هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (sarena_joon@yahoo.com)



Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۰:۰۶ چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶
#1
فرد هنوز مشغول باز كردن در بود كه رون دوان دوان به طرفش امد وگفت:زود جلسه زودتر از ان چيزي كه فكرشو ميكرديم تمام مي شه بايد يك خورده زودتر كاركني. فرد گفت:اينها اينم اخرين چرخشوحلاباز شد فرد سريع رفت تو وطبق نقشهاي كه هري به او داده بود مكان هاي كه احتمال ميدادن باشه راگشت ولي اون جاها نببود ناگهان براي اولين بارترس فرد را فرا گرفت در اين هنگام هم رون وارد شد وگفت:زود باش جلسه تموم شد .


الان ميان ها فرد گفت:من هنوز پيداش نكردم برو به جرورج بگو يجوري با ان تپاله هاي بو گندو جلوشونوبگيره تا بتونم فرصت بيشتري داشت باشم.


در راهرو رون و جورج




جورج:هي رون اول بايد پله ها رو پياده كنيم بعد اون تپاله ها روش برزيم تاچسبناك بشه اينجوري طول ميكشه تا پله هارو درست كنن وقتي كا كاروفو امريج به پله ها رسيدن با اين صحنه روبه رو شدن امربريج فورا باصداي بلند فليچ را صدا زد جورج :الان نقشه عوض مي شه وشروع كرد به ريختن لنجن هاي سبز ودر اين مدتي كه فليچ بياد سر وروي امبريج و كاركاروف لجني شده بود كار كاروف كه كه صبرش تموم شده بود عصاشو برد بالا و ورد فلجي را خوند اين ورد تا شعاع 10 متري اثر مي كرد وباعث شد رون و جورج بي حركت بمون بعد فليچ اومد و:به به چه شكاراي مو قرمز خوشگلي واون دو تا رو با خودش برد البته اون زن نادون هم(امبريج)فلج شده بود وكار كاروف بدون توجه به ان به طرف پله ها رفت وبا يك چر خش عصايش ان را درست كرد .




در اتاق

فرد بلخره كتاب را پيدا كرد ولي همين كه خواست بيرون رود ديد كه دستگيره در دارد مي چر خد و........

پیوست:


zip esvs6x.zip اندازه: 0.00 KB; تعداد دانلود: 70


ویرایش شده توسط ارول در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۹ ۱۰:۱۱:۰۹
ویرایش شده توسط ارول در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۹ ۱۰:۱۴:۴۰

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱:۰۳ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶
#2
سلام من تاحالا3 تا تاپيك زدم براي جلسات الف دال ولي هربار ميگه خطا در انجمن ميشه بگين چي كار كنم ؟ممنون


زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۶
#3
با اولين شراره هاي خورشيد بر روي صورتش بيدار شد كمي در رختخواب خود را كش وقوسي داد بعد به طرف پنجره رفت و ان را باز كرد تا نسيم خنك صبگاهي به داخل بايد وهواي گرفته ي اتاق را عوض كند.

در كنار پنجره ايستاده بود كه ديد از دور مردي با شتاب به طرف پناه گاه مي ايد كمي به جلو خم شد تا چهره ي ان مرد را ببيند بله درست ديده بود پدر سدريك بود اما او !اينجا! در همين حين بود كه رون وارد اتاق شد وگفت:بيدار شدي؟ چرا نمياي پاين صبحانه بخوري؟


هري گفت:رون پدر سدريك اينجا چي كار داره ؟ رون با تعجب گفت مگه نمي دوني ؟اون الان دو ماه عضو محفل شده ازون اتيشي هاست اخه ديگه باورش شده سدريكو اسمشو نبر كشته . هري گفت مگه امروز جلسه ي محفل است رون گفت :هري حالت خوبه خوبه ديشب تا دير وقت به مامان در تميز كردن خونه كمك مي كرديم .



هري كمي سرش را خاراند گفت راسميگي از گرسنگي" بيا بيريم صبحانه بخوريم تا از گرسنگي به پرت و پلا گفتن نيفتادم بعد هردو خنده اي كردنند وباهم به طرف اشپز خانه رفتند.

ارول، جغد عزیز!
پستت سوژه نداشت. خیلی کوتاه بود و اتفاق خاصی توی پستت نیفتاد. اشتباهات نگارشی و املایی هم که داشتی. خیلی با یک پست خوب برای عضویت فاصله داره! بیشتر تلاش کن.
تایید نشد!


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۰ ۱۶:۴۱:۴۳

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#4
بااستينم عرق را از پيشانيم پاك كردم اخه خيلي اضطراب داشتم همه اش مي تريدم من را قبول نكنند اخ ه سال اولي بودم وچيز زيادي از جادو بلد نبودم ولي من به پدرم قول داده بودم من بايد تا اخرين نفس مبازه ميكردم .


در اين عوالم بودم كه لونا اومد سراغم وگفت | زود باش بيا همه منتظرتن بايد تا جلسه شروع نشده برسيم در طول راه از نگاه هاي زير چشمي لونا مواذب بودم ولي خجالت مي كشيدم دليل اين كار را بپرسم كه لونا گفت | بلخره رسيديم زود باش با من از ديوار رد شو يك دو .....


وقتي وارد اتاق شديم فضاي اتاق پر بود از عطر گلهاي رز وحشي ونور ارغواني رنگي كه حاصل تابش نور افتاب به پرده ها بود من كه محو اين فضاي روياي شده بودم كه احساس كردم دستي شانه ام را نوازش مي كند برگشتم ديدم هري استكميخجالت كشيدم وزود روي اولين كوسني كه بود نشستم .



هري به من نوشابه ي كره اي تعارف كرد ومن نيز با اينكه ميلي نداشتم براي اينكه بي ادبي نكرده باشم نوشابه را پذيرفتم .

هري روبه من كرد وگفت :من افتخار دارم شما را به عنوان عضو افتخاري الف دال معرفي كنم . منكه جا خورده بودم با تعجب گفتم كي ! من؟ هري گفت :اره ما درباره ي پدرت همچيو مي دونيم وافتخار مي كنيمدختر چنين مبارزي در كنا ر ما باشد .




من نيز كفتم به اميد پيروزي




سارا اوانز عزيزم از اينكه باعث ناراحتي شما شدم بسيار متاسفم من را عف نماييد

پیوست:



jpg  ghha1.jpg (42.54 KB)
25026_47d28329bcf16.jpg 280X392 px


زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#5
جلسه ي اولم بود اضطراب زيادي داشتم مي ترسيدم قبولم نكن اخه من يك سال اولي بودم وزياد جادو بلد نبودم در همين عوالم بودم كه لونا اومد سراغم گفت هري عضويت تو قبولكرده اما بايد يكسري سوالات ازت بشه تا بينيم نفوذي نيستي. [/size[size=medium]]



من پرسيدم از كجا ميفهمين
ميفهمين لونا نگاه نافذي به من كرد وگفت ما از طريق هرميون به محلول راستي دست پيدا كرديم مي خواستم سوال ديگه اي بكنم كه اون زود پيشدستي كرد وگفت ديگه سوال بسه دنبالم بيا.



وقتي رسيديم يدفعه از ديوار رد شديم وارد يك اتاق سرد تاريك شديم من كه با كنجكاوي داشتم اتاق را ورانداز ميكردم كه صداي از گوشه ي تاريك اتاق گفت | بيا جلو روي ان صندلي بشين .رفتم ونشستم دوباره اضطراب به سراغم امدولي سعي كردم به خودم مسلت شوم.


نام|جان گروه | ريوانكالو رون مشغول پرسيبدن اين سوالا بود كه هري بالحن خشني گفت|اين چه اراجيفيه كه مي پرسي رون دليل عضويت مهمه نه نام وگروه .

حالا هواي سرد صبگاهي مي وزد ومشغول مراقبت از اتاق سري جديد الف دال هستم با خود مي انديشم كه اين هدف و اعتقادچه نيروي جادويي عجيبي دارد.


زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#6
هنوز افتاب نزده بود كه هري با دردي شديد در سرش بيدارشد .از تختخواب بيرون امد وپنجره را باز كرد تا هواي تازه ي صبگاهي را استشمام كند كه مردي را در دور دست ديد كه به طرف پناهگاه مي ايد در همين هين رون در اتق را باز كرد رون | هري بيدار شدي مامان ميگه بيا صبحانه بخور هري|رون با اينجا بيبن يك نفر دارد مي ايد اينجا ب ه نظر تو كي مي تونه باشه؟ رون به كنار پنجره امد وبيرون را نگاه كرد وگفت|اين پدر سدريك ديگه امگه نمي دوني چند وقت كه عضو محفل شده ميگه مي خواهم انتقام سدريكو بگيرم هري|حالا چرا داره مياد اين جا رون|مگه نمي دوني امروز جلسه اينجا برگزار ميشه مامان تمام ديشب بيدار بود تا خون رو تميز كنه اخه نمي خواد از ديگران كم بياره راستي پرسي هم چون بعد از مدتي مياد خونه مامان ميخواد فضاي خونه رو روياي كنه اخه چندتا كتاب در اين باره خوده تا درست بتونه جادو كنه .هري ورون مشغول حرف زدن بودن كه صداي خانم ويزلي بلندشد كه مي گفت |پسرا زود باشين بيان صبحانتونو بخورين.

پیوست:



jpg  000507.jpg (9.73 KB)
25026_47d016ed3cdcf.jpg 220X148 px


زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#7
از ويژگي هاي ان ميتوان به رديابي سريع و دوستي باهدويك نام برد محل مورد علاقه جغداني هاگوارتز و حمل نامه هاي اربده كش را دوست دارم

اونی که میخواستم نشد در هر حال ممنون


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۷ ۱۲:۰۹:۳۷

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#8
نام/اورل جغد رون
گروه / گريفيندور
سمت /نامه وحمل كليله وسايل قابل حمل با جغد
ويژگي ها / گيج كوچك دوستدار هري وفادار از رنگ موي ويزلي ها مي ترسم


تایید شد!
معرفیت خیلی کوتاه بود بعدا کاملش کن و دوباره بفرست تا در پروفایلت قرار بگیره. ممنون


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۶ ۱۷:۱۹:۴۴

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶
#9
ناگهانجرقه اي در ذهن هري پديدار گشت بله حالا كه خوب دقت مي كرد صورت زشت ان مقام دولتي را كه انگشتري با عكس يك پيرمرد در دست داشت شناخت او همان فرد خيانتكار بود

خوب بود.تاييد شد.قوانين ايفاي نقش رو حتما بخون!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۵ ۱۵:۴۸:۱۶

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۶
#10
سلام من در قسمت ايفاي نقش در قسمت رنگي كردن كلملت مشكل دارم هر كاري ميكنم نمي تونم متنم رنگي كنم با تشكر


زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.