«به نام خدا»
موضوع :
عکس دوم (جام اتش و شاخدم و هری و جارو و...)
-یه ضربه فوق العاده از فرد ویزلی که بازدارنده رو به سمت دیگوری می فرسته... البته دیگوری هم به موقع جاخالی میده و... هی، این صدای چیه؟!
غرش ترسناکی از محوطه پشتی زمین کوییدیچ به گوش رسید و چند لحظه بعد هیکل گنده ی هیولای مجارستانی دیده شد. دانش آموزا جیغ بلندی کشیدن.
-خدای من... بچه ها هرچه سریع تر بیاین پایین. زود باشین!
مادام هوچ در سوت خودش دمید که همه بازیکنا فرود بیان. ولی هری که خیلی اوج گرفته بود و دنبال گوی زرین پرواز می کرد، موقعی متوجه شاخدم مجارستانی شد که سعی داشت با نفس آتشینش خودش و جاروش رو بسوزونه.
-...عجب بازی جذابی شده! پاتر و شاخدم هر دو به دنبال گوی زرینن تا امتیاز برای گروهشون کسب کنن!
-
جردن! -ببخشید...!
وسط این هیاهو و جدال بین هری پاتر و اژدهای مجارستانی، چارلی ویزلی خودش رو به جایگاه اساتید رسوند.
-پروفسور مک گونگال...
-تو رو به ریش مرلین قسم... این چه کاری بود آخه!!!
-پروفسور باور کنید تمام حواسم بهش بود که یهو در قفسش باز شد!
آلستور مودی لنگ لنگان (و راضی از آزاد کردن اژدها!) به گفت و گوی اونا ملحق شد.
از اون طرف، بازیکنان تیم گریفندور و هافلپاف به همراه مادام هوچ که روی زمین فرود اومدن؛ نگران به هری نگاه کردن.
کتی بل که به نظر میومد پاهاش شل شده و هر لحظه ممکن بود غش کنه بریده بریده گفت:
-فففکر میکنم به...بهتره بهش ککمک ککککنیم...
-چجوری؟ نکنه می خوای به اون گنده بک تیغ تیغی جرقه پرتاب کنی؟
مکسین اوفلاهرتی، مدافع هافلپاف بود که اینو با نیش و کنایه به کتی گفت.
-عجب اژدهای خنگی! انگار گوی زرین رو با تخم طلاش اشتباه گرفته!! داداش بیا پایین داری اشتباه می زنی! دست از سر پاتر ما هم بردار!
-
جردن الان وقت این مسخره بازیا نیست!
-معذرت میخوام پروفسور.
شاخدم همچنان دنبال هری پرواز می کرد و لحظه به لحظه از خودش آتیش در می کرد تا شاید یه بار با هدفش برخورد کنه.
هری دید که سرعت اژدها واقعا زیاد شده و الآناس که دیگه درسته قورتش بده؛ گوی زرین هم کاملا جلوی جاروش داشت پرواز می کرد و خیلی وسوسه انگیز بود!
ولی هری با خودش گفت:
-گور بابای کوییدیچ! فعلا بزار زنده فرود بیام، به همه قورباغه شکلاتی میدم!!!
یه لحظه جهت خودش رو تغییر داد و از جلوی اژدها کنار رفت. شاخدم بیچاره هم که دهن گنده اش رو باز کرده بود که جناب پاتر رو نوش جان کنه، بی خبر از همه چی، گوی زرین رو بلعید که حالا با جاخالی هری، کاملا جلوی دهنش قرار داشت. گوی زرین هم هی تکون خورد و خودش رو به دیواره شکم اژدر بدبخت کوبوند. اژدها که خیلی اذیت شده بود و داشت به خودش می پیچید، مجبور شد یه
فرود اضطراری سقوط اضطراری داشته باشه.
---سلام، به کارگاه خوش اومدی.
داستان زیبا و خلاقی بود، تنها ایراداتی که توی این مرحله لازمه بهش اشاره کنم اینه که حتماً املای کلمات رو یه دور قبل از ارسال چک کن، برای مثال "بذار" شکل امریِ درستِ "گذاشتن" هست نه "بزار".
همچنین، سعی کن از شکلک توی توصیف استفاده نکنی، چون شکلک برای توصیف حالت شخصیتهاست و خود توصیف هم همچین استفادهای داره، در نتیجه اضافیه و فقط ظاهر پست رو نامنظم میکنه.
غیر از اینها، مانعی نیست که بخواد جلوی ورودتو بگیره...تایید شد.مرحله بعد:
گروهبندی