معذرت می خوام نمی دونستم باید لغات رو رنگی بنویسم و بیشتر از 10 خط هم نشه
جرج و فرد سر میز صبحانه داشتند با هم صحبت می کردند
فرد: ببین جرج مکاتبه با اون شفادهنده پیر یه کار احمقانه س
جرج :باید چی کار کنیم کسب و کارمون رو تعلیق کنیم
فرد:چه طوره یه اعلامیه بدیم تا یکی دیگه پیدا بشه
جرج :نه راستی ما می تونیم با اون ریسمان همه کسانی که با خرید قرص های خراب ما به این روز افتادن رو شناسایی کنیم
فرد: اون وقت با پای پیاده تا خونه همه اونا بریم اونا رو شفا بدیم
خانم ویزلی که تا اون موقع خودش رو سرگرم نشون می داد با پرخاش سر اون ها داد زود : با هر دو تونم اگه دوباره فکر ساختن اون قرص های لعنتی به سرتون بزنه من می دونم با شما
جرج : نه مادر ما دیگه ملاحظه کار شدیم
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۵ ۲۲:۱۵:۰۷