هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#81
سلام
مرسی که اینجا رو خوندی و جواب دادی دلو!:دی
در واقع بیشتر منظورم این بود که من نوعی که کاندیدا هستم نمیتونم مثلا بگم فلانی، من میخوام همه تبلیغام رو آخرین روز بزنم، تو برا چی رفتی منو تبلیغ کردی امروز و از برنامه م پیروی نکردی!:| فلانی خب ممکنه ترتیب اثر نده، بعد تکلیف من چیه؟:دی بعد خب طبیعیه که هیچکس نمیاد تو ستادش بگه و اعلام کنه که مثلا ملت! من همه تبلیغام رو قراره چهارشنبه سی و چهارم سپندارمذگان بزنم:| برای هرکس میاد تو ستاد اعلام طرفداری می کنه هم که طبق همون پست اولم منطقی نیست بشینی همه چی رو توضیح بدی. در کل، برنامه ریزی کردن براش یه جورایی...هوم...غیرممکنه به نظرم:دی یعنی بیشتر خودجوش و مردمی پیش میره، کاندیدا ها خیلی کنترلی روش ندارن.

مرسی به هر حال!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#82
[بله...و اگر خدا یاری نمیکرد و انتخاباتی به راه نمی افتاد، همانا که سیریوس تا ده سال آینده تاپیک را قرق(قرغ؟غرغ؟غرق؟ اوه نه!) کرده و به اجرای کنسرت و کسب درامد جهت کسب بودجه همان ده سال آینده وزارت می پرداخت...والاع]


بینندگان جادوگر تی وی که از اردیبهشت تا الان با هر بار روشن کردن تی وی مذکور با یکی از کنسرت های آقامون ابی سیریوس قمیشی مواجه می شدند، از خوشحالی سکته نکنند و به دار باقی نپیوندند. انتظارها به سر رسید! با برنامه ای متفاوت میزبان نگاه گرمتان خواهیم بود! این شما و این ویژه برنامه انتخاباتی جادوگر تی وی!


(دوربین با سرعت خسته ای از ورای دریای سیاه عبور می کند و کم کم به آزکابان نزدیک میشود. دیوانه ساز هایی که چونان مگسان دور شیرینی گرد این زندان مخوف پرواز می کنند، با آیکن آقای دوربینی* به دوربین نزدیک شده، بای بای می کنند و دور می شوند.)
-اینجا دریای سیاه؛ آزکابان. غرش امواج ناله زندانیان را در خود می کشد. زندانی که حتی صدای فریاد کمک خواهی هم از آن گریزی ندارد. یوهاهاهاهاها!

(کارگردان سوار بر جارو از گوشه کادر ظاهر شده، با کروشیویی گوینده را وادار به چسبیدن به متن و نمک نریختن می کند! دوربین با همان سرعت خسته از دیوار بلند ترین برج زندان عبور کرده-پناه بر مرلین!-، زرتی وارد دفتر آرسینوس جیگر می شود. جیگر در آرامش مشغول مطالعه است.)

-آرسینوس جیگر سرزندان بانی این قلعه مخوف را بر عهده دارد. در طی مدت مدیریت وی بر آزکابان، نه تنها بر اثر سر و کله زدن های هر روزه با دیوانه ساز ها دیوانه نشده، بلکه با آرامشی مثال زدنی سرسختانه آنها را مدیریت می کند. از بین چهار کاندیدا تنها اوست که در وزارتخانه تجربه عملی و نظارتی دارد. جیگر با زندانیان تعامل خوبی برقرار کرده است...

(صدای هری پاتر که گویی سلول بغل دست دفتر مدیر را اشغال کرده، رشته کلام گوینده را را پاره می کند:)
-جیگَر!
-جیگِر با گاف مکسور پاتر!
-جیگــــــَــــــر!
-جیگِــــــــِـــــر با گاف مکسور، پاتر!
-جیگَــــــــــَـــــر!
(کارگردان وارد عمل شده، نیمی از فیلمنامه را توی حلق پاتر جا می دهد. گوینده با اضطراب برگه های متنش را مرتب می کند و ادامه می دهد!)
-وی با وجود سر و کله زدن با خطرناک ترین مجرم های دنیای جادوگری، هرگز با هیچ جادوگر و ساحره ای دست به یقه نشده و نهایتش طرف را به طور رسمی در دوئل نابود ساخته است. نظارت موفقیت آمیز وی بر آزکابان برگ زرین دیگری بر موفقیت این معجون ساز شگفت انگیز© است. و آرسینوس فقط بر آزکابان نظارت نمی کند، او رییس گروه گریفندور نیز هست!

(تصویر کات می خورد. دوربین نمای بسته ای از راهرو منتهی به تالار گریفندور می گیرد و ذره ذره به ورودی آن نزدیک می شود.)
-گریفندور که پر جمعیت ترین گروه از گروه های چهارگانه هاگـ...
بوشومف!

(دوربین به شدت به عقب پرتاب شده و با دیوار محشور می شود. تصویر قطع شده، صدای فریاد بانوی چاق روی برفک ها پخش می شود!)
-اینجا یه ملک خصوصیه! احدی از غیر گریفندور چشمش به توی تالار ما بیفته چشمش رو از کاسه در میـــــــــــــــارم!

(دوربین با فلاکت تعمیر شده، به آزکابان برمیگردد لاجرم. در این فاصله گلچین کنسرت های اخیر سیریوس پخش می شود! )
-شایعات از این قرارند که گروه خفن© مرگخواران از آرسینوس حمایت تمام و کمال میکند. شایعاتی که با تایید صلاحیت شدن رودولف لسترنج، مشکوک تر و هیجان انگیز تر شده اند...! هر چند که رهبر مرگخواران، لرد ولدمورت، خفن خفنان©، بلافاصله حمایت خود را از این معجون ساز محبوب و محجوب اعلام کرد!

(صفحه سیاه می شود. کلمات زیر با روخوانی گوینده بر صفحه نقش می بندد!)

#به کسی رای دهید که تجربه لازم و کافی در امور اجرایی وزارتی داشته باشد!
#به کسی رای دهید که با جدیت برای وزارت برنامه ریزی کرده و امتحان خود را در دو انجمن مختلف پس داده است!
#به کسی رای دهید که سرد و گرم ایفا چشیده باشد!
#به کسی رای دهید که دشمنان و دوستانش به یک اندازه به او احترام می گذارند!
#مهم نیست مرگخوارید یا محفلی، گریفندوری هستید یا راونکلاوی، یا شاید هافلپافی و اسلیترینی! به شایسته ترین فرد رای دهید!
#رای شما، سرنوشت شماست!



*آقای دوربینی بنده خدای جالب و بامزه ای بود که در تماااااااااااام مراسم های رسمی و دولتی تصویرش دیده میشد و الان یه مدته نیست نمیدونیم کجاست بنده خدا. آقای دوربینی اگه منو داری سلام. مخلصیم دادا. دلتنگتیم


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۸ ۲۰:۴۹:۳۶

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱:۴۰ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#83
سلام
امیدوارم یکی اینجا رو بخونه.
این طرحی که هرکاندیدا تعداد مشخصی تبلیغ داره یه مشکلی داره از دید من. ممکنه که فرضا فلورانسو معتقد باشه باید در لحظه آخر تبلیغ کنه. یا روزی یه تبلیغ بده. تاثیر گذاریش اینجوری بیشتره مثلا از دید او.
خب ولی فلورانسو نمیتونه همه هوادارانش رو کنترل کنه اونطوری تقسیم کنن تبلیغاتشو. نهایت به افرادی که خودشونو معرفی کردن میگه که آقا شما میخوای کمک کنی فلان روز و فلان جا بزن.
از سویی مثلا من طرفدار بروکسلم ولی میگم طرفدار رودولفم-اینا مثاله!- بعد میرم همه تبلیغای رودولفو یه جا میزنم سوخت میکنمشون.:| حالا همه سون نه ولی یک دومشون می پرن دیگه.
یعنی میخوام بگم کنترل تبلیغا دست خود کاندید نیست! موافقید با من؟


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۰:۲۳ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#84
رودولف اینجاس؟!
فرار کنید!


تنها پرسش من از تو...[یک آن یاد مهندس قَر... افتادم، چقدر مناظره هاشون مفرح بود ایشون منم که تو هم ستاد ها یه سوال بیشتر ندارم! من دیگه سوالی ندارم با آیکن مهندس قَر...!] اینه که چرا فکر می کنی تنها راه نجات جامعه جادویی و با همه کاندیدا ها میخواستی ائتلاف کنی و اینا؟ چی تو چنته داری اصن مگه؟(اگه قمه ست جون بلارودولفیا غلط کردیم...نمیخواد نشون بدی)

+پیشنهاد می کنم بابت اون مخی که از ما خوردی تو چت باکس با اصرار بر بی اخلاق بودنت، یه کله پاچه جمع رو مهمون کنی:|
+اصنم به رو خودش نمیاره نصف سوخت فندک من حروم کز دادن ریش سیبیلش شده ها:|
+هیچی دیگه فرمایشاتم تموم شد...بفرما تاپیکتو افتتاح بنموی


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "هری پاتر"
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
#85
پاتر راسته به نفع هاگرید قراره بکشی کنار؟
مامان و بابات مدیرن بس نیس؟ تا کی زیر یوغ استکبار پاتر ها؟ تا کی نادیده گرفتن اصالت؟ تا کی کله پاتر روی هدر؟!

ولی جدا از شوخی، فکر می کنی تجربه لازم رو داری؟ با توجه به نظارت محفل که تو سوابقت بوده، تو وزیر شی محفل قدرت میگیره بالاخره ما از این رخوت و سکون در بیایم؟
و چه هیجان هایی به سایت تزریق می کنی؟




ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۷ ۲۲:۰۱:۰۲

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
#86
ارشد هافلپاف
یک رول 15 یاخطی یا اگه دلتون خواست بیشتر، از افسانه ادم و حوای جادویی رو بنویسید. ینی جریان شکل گیری جادو رو. مثلا همونطور که ادم و حوا به زمین هبوط کردن، زوج جادوگر چرا به زمین اومدن چطور فهمیدن جادوگرن و چیزایی شبیه این. طبیعتا چیزی که امتیاز بیشتر داره خلاقیت شماست.
چشم!
موفق باشید.
به همچنین!

یک سری روایت هست که در بهشت درخت هایی با میوه کیت کت می روید و نهر های دنت کوکی درش جاریست. هر شب شام قرمه سبزی می دهند و ته دیگ سیب زمینی هرگز تمام نمی شود. گاز فانتا لیمویی از دماغ آدم نمیزند بیرون که تمام اعضا و جوارح دستگاه تنفسی تا فیها خالدونشان بسوزند و هر قدر پیتزا و سیب زمینی سرخ کرده بخورید چاق نمی شوید. حوری و غلمان همینطور ریخته، به قاعده نفری پنج شش تا. آذرخش و صاعقه و تندر و بولت و هر آنچه جاروی خفن است مجانی نصیبتان می شود و هرگز مجبور نیستید پولیور آلبالویی با نقش حرف اول اسمتان را بپوشید.

ولی خب، خدایی، مورا وکیلی-نگارنده فمنیست است!-زندگی اینطوری خسته کننده نمی شود؟! تا کی می خواهید انگشت بزنید توی کاسه های نوتلا و نوش کنید، آلبالو و گیلاس بخورید و دل درد نگیرید؟ نسل اول آدمیان که از بهشت شوتیده شده بودند روی زمین، و بعد موفق شدند مثل آدم به زندگی خود ادامه بدهند و پس از مرگ دروازه های بهشت به رویشان گشوده شد، بعد از سه چهار قرن زندگی در بهشت به یکنواختی و پوچی رسیدند. دیگر شهربازی و ترن هوایی و تونل وحشت و پراید های made in Paradise هم اقناعشان نمی کرد. زدند زیر کاسه کوزه همه چیز و بهشت را ریختند به هم. بدبختی امکان مردن هم نبود، خودکشی نمی شد کرد، به دست مامورین امنیتی بهشت شهید نمیتوانستند شد، راه فراری هم وجود نداشت. در نتیجه بعد از یک دوره خیلی طــــــــــــــولانــــــــــــــــــــی آشوب و شورش، نماینده انسان های بهشتی رفت سر سدره المنتهی، درخت را با شدت تکاند، و جبرییل را انداخت پایین. دو طرف درهای مذاکره را گشودند تا اینکه بالاخره در شهر موزان به این نتیجه رسیدند که لازم است گاهی بلاهای ملایمی در حد نیش پشه و دندان عقل و استاد دانشگاه بیشعور بر سر بهشتیان نازل شود تا زندگی مفهوم عمیق خود را از دست ندهد و هیجانش به اصطلاح حفظ شود.

در نتیجه، در زمان وقوع این پست، آفتاب مرداد که شیفتش شده بود هیجان به زندگی بهشتیان مرفه بی درد ببخشد، با شدت و حدت بر آدم و عالم می تابید. این آدم و عالم با آن آدم و حوا توفیر دارد البته. چیزی که زیاد ریخته آدم، چیزی که حالا زیاد هم نریخته ولی به هر حال بگردی پیدا می شود، عالم! (عالم که سهل است، داتیس و آپاسای و هوخشتره یار و نوشمکسا هم از این قوم غیور آریایی برخاسته!) علی ای حال این دو که در بهشت از گشت ارشاد مصون بودند، دست در دست هم باغ های انگور را می پیمودند و پچ پچ عاشقانه می کردند و قرار مدار ازدواج می گذاشتند. هیچ درخت ممنوعه ای هم نبود که چشم عالم بخورد بهش و آدم را بگذارد زیر منگنه که «اگه میخوای به بابام اینا بگم بیای خواستگاریم از این درخته برام بچین» و بعد باری تعالی آتو گیر آورده شوتشان کند روی زمین. درخت مورد نظر در ورژن آپدیت شده بهشت معدوم شده بود. چرا که طی بررسی های علمی و دقیق دانشمندان درگاه الهی، نوع بشر از گونه ای کرم درونی رنج می برد که موجب می شد به هر چیز ممنوع نزدیک شده و خواهان آن باشد؛ در نتیجه تصمیم به حذف این مرحله از بازی گرفتند!

عالم و آدم زیر آفتاب جانسوز مرداد می سوختند و از این بابت هیجان زده بودند. فلک زده ها. آفتاب مرداد هیجان دارد آخر؟! آدم دست عالم را سفت گرفته بود و هر از گاهی با انگشت شستش(آیا می دانستید در بهشت غلط املایی وجود ندارد و هر کلمه به هر شکلی نوشته شود درست است؟) نرمه دست عالم را نوازش می کرد. عالم که لپ هایش گل انداخته بود گاهی زیرزیرکی به همسر آینده اش نگاه می کرد و وی را در لباس داماد و خود را در لباس عروس تصور نموده، غرق در شادمانی می شد. درختان انگور از دو طرف راهی که دو جوان می پیمودند، همچون خاله پتونیا های فضول سر کشیده و شاخه هایشان را مثل چتری روی مسیر آن دو انداخته بودند. نسیم خنک بهشتی...که نبود، نسیم گرم هیجان انگیز بهشتی می وزید و موهایشان را پریشان می کرد. آنقدر قدم زدند تا عصر شد. آن ته مه ها، با توجه به اینکه در بهشت هم زمین به طرز خسته کننده ای گرد است، خورشید در حال غروب بود و نور نارنجی رنگ دل نشینش، فرو میریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها و نیزه داران. آدم یک چیز هایی زیر گوش عالم می گفت که لپ هایش را سرخ می کرد و او هم به تایید تند تند سر تکان می داد. کم کم شب شد و ستاره ها در آسمان پدیدار شدند و آدم عالم را رساند خانه پدرش و خودش غرق در خیالات خام جوانانه، دست در جیب راه خانه خودشان را در پیش گرفت.

خب دیگر. بعضی وقت ها هم اینطوری می شود. قرار بود آن وسط ها درخت جادویی را پیدا کنند و از میوه اش بخورند و معروف و مشهور و ثبت در تاریخ بشوند ها، ولی اینقدر ورپریده ها سر و گوششان می جنبید که دیگر فرصتی دست نداد متاسفانه.
ان شاءالله دفعه بعد تشریف بیاورید، هماهنگ می کنم میوه مربوطه را بکنند توی حلقشان همان اول!


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۷ ۲۰:۲۲:۴۵


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "فلورانسو"
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
#87
سلام !
بروکسل من تنها سوالم ازت اینه که فکر می کنی ترم اول دانشگاه مشنگی میرسی این همه مسوولیت رو به دست بگیری؟:|
جداٌ سوالم همینه


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
#88
سلام!
من باز هم تو پیام شخصی ها به مشکل برخوردم!
وقتی دو تا پیام شخصی نخونده دارم و میخوام بهشون جواب بدم، دومین پیام فیلد های اتوماتیکش(اسم گیرنده و عنوان و نقل قول مطلب اصل پیام) پر نمیشه. در نتیجه اسم گیرنده میشه اولین کاربر توی لیست کاربران که اسمش !!! هست، عنوان خالیه و نقل قول پیام هم نوشته نشده.
دوباره کلیک کردن روی پاسخ هم همین نتیجه رو داره. امتحان نکردم که اگه برم بیرون از پیام شخصیا و برگردم تو آیا درست میشه یا نه، ولی خب تا وقتی توی خود پیام هستم تقریبا هر کاری به ذهنم میرسید رو امتحان کردم ولی نتیجه همونه.
آیا من تنها کسی ام که این مشکل رو داره؟

من از بچگی به مشکلات فضایی برخورد می کردم اصلا


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "آرسینوس جیگر"
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
#89
بدین وسیله حمایت خود را از با تجربه ترین کاندیدای جمع اعلام داشته، امیدواریم بودجه مملکت صرف سیر کردن شکم ویزلی ها یا خرید نقاب های رنگارنگ برای وزیر مملکت نگردد

آرسی راستی یه سوال! من اومده بودم همینا رو از پاتر بپرسم لکن اونجا پرنده پر نمیزد، یه گوله خاری از جلو کادر دوربین قل خورد و گذشت به عنوان تنها جنبنده موجود در فضا که اونم آتیش زدم دیگه نیست

به نظرت وزارت میتونه محفل رو احیا کنه؟ بالاخره درسته که هر دومون سیاهیم، ولی میدونیم برای به چشم اومدن سیاهی یه سفیدی باید باشه بالاخره! به نظرت وزارت موثره در هندل زدن محفل؟
بعد اینکه الان به نظرت موثره وزیر مرگخواره یا محفلی اصن؟

+حمایت من به دلیل تنها مرگخوار جمع بودنت نی ها! به دلیل قبول داشتنته


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۹:۴۰ شنبه ۶ تیر ۱۳۹۴
#90
-کسی زنده نخواهد ماند...کسی زنده نخواهد ماند...کسی زنده نخواهد ماند...این چیه وندل؟

وندلین سرش را از زیر تخت زاخار بیرون آورد و با دقت به کاغذی که توی دست سوزان بود نگاه کرد. یک نفر، چقدر هم بدخط، هی این جمله را روی کاغذ نوشته و با دقت مرگبار و اعصاب خرد کنی نقطه گذاری کرده بود. وندلین کاغذ را به طرف سوزان انداخت و سوزان منوی مدیریتش را تنظیم کرد روی کاغذ و تو هوا گرفتش. یه پرتاب سه امتیازی!
-تمرین خط النوره بابا. نگا بیستم گرفته! الان فندک من کوووووو؟!

تالار گریفندور

لاکرتیا دم در تالار یک لنگه پا ایستاده بود تا رون معجون گورکن را از دفتر آرسینوس پیدا کند. بانوی چاق با بدگمانی به ارشد هافلپاف خیره شده بود که چیتان فیتان کرده دم در تالار یک گروه دیگر ایستاده بود و موجب نگاه های خیره بقیه دانش آموزان و پچ پچ های مشکوک میشد.

داخل تالار، از آنجا که از رون تام کروز تر برای این میشن ایمپاسیبل وجود نداشت، یک رون ویزلی بود و یک دریا معجون رنگارنگ توی طبقات مختلف که هر کدام اسم و رنگی داشت و پیدا کردن معجون گور به گور از آنجا دو قرن نوری طول می کشید. حالا قرن نوری واحد زمان است ولی شما درگیرش نشوید. بنابراین رون بی توجه به اینکه معجونها به ترتیب الفبایی چیده شدند، قفسه به قفسه را می پیمایید تا بالاخره به معجون گورکن برسد. حالا از الف شروع کرده بود، اگر دنبال معجون آب های روان میگشت ازآخر شروع می کرد.(قوانین مورفی: )

و خب رون ویزلی نصف طول کتاب در حال سقوط روی اجسام مختلف و سقوط بر اثر اجسام مختلف و سقوط به مثابه اجساب مختلف بود. این شد که این پا به آن پا گفت بوق نخور و دو تا پا پیچیدند به هم و رون که تازه به قفسه گ رسیده بود، با قفسه و معجون ها محشور شد و تمام کارت های اسامی معجون ها را ریخت زمین.

نخیر. ظاهرا حالاحالا ها بانوی چاق باید لاکی را تحمل کند!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.