هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۶
#1
من در اینجا دوئل دامبلدور و گریندل والدو به تصویر میکشم.
_______________________________________________

دامبلدور رو در روی گریندل والد ایستاده بود.چشم در چشم.نشانه هایی از دوست قدیمیش در چهره ی این قاتل خبره نمیافت .اما خود او از هر کسی بهتر میدانست که به دلیل مسایل شخصی به دوئل با گریندل والد برخاسته.

فلش بک

دامبلدور جوان در خانه کوچکشان در گودریک هالو نشسته بود دختری زیبا با موهای خرمایی از کنار پنجره عبور کرد دامبلدور که منتظر چنین فرصتی بود خیلی سریع از خانه بیرون جست و جهت پیدا کردن موقعیتی مناسب برای گرفتن ای اس ال به تعقیب دختر پرداخت.

یک سال بعد

دامبدور جوان کنار پنجره کوچکشان در گودریک هالو نشسته بود و در حال خواندن نامه اخیری که دوست دخترش مینروا برایش ارسال کرده بود.

یک ماه بعد

دامبلدور جوان نگران به نظر میرسید مینروا ی عزیزش سه هفته پیش باید برمیگشت اما همچنان از او خبری نبود.و در این سه هفته نیز برایش نامه ای ارسال نکرده بود دامبلدور تصمیم عزیمت گرفته بود.

یک هفته بعد

دامبلدور در کافه ای قدیمی و کهنه نشسته بود و با شخصی که به نظر یکی از دوستانش میامد مشغول صحبت بود چهره اش برفروخته شده بود و خیلی خشمگین به نظر میرسید.

دو روز بعد

دامبلدور در کافه مجهزی نشسته بود و با نفرت خاصی به میز رو بروی خودش نگاه میکرد البته خودش را پشت گلدان کاکتوسی پنهان کرده بود تا از دید ان دو نفر پنهان بماند.

در امتداد نگاه دامبلدور مینروا و گریندل والد رو در روی هم مشغول نوشیدن اب کدو حلوایی بودند.

پایان فلش بک

با به یاد اوری این خاطرات خشم و نفرت باری دیگر در دل دامبلدور اوج گرفت.

گریندل فریاد میزد و دامبلدور را به اغاز مسابقه دعوت میکرد.

اولین فریاد کروشیو بود که از انتهای چوبدستی گریندل خارج میشد دامبلدور با حرفه خاصی از این نفرین جا خالی داد و با سرعت به گریندل نزدیک شد گویا میخواست با دستهای خودش سر از تن این رفیق نامرد و ناموس دزد جدا کند.

ساعاتها بود که مبارزه ادامه داشت عرق سرد بر چهره ی هر دو نشسته بود اما در یک حرکت سریع دامبلدور مچ دست گریندل را گرفت و به سرعت پیچاند صدای خوشایند شکستن مچ دستش به دامبلدور قوت قلب داد.

گریندل فریادی زد و چوبدستی از دستش جدا شد.دامبلدور با لگد محکمی که حواله شکمش کرد او را نقش بر زمین کرد.

دامبلدور با نفرت بالای سر گریندل ایستاده بود و چوبدستی خود را برای نفرین مرگ اماده میکرد ترس در چشمان گریندل احساس میشد.

در همین هنگام صدایی ناموزون افکار دامبلدور را به هم ریخت اون برگشت و با فریاد ها و غریو شادی مردم مواجه شد.

پس تصمیم گرفت برای سیاست های اینده این عمل را مردم دوستانه در نظر بگیرد.


پس گریندل را تسلیم ازکابان کرد چوبدستش را برداشت به سراغ منیروا رفت اما منیروا به خاطر شکست گریندل از او متنفر شده بود پس به درخواست ازدواج او جواب رد داد و دامبلدور هیچ گاه ازدواج نکرد.

______________________________________

ممکنه با این پست فکر کنید من بهتره برم تو مرگخواران عضو شم بهتره اما این صرفا به خاطر نشان دادن قدرت رول بود.

خب پست خوبی بود ، از لحاظ سوژه واقعا جالب بود ، تنها عیب آن ، استفاده زیاد از زمان بندی بود که واقعا اذیت کننده شده بود.بنابراین شما تایید شدید.موفق باشید.با احترام


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۷ ۲۰:۰۴:۲۰


Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۸۶
#2
صفي طويل محل استقرار ققي و داكسي رو به پيشخوان متصدي پيوند ميدهد.
اما ذوق نقد كردن چك حتي به اندازه يك دانه جو هم خستگي را به وجود انها راه نميدهد.
بلاخره پس از يك ساعت تحمل نوبت به اين دو ثروتمند رسيد.
ققي با فيس و افاده چك رو به خانوم متصدي تحويل ميدهد متصدي واكنش خاصي انجام نميدهد و بعد از كمي تامل و وارسي چك با نگاهي منتظرانه به ققي ميگوبد:خب...نميخواين بدين.
ققي شروع به خاروندن پرهايش ميكند:ببخشيد بي ادبي نباشه اما شما بايد بدين...و با دست به چك اشاره ميكند.
متصدي چك را وارونه ميكند مهر درشت برگشتي بر پشت ان خودنمايي ميكند و روح را از جسم ققي به بيرون راهنمايي ميكند.

ملت ققي رو گرفته و به نزديك ترين صندلي منتقل ميكنند متصدي با فرياد:اب قند اب قند ... به سمت ابدارخانه رهسپار ميشود و داكسي نيز كه از همه جا بيخبر است و به سلامتي ققنوس مسئول پرورشگاهش اهميتي نميدهد به سمت پاكت نامه كه طي اين شوك ناگهاني از دست ققنوس افتاده است ميرود.

و پس از كمي وارسي نامه اي كه همراه چك پيوست شده رو ميابد كه متن ان به شرح ذيل است

ققي جون سلام!اميدوارم هر جا ميري سالم و سرحال باشي!خانم بچه ها چطورن!راستش بدون حاشيه بهت بگم يه مشكلي برام پيش اومده طي اون صحبتايي كه گفته شد و ملت ميگفتن تو ريون گنج هست من با شركت كاوشگران طلا يه قرداد مختصر بستم وسايل از اونا و كار از من.متاسفانه نتونستم گنج مورد نظرو پيدا كنم البته هنوزم دارم تلاش ميكنم يه چك ناقابل برگشتي دارم كه ميسپارمش به خودت با تشكر جن هميشه ارزشي

داكسي موضوع رو متوجه شده و فرياد ميزند:عمو ققي .. عمو ققي


ویرایش شده توسط داکسی در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۳۱ ۱۴:۳۶:۴۹

Only Ravan


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۹:۰۱ جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۸۶
#3
ببخيد در مورد تعويض اواتار بايد بگم كه منم دو روز پيش همين مشكلو داشتم يعني وقتي ميخواستم اواتارو عوض كنم مينوشت شما دسترسي نداريد و منو به بيرون سايت راهنمايي ميكرد(خنده)

اما امروز حل شده بود

با تشكر در كل جهت اطلاع دادن بود اگه ميبينيد ارزشي نداره از محو كردنپست ناراحت نميشم


Only Ravan


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵
#4
نام : داکسی

گروه:ریونکلاو

معرفی کوتاه شخصیت:داکسی موجودیست بسیار قشنگ و حنیف که من ابتدا به قسمت از کتاب موجودات و جانوران شگفت انگیز رو اینجا پیست میکنم تا بفهمین داکسی چیه

اغلب افراد داکسی را با پری دریایی اشتباه میگیرنددر حالی که این دو جانور از گونه های کاملا متفاوتند.

داکسی نیز مانند پری بدنی مینیاتوری شبیه انسان دارد اما داکسی بر خلاف پری یک جفت دست و یک جفت پای اضافی دارد بدنش از موی ضخیم و سیاه پوشیده شده.

بالهای داکسی قوسی شکل کلفت و درخشان است . بیشتر به بالهای سوسک شبهت دارد . این جانور در سراسر اروپای شمالی و امریکا یافت میشود زیرا اب و هوای سرذدبرایش مناسب تر است

داکسی ها هر بار حدود پانصد تخم میگذارند و انها را زیر خاک پنهان میکنند.نوزد داکسی پس از دو الی سه هفته از تخم بیرون می اید.

داکسی دو ردیف دندان بسیار تیز و زهر آگین دارد.کسی که دچار داکسی گزیدگی شده است باید نوشدارو مصرف کند

در کل بچه باحالیم از تاییدم ناراحت نمیشید


....................................................تائيد شد


ویرایش شده توسط داکسی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۰:۰۵:۱۸
ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۰:۱۰:۱۶
ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۰:۳۶:۱۲

Only Ravan


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵
#5
بابا ما را پذیرفتی مدیر هافلپاف یا نه
مگه من چه گناهی کردم که کسی جوابم را نمیده

جوابتو تویه ویرایش زیر پست قبلیت دادم...اونو بخون


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۱۴:۰۹:۵۲

Only Ravan


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۲۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
#6
نام:مامپز جن
گروه:هافلپاف
چوبدستي:چوب مخصوص با پر ققنوس
چوب جارو:فاير بالت
رنگ چشم:قهوه اي
سمت:رئيس سازمان کوئيديچ و پرواز
توضيحاتي چند در مورد شخصيت:
بنده در سالهاي بين 1300 تا 1399 رئيس سازمان بوده و بعد به خاطر دلايلي استعفا ذاذمن
مامپز جن یکی از جنهای خاکی خانه آقای ویزلی است


معرفیت خوب نیست و باید یه قسمت در مورد زندگی شخصیتت برام بنویسی...میتونی از تخیلت استفاده کنی


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۱۴:۰۲:۳۹

Only Ravan


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵
#7
نام:زاخارياس مامپز
گروه:هافلپاف
چوبدستي:چوب مخصوص با پر ققنوس
چوب جارو:فاير بالت
رنگ چشم:قهوه اي
سمت:رئيس سازمان کوئيديچ و پرواز
توضيحاتي چند در مورد شخصيت:
بنده در سالهاي بين 1300 تا 1399 رئيس سازمان بوده و بعد به خاطر دلايلي استعفا ذاذمن

من تویه لیست شخصیت ها یه چنین شخصیتی ندیدم...اگر میشه آدرس دقیق بده که ببینیم این شخصیت کجای کتاب های هری پاتر بوده...در ضمن معرفیت خیلی خوب نیست باید یه کم بیشتر در مورد زندگی شخصیتت توضیح بدی با عنوان "توضیح اضافه"


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۵ ۲۰:۴۱:۲۳

Only Ravan






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.