هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴
#1

در يك روز سرد زمستاني مالي به ارامي در ايوان قدم مي زد ايا بالاخره مي توانست ؟؟ بايد ميديد مقصدي نداشت پس به سمت محفل حركت كرد در راه همش در فكر يك چيز بود ايا او را مي پذيرفتند ؟؟؟ تمام فكر وخيالش عضويت در محفل بود به درب خانه اي رسيد كه رنگ ورويش رفته بود از منظره ي اطراف خانه معلوم بود كه صاحباني بي خيال دارد مطمئن شد كه اين خانه ي كثيف فقط در ديد اوست هر ماگلي مي توانست اين خانه را ببيند بدجوري جذب زيبايي خانه ميشد البته كثيفيش بيشتر به چشم مي امد انگار ديواري بين او و در محفل ايجاد شده بود قلبش به او مي گفت وارد شو و به انها بپيوند و از طرف ديگر منطقش مانع او بود چون حتي قلبا هم مطمئن بود كه پيوستن به محفل برايش جز بدبختي ارمغاني به همراه ندارد در يك لحطه ي شگفت انگيز مغزش از كار افتاد و كار خود را كرد به طرف در رفت و با سه ضربه افراد محفل را بسوي در خواند سيريوس باتعجب به سمت در رفت و از پنجره ي كنار در به فردي كه پشت در ايستاده بود نگريست هرگز ان چهره را نديده بود اما صميميت ان چهره مجبورش كرد در را باز كند مي دانست ان زن در انجا چه مي كرد
سيريوس : مي دونم براي پيوستن به محفل اومدي اما اين كار امكان پذير نيست
مالي : اتفاقا كاملا برعكس من با دامبل دور كار دارم
سيريوس : متاسفم اما دامبلدور نيست
اما ناگهان صداي دامبلدور از پشت در به گوش رسيد
دامبلدور: فكر نكنم رفتم بيرون لطفا مهمونمونو به داخل دعوت كن
سيريوس : اوه باشه بفرماييد
دامبلدور تعظيم نسبتا كوتاهي كرد و گفت : خوشحال ميشم با شما اشنا شم
مالي : اوه ما دورادور هم ديگه رو ميشناسيم من مالي ويزلي هستم مادر فرد
دامبل : اوه واقعا خوشحالم كه شما رو مي بينم
مالي : من اومدم تا يك چيزي رو به شما بگم فرد ديشب توسط مرگخوارا به قتل رسيد و اين تقصير شماست من هميشه بچه هام رو طوري بار مي اوردم كه به ديگران كاري نداشته باشن و اين جوري در ارامش زندگي كنن ما هميشه راحت زندگي ميكرديم اما از وقتي فرد با شما اشنا شد هميشه تو خونه درباره ي اينكه نبايد راه رو براي مرگخوارا باز بذاريم حرف ميزد اون خيلي از ما رو به عضويت در محفل تشويق كرد اما نميدونست اين كارا براش جز بدبختي فايده اي نداره و اين شما بودين كه اونو ترغيب مي كردين اون جوان بود و نمي دونست خودشو تو چه مخمصه اي انداخته ما بهش مي گفتمن اما حرفهاي شما مرگ رو براش به يه رويا تبديل كرده بود فكر مي كرد اگه بميره مرگخوارا مي ميرن اما حالا كه مرد چي ؟ چه اتفاقي افتاد ؟؟؟؟؟ اون مرد و ما بچه ي خودمون رو از دست داديم و مقصر تمام اين اتفاقات شماييد من از شما انتقام خون پسرم رو ميگيرم
مالي با گريه . زاري از خانه خارج شد و به هيچ چيز جز انتقام فكر نمي كرد
@@@@@@@@@@@@@@
من اين نمايشنامه رو نوشتم تا قبولم كنين چون ميدونستم مالي شخصيت مهميه من مي خوام به ريونكلاو برم
متشكرم كريچر


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۸ ۱۹:۲۲:۰۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.