هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱:۰۹ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
#71
جلسه دوم ماگل شناسی ترم 24ام هاگوارتز!


هميشه هاگوارتز در روزهاي پس از مسابقات هاگوارتز پر جنب و جوش بود. گروهی که تیم کوییدچ آن ها روز پیش برده بود، هنوز در حال کری خواندن برای دانش‌آموزان گروه بازنده بودند و گروه بازنده نیز وعده انتقام زودرس را می‌دادند.
در چنین روزی جلسه بعدی کلاس ماگل شناسی قرار بود برگزار شود...دانش‌آموزان نیز با سروصدا و خنده و داد و فریاد وارد کلاس شدند که رودولف لسترنج پیش ازآن‌ها آن‌جا حضور داشت...
_خب خب...جادوآموز‌های باکمالات...و بی‌کمالات زود بشینید که کلاس رو برگزار کنیم، من خیلی عجله دارم!
_ببخشید پروفسور...چرا عجله دارید؟
_به تو ربطی داره؟ باید به توی یه الف بچه جواب بدم؟پسربچه اینقدر پررو؟ بلند شو برو خودت رو از یه جای بلند پرت کن ببینم، حال ندارم بلند شم بکُشمت!
_چشم پورفسور!

دانش‌آموز مذکور از سر جایش بلند شد و به نزدیک‌ترین پنجره مراجعه کرد و سپس خود را از آن به سمت پایین پرت کرد!

_پورفسور...چرا عجله دارین؟
_کی بود؟ کی بود؟ عه؟ شما بودی باکمالات؟ به‌به....بله...عجله؟ اره دیگه...عجله دارم...قرار هست همسرم بیاد اینجا که از اینجا بریم یه جایی و...اممم...همین دیگه....بیخیال عجله‌ی من..شما سال چندمی؟
_همسر دارین پورفسور؟
_متاسفانه...ولی شما نگران نباش...همسر داشتن من تاثیری نداره در زندگیم...اصلا همسرم مهم نیست...هر روز یه دست کتکش میزنم و...

هنوز جمله رودولف تمام نشده بود که در کلاس باز شد و زنی با موهای وز پریشان در چارچوب نمایان شد!
_رودولف؟

رودولف همین که صدای آن زن را شنید، رنگش تغییر یافت.
_عزیزم؟
_هنوز آماده نشدی؟ چرا آدم نمیشی؟مگه قرارنبود آماده باشی بیام دنبالت بریم ماموریت؟ حتما باید باهات برخورد فیزیکی کنم!
_اماده‌ام والا...ببین...اصلا آماده به دنیا اومدم...فقط دو ثانیه بهم وقت بده من مشق این بندگان مرلین رو بدم!

قبل از اینکه بلاتریکس جوابی بدهد، رودولف در میان خنده‌های دانش‌آموزان وردی را روانه تخته کرد و تکلیف بر آن نقش بست...سپس پیش از انکه طلسم شکنجه ای از طرف همسرش به او برخورد کند، از کلاس خارج شد!

تکلیف:
رولی بنویسید که در اون نقطه ضعفتون مشخص باشه!

------------

توضیح: همه شخصیت ها نقطه ضعف دارن..این نقطه ضعف هست که یک شخصیت رو کامل میکنه...شما هم یک نقطه ضعف دارید...شاید از چیزی میترسید...شاید چیزی هست که نمیتونید باهاش مقابله کنید...شاید در مقابل وسوسه یک چیزی نمیتونید مقاومت کنید...اون چیز چیه؟ توی رول به این چیز که نقطه ضعفتون هست بپردازین...و توجه کنید مثل تکالیف هفته پیش نشه...من ازتون رول میخوام...یک داستان و روایت...محدودتون نمیکنیم، لکن ترجیحا از دید اول شخص روایت نکنید...




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۰:۴۱ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
#72
و اگلانتاین انتخاب کرد...دست ناقابل!
_فوت...فوت...فووووت!
_امممم..اگلانتاین؟ الان من متوجه نشدم...داری تام رو فوت میکنی که خاموش بشه یا فوت میکنی که بیشتر آتیش بگیره؟
_فوت...هیچ....فوت...کدوم...فوت...دارم...فوت...یه کاری...فوت...میکنم....فوت...که دست تام...فوت...قبل از اینکه...فوت...آتیش بگیره...فوت...ازش جدا...فوت...بشه...فوت!

و این اتفاق افتاد...بر اثر فوت‌های اگلانتاین، دست تام از او جدا شد و به زمین افتاد...سپس اگلانتاین طلا را درمشت دستِ جدا شده‌ی تام گذاشت، و خود او دستان تام را گرفت و بر روی آتش، که آن آتش هم تام در حال سوختن بود، قرار داد تا سنگ طلا ذوب شود!
بله...اگلانتاین دست ناقابل را انتخاب كرده بود... و خب چه دستي ناقابل تر از دست تام؟

سنگ طلا در حال ذوب شدن بود و طلاي مايع از مشت دست جدا شده‌ي تام بر روي آتش كه جسم تام بود، جاري شد...بعد از چند دقيقه طلا كاملا ذوب شده و آتش خاموش شده بود...
_آفرين اگلانتاین...واقعا فكر بكري بود...فقط يه مشكلي هست... همه‌ی طلاي آب شده روي تام ريخته و دیگه سفت و سخت شده...و همونطور که خودت هم میبینی تام كاملا با طلا پوشيده شده!
_فکر کنم باید یه چیزی، سطلی، قالبی زیر مشت تام میذاشتیم که طلا بریزه توی اون...آخه الان چطور طلا رو از تام جدا کنیم؟
_مشکلی نیست دوستان...خب همینجوری تام رو ببریم به عنوان طلا بفروشیم و با پولش غذا بگیریم، من واقعا گشنمه!
_فکر نکنم بشه...درسته تام رو با طلا پوشوندیم، لکن حتی اگه داخل تام هم طلا باشه، چیزی از تام بودنش کم نمیکنه...کی آخه یه تام رو میخره؟ باید یه پولی به خریدارم بدیم تام رو ورداره ببره!
_اینقدر بدبین نباشین بابا..شاید شد!
_به نظرم تام رو تیکه تیکه کنیم و طلا رو ازش جدا کنیم و بعد بفروشیم!
_ولی من فکر میکنم فایده نداره....سنگ طلا رو برای چی ذوب کردیم؟ چون ناخالصی داشت...الان هم تام ناخالصیه!
_یعنی منظورت این هست که تام طلایی رو بذاریم روی آتیش و ذوبش کنیم؟
_ببینید...هر ایده‌ای دارین، فقط در مقام عمل مواظب باشین به طلا آسیبی نرسه...و به تام برسه!

تام طلایی که دهانش بسته شده بود، نمی‌توانست اعتراضی بکند...او فقط این سوال را باخود تکرار می‌کرد که دقیقا چرا اینقدر بین مرگخواران محبوبیت داشت؟




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#73
نمرات جلسه اول ماگل شناسی

قبل از تصحیح تکالیف و وارد کردن نمره، یه نکته هست که باید توجه کنید...تمرکز ما و این کلاس و کلا هاگوارتز بر روی رول نویسی و آموزش رول نویسی هست...در تکلیفی که داده شد هم صراحتا گفته شده بود که "یک رول بنویسید" و لذا هرچند که خلاقیت جای خودش رو داره، ولی برای این تکلیف مثلا من نمیخواستم چیزی مثل معرفی شخصیت بنویسید...بلکه منتظر یک رول، یک داستان بودم که عموما انجام ندادین...پس کمی از کسری نمره بابت این امر هست...نکته‌ی دیگر هم اینکه لازم نیست حتما رول شما در کلاس ماگل شناسی باشه یا ادامه تدریس من باشه و از لحظات مکان و زمان رخ دادن واقیع در رول آزاد هستین...امیدوارم در تکالیف بعدی دقت کنید که حتما رول بنویسید..




لاوندر براون

نقل قول:
تصمیم گرفته بود غیر مستقیمانه خوش را به صورتی غیر مستقیم معرفی کند که غیر مستقیم در غیرمستقیم بشود و حاصل نهایی برابر شود با مستقیم. درست مثل ریاضی که منفی در منفی برابر است با مثبت. این فلسفه ی سنگین می توانست دهان استاد مرگخوار را از حلق گره بزند.
به سرعت کاغذ پوستی و قلم پرش را به سالن گریفیندور برد.قلمش را به دست گرفت و شروع به نوشتن کرد

خب خب خب...اینجا چی می‌بینم؟ یه تازوه وارد باهوش...که می‌خواد به صورت خلاقانه تکلیفش رو انجام بده و البته ماست مالی کنه...اما نمیدونه استاد این درس خودش سلطان این کارها بوده توی هاگوارتز!
ببین لاوندر...عالی بود...من این قسمت رو دوست داشتم...چون خودمم از این کارها میکردم وقتی اولین سال هاگم بود..ولی باید این رو بدونی...امتیاز آوری و نمره گرفتن برای گروه در هاگ اولویت دومه...اولویت اول یادگیری رول نوشتن هست...
همونطور که توی توضیحات قبل از تصحیح تکالیف این بالا گفتم، من نمیخواستم که بیایی و معرفی شخصیت کنی...میخواستم بیایی و رول بنویسی..و توی یک داستان سعی کنی که ویژگی های شخصیتت رو بروز بدی تا من بعدا بتونم در حین تصحیح بگم که چطوری این کار رو بهتر کنی...برای همین من الان نمیتونم زیاد کمکت کنم با اینجور توصیف کردن پیشینه‌ات!

نقل قول:
چیزی که ازش متنفرم اون دختره ی مو وزوزی خودنماست که هی خودش رو به رون می چسبونه.هرماینی رو میگم.

شاید این مهمترین داستان زندگی لاوندر باشه...که ما میدونیم البته...خب...پس لاوندر یه دختر نوجوان بود که شیطون بود و عاشق بود و این ها...خب...میتونی با همین ویژگی شخصیتت بسیار داستان درست کنی...میتونی کلی ویژگی های دیگه که منطبق باشه بر این ویژگی اصلی برای خودت در نظر بگیری...خلاصه لاوندر...خیلی جا داری برای پیشرفت و بازپرورندن شخصیتت!

نمره: 14



الکساندرا ایوانوا

نقل قول:
استاد لسترنج! او به هیچ وجه با کمالات نبود، متاسفم! به بزرگی خود ببخش.

جدا؟

نقل قول:
دهانی گشاد، صورتی کشیده، چشمان شیطان و موهای قهوای روشن. در کل اصلا دختری نبود که به چشم کسی قشنگ بیاید!

خب من نظر دیگه ای دارم!

شروع رولت خیلی خوب بود الکساندرا...ایده شروع با تولدت خوب اصلا...دیالوگ‌ها بد نبودن....بهتر از این هم می‍شد باشه یعنی دیالوگ ها...روند خوبی رو داشتی طی میکردی....تا اینکه:
نقل قول:
دهانی گشاد، صورتی کشیده، چشمان شیطان و موهای قهوای روشن. در کل اصلا دختری نبود که به چشم کسی قشنگ بیاید!

بهتر بود نمیگفتی الکساندرا اینطوری یا اونطوری...بلکه بهمون نشون میدادی...مثلا یه روز از هاگوارتز رو تعریف میکردی که یکهو عصبی میشه...نه اینکه مستقیما بگی فلانی یکهو پاچه میگرفت!

در کل....از نظر شخصیت خیلی خوب پیش رفتی و خیلی هم شخصیتت پتانسل داره....به پرورشش ادامه بده!

اما یک نکته در مورد رول..راوی بسیار در طول رول دخالت میکرد...و این خوب نیست معمولا...توی این رول هم اینطور بود..غیر از همون قسمت "استاد لسترنج او به هیچ وجه..." بقیه قسمت هایی که راوی دخالت میکرد اضافه بود...و قسمت های داخل پرانتز هم همچنین و بهتر بود نباشه...دقت کن به این امر!

نمره:18



جرمی استرتن

خب جرمی..همونطور که گفتم من ازتون رول خواستم...و این رو نمیتونم به عنوان رول قبول کنم...تو برای من معرفی شخصیت نوشتی...دقت کن که تکالیف بعدیت رو حتما در غالب رول بنویسی!
در مورد ویژگی های شخصیتت...ببین جانورنما بودن ویژگی خوبی هست که میشه بسیار ازش استفاده کرد و خیلی ها دنبال اینکه شخصیتشون جانورنما باشه میرن...فقط اینو یادت باشه...استفاده از هر پتانسلی در شخصیت اندازه داره...نباید طوری باشه که دیگه لوس بشه و دم به دقیقه تغییر قیافه بده جرمی و پرواز کنه...
امیدوارم هفته دیگه ازت یه رول ببینم!

نمره:10




آرتمیسیا لافکین

آرتمیسیا....قبل از هر چیزی...بعد از تموم شدن دیالوگ ها، برای زیبایی ظاهری پست و بهتر خونده شدن، یه اینتر دیگه هم بزن!

خب...خوب بود...تقریبا همون چزی بود که میخواستم...روایت از اول شخص ایده‌ی بدی نبود واقعا...بهتر از این هم میشد که باشه...ولی خب توی این رول متوجه شدیم که این شخصیت چه پیشینه ای داره...و این کافی و خوبه!
قدیمی و تاریخی بودن شخصیت ایده ای هست که قبلا هم انجام شده و نمونه های خوبی هم از این نوع شخصیت پردازی داریم...مطمئنم با کمی تلاش و نوشتن بیشتر، بهتر از اینها هم میتونی باشی!

نمره:17



آیلین پرینس

قبل از هر چیز....دیالوگ‌های پشت سر هم نیاز به دوتا اینتر نداره...پست رو الکی طولانی نکن!
ببین آیلین...ما توی کتاب‌ها شخصیتت رو داشتیم...میدونیم طرف کیه...ازش نمیدونم زیاد...ولی میدونیم طرف کیه...و تو باید با توجه به این داستان بیایی و بقیه خصوصیت ها رو بسازی برای این شخصیت...مادر ایلین جادوگر سفید و محفلی بود؟ خوبه...به این خاطر آیلین خشنه؟هوم...منطقیه...خب!
بقیه رول چی؟ یکی دو جا خنده‌دار بود، لکن ادامه اش و پایانش عجیب بود و نامفهوم...نیاز به اینقدر پیچیدگی نداشت.
برای شخصیتت ولی صرف همین خشونت هم میتونه کافی باشه...اما نیاز داری به مرور خصوصیت های دیگه‌ی آیلین رو هم کشف کنی و به خواننده معرفیش کنی...

نمره :15



سوروس اسنیپ

رولی که همه‌اش دیالوگ باشه ایده فوقالعاده خوب و فوقالعاده سختی هست سوروس...و شاید نباید این روش سخت برای روایت رو الان اینجا انتخاب میکردی...چون بیشتر شبیه مجله شایه سازی شده پستت!
هرچند که خب...سعی کردی که اون پیشینه شخصیتت رو تعریف کنی توش...ولی برای چنین شخصیتی، خیلی بهتر از این میتونستی کار کنی...شخصیت سوروس کلی داستان جالب داره از گذشته اش...هرکدوم از اونها رو میتونستی انتخاب کنی و صرفا روایت کنی اون حادثه رو....خیلی بهتر از این شیوه ای که الان نوشتی نتیجه میداد.
دفعه بعد سعی کن با دقت بیشتری فرم و ایده ای که برای رولت داری رو انتخاب کنی!

نمره:13



زاخاریاس اسمیت

خوب بود زاخاریاس...هم از نظر ظاهری و هم از نظر رسوندن مطلب...تنها اشکالش که اشکال بزرگی هست اینه که سعی میکنی یه جاهایی خیلی طنز بنویسی...و زور میزنی یه جاهایی خنده دار باشه...که خب نتیجه عکس میده...و این روی کل رول تاثیر میذاره...
کاری که باید بکنی این هست که بازم بنویسی، ولی هر بار سعی کنی شوخی های مختلف دیگه ای رو امتحان کنی، تا بلاخره اون طنز رو پیدا کنی که هم به دل خودت بشینه و هم خواننده.

نمره:16



نمرات گروه ها:
گریفندور: (14+18) ÷ 3 = 10.66
ریونکلاو: ( 15+10) ÷ 3 = 8.33
هافلپاف: (17+16) ÷ 3 = 11
اسلیترین: (13) ÷ 3 = 4.33




پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹
#74
1. بنویسید چه اتفاقی میفته و چه رفتاری با گیاهتون دارید؟ 2 نمره

بله....چشم...مینویسیم...
اتفاقی که افتد..والا چی بگم...رفتار بدی نداشتم با این گیاه...اولش صرفا اهمیتی بهش نمیدادم..آدم به گیاه‌ها که اهمیت نمیده که...ادم به کمالاته که اهمیت میده!
ولی بعدش یکم فکر کردم...در مورد مفهوم گیاه و انواع گیاه و اینا...بعد دیدم که گیاه ممکنه باکمالات باشه...چرا؟ چون مثلا گل گیاهه دیگه؟ گل ها هم چی هستن؟ لادن و نسترن و لاله و سنبل و نرگس و الی آخر...و اینا از اسمشون مشخصه که باکمالاتن...و این گیاه هم با توجه به خاصیتش، اگه مثل ساحره های باکمالات برخورد کنی باهاش، باکمالات میشه...و شد!


2. این رفتار باعث میشه برگ های گیاهتون چه شکلی بشه؟ (باید واضح و کامل توصیفش کنید.) 3 نمره

والا سعی میکنم یه جوری بگم که کمتر نیاز به سانسور داشته باشه...حقیقتا یه پارچه خانومه...قیافتا عرض میکنما..بسیار خوش قیافه، زیبارو و از لحاظ کمالات حجیم...باور نمیکنید...از بالا بخوام شروع کنم باید بگم موی کوتاهی داره ولی بسیار بسیار بسیار زیباست...چشم هم که نگو، انگار چشم گاوه..اینقدر درشت و زیباست...دماغ و دهنم هم که...اینجا بچه نشسته نمیشه بیشتر توصیف کرد...گردن هم ماشالا، ماشالا...پایین گردن هم اصلا نمود کمالاتش ******* ***** ***** ** * * ** **** ****** ***** ******* ******* ******* ********** ****** **** و کمرش بسیار ****** * *** *** ** * ** *** * *** ** * * * * * * * * ** * * * ***** **** ************* ***** و دیگه چی بگم از زانوهاش....اما ساق پاش هم ** *** ******** ******* ******** ***** ****** **** **** *** *** ** * **** ** * ** ***** و خلاصه بسیار باکمالات!


3. نقاشی ای از وضعیت نهایی گیاهتون (بعد از تشکیل برگ ها) بکشید. 2 نمره

مثبت 12 سال!


4. یکی از کاربردهای گیاه متاثر رو بنویسید. 3 نمره

***** ****** ****** ***** **** ***** ***** ***** ***** **** ***** * * * ** * * ** * * * * * * ******* ***** ** ** * * * ******* **** ** ** ** **** * ** * * ** ******* **** **** *** ** ** ** ** * **** ** **** **** ***** ******** *** ** * * * * * ** * ******** ***** ***** **** *****!


------------
پ.ن: علامت "*" بجای حروف سانسور شده بکار رفته است!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی رودولف لسترنج
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹
#75
باشه...باشه...الان میگم...صبر کن...بخدا الان میگم...چی؟ میکروفن روشنه؟ عه چیزه...بله....درود...اینجانب رودولف لسترنج در کمال صحت عقلی و رضایت تماما قلبی بدون هیچگونه فشار و تهدیدی اعلام میدارم که نظر به شایستگی های عظیم‌ترین ساحره تاریخ، خفن ترین بانوی عالم، زیباترین باکمالات هستی و بهترین همسر خلقت، خانوم بلاتریکس لسترنج، ایشان را به عنوان تاج سر و معاون خود در صورت انتخاب به عنوان وزیر اعلام میدارم!
همچنین تمام شایعاتی که در مورد اجباری بودن انتخاب ایشان شنیده میشود را قویا رد میکنم. این بانو هرگز جهت انتقام از دسیسه ای که برای او چیدم و باعث کنار گذاشتن ایشان شدم، مرا مجبور به این اعلام نکردند. و این نظریه ذره ای حقیقت ندارد. همچنین حضور ایشان در کابینه اصلا برای کنترل بنده و خراب کردن عیش و فساد اخلاقی احتمالی در دولت تمام ساحره اینجانب نیست!
بیا بلا...همه‌ی متنی که نوشته بودی رو خوندم خوهشا دیگه منو نز...چی؟ میکروفن هنوز روشنه؟




پاسخ به: ستاد انتخاباتی بلاتریکس لسترنج
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹
#76
چشمم روشن!
خانوم یا اقای زوپس...خانوم مافلدا...مسئول برگزاری...شما خودتون خوارمادر ندارید؟
یه ستاد درست کردین، زن ملت رو توش گذاشتین که یه مشت یوان و سیروس بلک و اینا بریزن توش؟
قباحت داره والا...این خانوم لسترنج اصلا وقتی اومد ثبت نام کنه، رضایت همسرش رو جلب کرده بود؟ مدرکی من باب اجازه همسر ارائه کرد؟چطوری براش ستاد زدین و گذاشتین وسط انتخاب بشه؟ شوما بهت بگن زنت رو قراره بذاریم وسط یه مشت غریبه و نامحرم انتخاب کنن، قبول میکنی؟نمیکنی دیگه!
رسیدگی بشه تا بیشتر از این فضاحت به بار نیومده و جلوش رو بگیریم!




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹
#77
از طرف یک سام بادی هو به رنجبر!

سلام...فعالیت در سایت من باب خوشگذونی و سرگرمی هست...برای همین اصولا بستن شناسه و تایید نکردن و اینا موضوعیتی نداره، چرا که صرف عوض کردن آیپی و ثبتنام با یک ایمیل جدید و شخصیت تازه و نگفتن شناسه قبلی و الی آخر، بسیار راحته...چرا این کار راحت رو نباس کرد و نمیکنیم ولی؟ چون هدف سایت خوشگذرونی و سرگرمی و ایناس که عرض کردم!

اصرار جنابعالی و جلب کردن توجهات و فلان و بیسار رو پس تنها میشه در عقده‌ی شما در این امر دونست، و کاری که منِ هیچ کاره و امثال من میتونن در این راستا انجام بدن اینه که توصیه کنن این کار رو نکنید و فعالیت عادی خودتون رو بکنی...بدون سعی در جا زدن خودتون و توسل به حواشی برای جلب توجه...مرلین همه مون رو ه راه راست هدایت کنه!




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹
#78
جلسه اول ماگل شناسی ترم 24ام هاگوارتز

واقعا چه اتفاقی افتاده بود؟ چرا باید یک مرگخوار در هاگوارتز تدریس کند؟ آن هم چه درسی؟ مشنگ شناسی!
این نگرانی و پچ‌پچ های دانش‌آموزان حاضر در جلسه اول مشنگ شناسی بود که همگی قبل از آمدن رودولف لسترنج به کلاس مضطرب بودند...آنها هیچ ایده‌ای نداشتند که رودولف لسترنج، پروفسور این درس قرار بود در طول این ترم چه بلایی سر آنها بیاورد...خیلی از آنها فقط اسم او را شنیده بودند و هیچ تصوری از اینکه چه قرار است چه اتفاقی بیوفتد نداشتند...
اما با ورود رودولف به کلاس، همهمه به سکوت تبدیل شد...رودولف در سکوت از انتهای کلاس وارد و به سمت میز تدریسش رفت و سپس گفت:
_برای اونهایی که من رو نمیشناسن...رودولف لسترنج هستم...و این ترم با شما درس کمالات شناسی رو دارم!

سکوتی سهمگین در کلاس حکم‌فرما بود...بعد از چند ثانیه اما بلاخره دانش‌آموز شجاعی از گریفندور دستانش را بالا برد...
_ببخشید پروفسور...فکر کنم اشتباهی شده...اینجا کلاس ماگل شناسی هست!
_مطمئنی؟
_بله!
_خب...دایره مطالعاتی و شناختمون کمتر شد...پس این ترم با هم مشنگ‌های باکمالات شناسی داریم!
_

رودولف بدون معطلی چوبدستی خود را از ردایش بیرون آورد و با وردی، عکس متحرکی را روی دیوار کلاس انداخت...و این عکس باعث شد نیمی از کلاس دستشان را جلوی چشمشان گرفته و نیمی دیگر، ذوق و شیطنت خاصی در چشمانشان نقش ببند!
رودولف ادامه داد...
_به‌به...به‌به...بله دیگه...روش تدریس و کاری که ما در طول ترم میکنیم هم همینه...باکمالات های دنیایی مشنگی رو نشون میدیم تا بشناسیمشون...مثلا ایشون از خوانندگان و بازیگران بسیار باکمالاتی هستن که البته مرحوم شدن همین چند سال پیش و این خانوم رو متاسفانه از دست دادیم...ولی خب مثلا من یادمه که در کودکی یواشکی شبا می‌پیچوندم و می‌رفتم مجله می‌گرفیم تا عکسهاي اين خانوم رو...
_ببخشيد پروفسور...

همه‌ی حاضرین در کلاس با وحشت دانش‌آموزی که جرات کرده بود و صحبت‌های رودولف را قطع کرده بود نگاه کردند...سپس به سرعت نگاهشان را به سمت رودولف برگرداند و به وضوح دیدند که رودولف چوبدستی را در دست چپ و قمه‌اش را در دست راست گرفته و آماده حمله به آن دانش‌آموز گستاخ بود...
_کی بود حرف من رو قطع کرد، الان میزنم و...عه؟ شما بودی دخترم؟
_بله پروفسور!
_خب زودتر میگفتی، من الکی قمه‌ام رو از جورابم درنیارم...به‌به...از ظاهرت پیداست که دختر با استعدادی هستی و همین حالا هم معلومه که چقدر کمالات داری..بفرمایید...شما هر وقت خواستین میتونید حرفم رو قطع کنید!
_جسارت نمیکنم پروفسور...فقط خواستم بگم که مگه نباید قبل از اینکه دیگران رو بشناسیم، اول خودمون رو بشناسیم؟
_دقیقا همینطوره که تو میگی...اصلا هر چی که تو بگی...خب بچه ها..برنامه عوض شد..این جلسه باید خودتون رو بشناسید...پس برای هفته بعد این تکلیف رو ازتون میخوام...

تکلیف:
یک رول بنویسید و در اون به طور غیر مستقیم پیشینه و گذشته‌ی خانوادگی یا شخصیتون رو معرفی کنید.


--------
توضیح:
هر شخصیتی که داریم ایفا میکنیم و ساختیم مطمئنا از پیشینه‌ای برخوردار هست...هر خصوصیتی در شخصیت، ریشه در گذشته‌ی اون شخص داره...به طور مثال اگه هری با لرد ولدمورت مشکل داره بیشتر به این خاطر هست که که پدر مادرش توسط لرد کشته شدن. یا مثلا لرد برای این خودش رو خاص می‌دید که نواده اسلیترین هست. به طور کلی یعنی هر شخصیت کودکی، نوجوانی و شاید جوانی‌ای داشته که باعث شکل گیری شخصیت حال حاضرش شده. خلاصه بخوام بگم، تاریخ شخصیت خودتون رو در قالب رول به صورت غیر مستقیم بنویسید. غیر مستقیم هم که میگم یعنی اینطور ننویسید "فلانی در تاریخ فلان در فلان جا در خانواده ای مذهبی متولد شد و مادرش را در کودکی از دست داد و برای همین عقده ای شد و..." . همچنین یادتون نره که این تکلیف فقط برای تمرین هست و لزومی نداره شخصیت و پیشینه ای که در رول معرفی می‌کنید رو در باقی رول ها حتما در نظر بگیرید و استفاده کنید.

حواستون باشه که تا 10 مرداد برای فرستادن رولتون وقت دارید.


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲ ۱۸:۵۶:۱۰
ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲ ۲۰:۳۸:۱۵
دلیل ویرایش: کوتاه کردن خطچین



پاسخ به: ستاد انتخاباتی رودولف لسترنج
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۹
#79
بازم یه صدای وزوز مبهمی از دالانی که درب سمت راست ستاد ورودیش هست میاد و من طبیعتا نمیشنوم...مهم نیست....شمام خوش اومدین..البته که در چتباکس مناظره صحبتش شد!

و اما بعد...طبق وعده ای که در چتباکس مناظره داده بودم، این شما و این طرح و برنامه برای آزکابان...

طرح تبدیل "زندان ازکابان" به "ندامتگاه ساحره‌های آزکابان"


خب...این چه طرحیه؟ طرحی هست که طبق اون این زندان مخوف و زشت به یک محیط عالی برای بازپروی مجرمان باکمالات خواهد بود تا پس از طی کردن دوره ای در این ندامتگاه و ابراز ندامت از اجرامشون، به جامعه بازگردن و باعث تعالی بلاه بلاه بلاه!
شاید از خودتون بپرسین پس جادوگرهای مجرم چی؟ ایا اونها دیگه به زندان نمیوفتن؟ بله...دیگه زندانی در انتظار جادوگرهای بیکمالات نیست...بلکه مستقیما اونا گردن زده شده و یا دیگه در نهایت رافت، بریدگی عمیقی که حتی ممکنه منجر به قطع عضو شه، در انتظارشون خواهد بود...بله...الکی نیست که....تنها ساحره های باکمالات در دولت کمالات طلب نمود کمالات طلب جایز الخطا هستند!


در دولت رودولف به هیچکی ظلم نمیشه...جز بی‌کمالات ها!





پاسخ به: بيلبورد وزارت خانه
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
#80
انتخاب با شماست...به رودولف رای می‌دهید یا:

تصویر کوچک شده



ستاد تبیلغات خلاقانه!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.