه اس، توی ذوق میزنه!

بارها گفتم...ایفای نقش شخصیت های شناخته شده میتونه از ایفای نقش نقش‌های دیگه سخت تر باشه...چون تو یه چارچوبی داری که دست و بالت رو می‌بنده وقتی شخصیتت شناخته شده اس...کاری که باید بکنی استفاده از پتانسیل شخصیته...و تو توی این رول به خوبی اون رو انجام دادی...

نمره: 17





زاخاریاس اسمیت


خب زاخار...بی انصافیه اگه بگیم پیشرفت نکردی...به وضوح پیشرفت کردی...مخصوصا از جهت ساخت شخصیتت...عقده‌ی مرکز توجه بودن هم خیلی خیلی خیلی خوب بود...خیلی از جاهای رولت رو من واقعا خندیدم...ولی خب...هنوز شوخصیات جای کار داره و یه جاهایی ضعیفه.

این داستان خیار شدن هم یه تیغ دو لبه اس واقعا...میتونه خیلی خوب بشه و میتونه خیلی بد بشه...پیشنهاد من اینه که تا وقتی که تسلط بیشتری روی ایفا و شوخی های مناسب ایفا پیدا نکردی، زیاد ازش استفاده نکنی...البته اگه قصد استفاده ازش رو داری!
بابت پیشرفتت هم نمره اضافی که مستقیم به گروهت تعلق میگیره رو لایق هستی!

نمره:16به علاوه 1 نمره اضافی حاصل از پیشرفت!





آیرین دنهولم (کج‌پا)


خانوم کج پا...رولتون اشکالاتی داشت و نقطه قوت هایی...قوت‌اش این بود که نقطه ضعف مناسبی پیدا کردین برای خودتون...و اینکه روایت کردن داستان رو بلدین!
اشکالاتش چیه؟ بزرگترین اشکالش همون روایت هست، در اصل قالب روایت...روایت و رول نویسی اینجا یه قالبی داره که بهتره از اون قالب استفاده کرد. علائم نگارشی، تفکیک جمله ها، فاصله بین جملات و غیره..این ها رو شما رعایت نکردی. که البته چیز خاصی نیست و اگه رول های دیگران رو بخونید و چنتا رول دیگه سعی کنید در این قالب بنویسی، مطمئنم زود راه میوفتی...

حالا من ابتدای رول شما رو هم با توجه به این نکات اصلاح میکنم که بهتر متوجه بشی...

"روزی افتابی بود و ایلین داشت توی حیاط قدم میزد...
-هعی....کمک! کمک کنین! کمکم کنینننننن...

ایلین با سرعت هرچه تمام تر وارد جنگل ممنوعه شد...
...آی کمک، الان منو میکشه!

وقتی به داخل غاری تاریک در جنگل ممنوعه رفت، هیمسو رو دید. یه گربه نر خوشگل که ایرین عاشقش بود...
ایرین تا هیمسو رو دید با عشوه رفت جلوش و گفت:
_ چطوری هیموس؟
-کمکم کن ایرین... کمکم کن... ممد گربه! ممدگربه! تا سه دقیقه دیگه قراره بیاد اینجا منو بکشه!
_چی؟

ممد گربه شرور ترین گربه بین گربه ها بود که اصلا نباید باهاش درافتاد. در افتادن با اون برای گربه ها معنی مرگ حتمی میداد...
-من کاریش نداشتم. فقط دیدم به تیکه گوشت افتاده رو زمین. منم که گرسنه بودم خوردمش. بعد دیدم ممد گربه بالا سرم وایساده!دستامو بست، الانم رفته چوبدستی بیاره!
_تو چیکار کردی؟
_تقصیر خودم نبو... وای! نههههههه...
-خوب خوب ببین کی اینجاست؟! ایرین نفرین شده اومده کمک دوست دزد کوچولوش!
_چیکار میخوای باهاش بکنی؟"


شکلک هات معمولا خوب بود...اگه تکالیف قبلی که تصحیح کردم رو هم بخونی خیلی خوب میشه...چون اشکالاتی که بقیه داشتن رو تو هم داشتی...
اشکلات دیگه ای هم بود...در مورد گربه بودن، در مورد اینکه گربه ها چطور از چوبدستی استفاده میکنن و اینا...ولی فعلا تمرکزت رو بذار روی درست نوشتن و بعدا کم کم باقی اشکالتت رو هم رفع میکنیم...چون مشخصا میتونی خوب بنویسی و اینده خوبی داری!

نمره: 11





سو لى


بیا برو خجالت بکش!

نمره:20








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.