رکسان گفت
_ یا ریش مرلین این دیگه چه صدایی بود ؟
بلا گفت
_تو هم که از همه چی می ترسی . شک ندارم یکی داره سر به سرمون میزاره بزار دستم بهش برسه حقشو میزارم کف دستش
_اخه وسط این قبرستون کی از این کارا میکنه .حتما یه چیزی اونجاست
_ چیزی اونجا نیست دنبال چوب دستی بگرد
آن ها همین طور دنبال چوب دستی می گشتند که ناگهان چندین خفاش به طرفشان پرواز کردند و رکسان شروع به جیغ زدن کرد
بلا با چوب دستی همه انها را دور کرد
بلا گفت
_ چته چرا جیغ میزنی از خفاش هم میترسی ؟ ببین گیر عجب ادمی افتادم حالا ادم قطع بود
رکسان گفت
_این خفاشا جرونا اوردن یادت رفته ؟ از هرچی خفاشه بدم میاد حالا با چی خودمو ضد عفونی کنم ؟
بلا کمی نگران شد اما خونسردی خود را حفظ کرد
بلا گفت
_ دنبال چوب دستی بگرد
انها شروع به گشتن کردند که ناگهان دوباره آن صدا توجهشان را جلب کرد