هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
#81
من الان بشدت هنگ کردم سرورم!

این جمله ظالمانه یعنی چی؟ به من ربطی نداره.... ناظر بعدی، مدیر بعدی....!
تازه دیشب یه خبر خوب دریافت کردم اما الان به کامم زهر شد رفت!

یک کلام اگه به خاطر شما نبود من هرگز برنمی گشتم به سایت. از عید تا حالا داشتم تلاش میکردم چبران غیبتم رو بکنم. اما انگار......... بماند.

فکر کنم این حق رو داشته باشم بعنوان اعتراض بگم: اگه کنار برید، من هم با سایت کلا خداحافظی می کنم و میرم!!! اگه قرار باشه کسی که منو با سایت و جادوگری آشنا کرد استعفا بده همون نباشم بهتره!

اونقدر ناراحتم که نمی تونم به جملاتم نظم بدم. اونقدر ناراحت که کل کارام رو گذاشتم زمین دارم اینجا تایپ می کنم و نمی تونم ذهنم رو متمرکز کنم!



پاسخ به: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
#82
جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن او فرا رسیده بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام وجودش را فرا گرفته بود. نقشه باید بی کم وکاست اجرا میشد حتی اگر مجبور به قربانی کردن خادمین خود می شد. سال ها بود که انتظار چنین فرصتی را می کشید. دیگر اجازه نمی داد هیچ چیز مانع او شود حتی...
- نه خواهش می کنم...نه
افکار لرد با صدای فریاد زندانی پریشان شد. زندانی...



پاسخ به: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
#83
جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن او فرا رسیده بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام وجودش را فرا گرفته بود. نقشه باید بی کم وکاست اجرا میشد حتی اگر مجبور به قربانی کردن خادمین خود می شد. سال ها بود که انتظار چنین فرصتی را می کشید. دیگر اجازه نمی داد هیچ چیز مانع او شود حتی...
- نه خواهش می کنم...نه
افکار لرد...





--------------------------
متاسفانه دو پست قبلی رو به خاطر اسپم بودنشون نادیده گرفتم.



پاسخ به: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
#84
جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن او فرا رسیده بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام وجودش را فرا گرفته بود. نقشه باید بی کم وکاست اجرا میشد حتی اگر مجبور به قربانی کردن خادمین خود می شد. سال ها بود که انتظار چنین فرصتی را می کشید. دیگر اجازه نمی داد هیچ....



پاسخ به: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
#85
جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن او فرا رسیده بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام وجودش را فرا گرفته بود. نقشه باید بی کم وکاست اجرا میشد حتی اگر مجبور به قربانی کردن خادمین خود می شد. سال ها.....



------------------------
پ.ن: دوستان جسارت منو بپذیرید ولی این کلمه "سوسک سیاه" اصلا جالب نیست. بنابراین من اون رو تغییر دادم. اگه نفر بعدی مایل نبود برش گردونه به همون کلمه اصلی تا به هموم شیوه ادامش بدیم.



پاسخ به: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
#86
جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن سوسک سیاه بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام وجودش را فرا گرفته بود. نقشه باید بی کم وکاست.....



پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
#87
در کافه
ایوان مایوسانه تقلایی کرد تا بلکه بتواند خود را از بند انواع و اقسام طلسم هایی که بلاتریکس بر رویش اجرا کرده بود رها کند. اما بعد از شنیدن صدای ناخوشایند ترک خوردن استخوان هایش از اینکار منصرف شد و با ناامیدی به در خروجی چشم دوخت. صدای بلاتریکس از دور به گوشش می رسید که به مشتریی التیماتو می داد که اگر یکبار دیگر به او بگوید که چرا به جای سفیده تخم مرغ، سیاهه تخم مرغ نوشته او را از سقف حلق اویز خواهد کرد.

یک ساعت بعد
ایوان احساس خفگی و کلافگی می کرد. مدتی می شد که دقیقا نمی دانست برای چه به صندلی بسته شده است. با این حال این موضوع را به خاطر داشت که ده دقیقه پیش صدای پاقی به نظرش رسیده بود و حالا نیز صدای خش خشی درون انبار آشپزخانه به گوشش می خورد.

- پیست.... پیست
- اوهم؟
- پیست... :vay:
- زهرمار و پیست! می خوای موقعیتمون رو لو بدی! گفتم اگه چیز مشکوکی دیدی از ایما و اشاره استفاده کن!
- ده لعنتی، دو ساعته دارم این پشت بال بال می زنم بهت بگم، حضور یه رو مرگخوار داخل آشپزخونه حس می کنم!

به دنبال این صدا ایوان دختر مو فرفری را دید که خم خم وارد آشپزخانه شد. به دنبال هرمیون پسر مو مشکی نیز از پشت یکی از میزها بیرون امد. هرمیون که چوبش را در زوایای مختلف اشپزخانه گرفته بود به ارامی به هری نزدیک شد و زمزمه وار چیزی گفت. اما هری اینبار راست ایستاد و سرش را به علامت نفی تکان داد و گفت:
- هرمیون، من که به جز یه مشت وسایل آشپزی و یه اسکلت که به صندلی میخکوب شده چیزی نمی بینم! یه اسکلت!!! هرمیون؟!
- مرلینا شکر که بالاخره برای یکبار هم شده موضوعی رو فهمیدی!
- یعنی این همون هورکراکسه که دنبالش می گشتیم؟! فکر می کردم ول...
- اسمشو به زبون نیار!
- خب بابا! فکر می کردم اون یارو خوش سلیقه تر از این حرف هاست.
- ای خدا! اخه من از دست تو به کدون تسترالی پناه ببرم! اینی که الان اینجاست یه مرگخواره. مگه نشان سیاه روی استخوانش رو نمی بینی.
- بچه ها هورکراکسو پیدا کردید یا نه؟

سر رون از خروجی پشتی ساختمان پدیدار شد و چشمش به هرمیون افتاد که چوبش را به سمت ایوان گرفته بود که حالا با نگاهی مات به او و هری چشم دوخته بود.
- نه، به لطف حس جهت یابی هری ما وسط اشپزخونه مرگخوارها ایستادیم و داریم یه مرگخوار رو نگاه می کنیم که... این چرا دستاش بسته هست؟ چرا دهنش بی صدا تکون می خوره؟






پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
#88
بی اندازه شاد شدم ار این فعالیتتون و تقریبا ذوق مرگ شدم از دیدن عنوان داستان هایی که دسته بندی کردید اونم با لینک! :yoho:

در مورد فن ها باید بگم واقعا حق داشتم بگم درهم بودند. چون چندتا از فن ها اسمشون نیست در حالیکه توی همون شاخه کارگاه داستان نویسی قرار دارند برای نمونه یه نگاه به آرشیوم انداختم و از طریق اون این فن ها رو پیدا کردم:

1- پرنده امید
2- سرزمین عجایب
3- معمای پنج پرنده
4- هری پاتر و بازماندگان تاریکی
5-زخم ها
و...

بازم ممنون از کاری که کردید.



پاسخ به: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
#89
جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن سوسک سیاه بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام...



پاسخ به: مشکل در پاترمور
پیام زده شده در: ۷:۲۱ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
#90
از یک مرورگر دیگه استفاده کن حتما جواب میگیری. (گوگل کروم بهترین گزینه هست.)
کلا کتاب یک یه مقدار مشکل اجرایی پیدا کرده.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.