با وحشت تمام به سوی دره گودریک می رفت تا در دوئل کسی که قبلا دوست او بوده شرکت کند
آیا او هیجان زده از که پایان این ماجرا چه می شود ؟
مرگ یا برد!
با این فکر پا به خاک دره ی گودریک بری جنگ با دشمنش گذاشت
ناگهان صدایی از پشت آمد: هری خودتو برای مرگ اماده کن .
به سمت صدا برگشت در تاریکی شب کاملا صورت دشمنش را شناخت که چوب جادو در دست دورتر از او ایستاده بود
با سرعت چوب جادو اش را در آورد تا در بزرگترین نبرد زندگیش شرکت کند .
تاييد شد!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۸ ۱۴:۳۷:۰۸