ـــــ فکر کنم باید بهت یاد آوری کنم که الان 12 شب و ما این بیرون هستیم و برای هیچی پرسه میزنیم ...
ـــــ هیسسسسسسسسس !
ـــــ[
]چه طور جرأت میکنی بگی ....
___ هیسسسسسسسس !
ــــ[
]هری پس کن ! اول که با رون دعوا کردی حالا هم داری به .....
__ هرمیون ! این سرما تو این وقت سال غیر عادی هست ! یعنی فهمیدن ما اینجا هستیم ؟
هری هوای اطرافش را حریصانه میبلعید . به راحتی می توانست مزه ی بدترین خاطرات و غم ها را حس کند و درحالی که میدانست تنها دقایقی به ورود دیوانه ساز ها باقی است ....تنها یک فکر در ذهنش تلنگر زد .... دست هرمیون را گرفت و به طرف جلو دوید ولی تاریکی از او جلو افتاد و همه چیز سیاه شد....
ـــــ هرمیون چوبدستی ات را .....
هری لرزش دست هرمیون را حس کرد .احساس وجود 12 یا 15 دیوانه ساز که میتوانستند آنها را به اغوش بکشند؛ کار سختی نبود ....و اگر این آخر کار بود همه چیز تقصیر هری بود چون او بود که از هرمیون خواسته بود که دایره ی ورد ها را ترک کنند. او به هرمیون اعتماد داده بود که کسی در آن اطراف نیست وهری این را میدانست ... ناامیدی تمام وجود او را به زنجیر کشید.
ــــ.اکسپکتر...اکسپکتو پاترونوم !
هری صدای ضعیف هرمیون و نوری ضعیف خیره کننده ای را که از چوپ دستی اش خارج شد؛ دید..در حالی که با خودش زمزمه میکرد :
ــــ فقط یکی ...فقط یک خاطره ...من بارها این کارو کردم ..میتونم ...
ناگهان به یاد پناهگاه افتاد...غذاهای خوشمزه... .رون وفرد جرج و.....جینی!!
هری این بار فریاد زد:
اکسپکترو پاترونوم!!
گوزنی با شاخ های نقره ای به میان دیوانه ساز ها تاخت ...و رفت ودور شد تا اینکه دیگر اثری از آن نماند.دیوانه ساز ها بالا و اطرافشان هنوز پرسه میزنند. .هری در حالی که دست هرمیون را رها میکرد گفت:
__ هرمیون ! گوش کن ... به یه خاطره ی خوب فکر کن ...به کمکت احتیاج دارم ...فقط همین دفعه ...با شماره ی سه ..یک ....دو ...
___ اکسپکتو پاترونوم!!
سگ و گوزنی نقرهای از چوب دستی های بیرون می جهند و به طرف دیوانه ساز ها میروند و انها رو پراکنده میکنند . هرمیون در حالی که به ماه فام خیره شده بود نفس نفس میزد .دوباره همه جا گرم و روشن شده بود.
ـــــ هرمیون من واقعاً معذرت ...
ـــــ فکر کنم دفعه ای اخرم باشهکه بهت اعتماد می کنم و احتیاط رو کنار میزارم !!
ــــ[
] ولی .....
ـــــ باید رون رو پیدا کنیم .پس را بیافت قبل از اینکه دیوانه ساز ها برگردند !!
قابل قبول بود، ولی از شکلک ها نباید در این نوع نوشته استفاده می کردی.تایید شد!
ویرایش شده توسط [fa]اینیگو ایماگو[/fa][en]ΙΜДĠΘ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۳ ۸:۳۹:۰۸