بستگي دارد تاثير گذاري را در چه معنا كنيم ، ميتونم بگم من كتاب سوم هري پاتر را تحسين ميكنم چون تحت تاثير پيوستگي و نظم نوشته ي رولينگ قرار گرفتم ، در كتابي كه بر خلاف قسمتهاي پيشين خودش نبرد مستقيمي بين خير و شر را شاهد نيستم ، اون قدر موضوعات جذاب و گيرا وجود دارد كه احساس ناخوشايندي به خواننده دست نميدهد ، ريتم داستان كاملا حفظ شده است .
بايد اعتراف كنم كه بسيار از مقدمه چيني رولينگ در كتاب هاي 1و 2 پيرامون خاص بودن و غير عادي بودن اسكابرز لذت بردم ، هر چند كتاب سوم هم خالي از اشكال نبود و در تاپيك هاي مرتبط در رابطه با اشكالاتش هم بحث خواهم كرد.
ویرایش شده توسط کلنل فابستر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۸ ۱۵:۱۵:۴۸
*كلنل فابستر (ماگل بازنشسته اي كه عمه مارج سگهايش را به دست او ميسپرد)
____________
نام كامل : كلنل اسپيريت فابستر
گروه : هافلپاف
مشخصات كوتاه شخصيت : كلنل فابستر ، باز نشسته ي ارتش انگلستان است و در دوران خدمتش در جنگ هاي فراواني شركت داشته است ، وي به خاطر گلوله اي كه در يكي از جنگ هاي داخلي به نخاعش اثابت نمود ، توانايي راه رفتن را از دست داد و از ارتش كناره گيري كرد ، او هم اكنون در خيابان پرايوت درايو زندگي ميكند و بزرگترين مشغله اش نگهداري از سگ هاي عمه مارج است.
تایید شد!
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۶ ۱۷:۴۲:۰۴
عزیز - ترس - عنکبوت - چوب - سبز - هوا - لحظه - پا - بیدار - وحشت
_________
دو كودك سياه در دور دستها ، مشاجره ميكنند بر سر هدف گيري با چوبدست هاشان ، مگسي آرام در هواي پاك ميكند پرواز ، عنكبوتي با هشت پا ، هوشيار و بيدار ، تنيده تار ، بين دو چوبه در اين سو و آنسوي مرغزار ، ميكند لحظه ها را شمارش ، تا گرفتار شود مگس در دام .
چند پا بيشتر نمانده .. تا گرفتار شدن مگس در تار ..
كه ناگاه ...
نوري سبز رنگ ، چون رعد ، در لحظه اي كوتاه ، ميدهد مگس را به فنا ...
يكي از دو كودك سياه ، خوشحال ، به نشانه ي پيروزي ميكشد فرياد.
فعلا برای ایفای نقش نیازی به بازی با کلمات و کارگاه نیست! فقط معرفی شخصیت کافیه!
البته بگما، پستت خییلی قشنگ بود!!
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۵ ۱۶:۱۷:۴۲
زابيني عزيز ، اين يك سبك كليشه ايست در داستانها و رمان هاي بلند كه قهرمان داستان رفته رفته به حقايق پي ببره و هسته اصلي خيلي از داستان ها بر اساس اين كليشه بسته شده ، پس من اجازه دارم اسم اين سبك رو براي خوره هاي كتاب خواني ملموس بگذارم.
من بخش مورد نظر شما در كتاب رو يك بار ديگه روو كردم و به جمله اي نرسيدم كه نشان دهنده ي اين باشه كه سورس اسنيپ تمام پيش گويي رو گوش داده ، ايراد شما هم به زمان بندي رولينگ هست و من با توضيحاتي كه دادم عملا گافي نميبينم ، اگر روي جملات كتاب بحث كنيم به نظرم خيلي بهتر باشه ، اون قسمتي رو كه ازش برداشت كرديد سورس اسنيپ كل پيش گويي رو شنيده ، ادرسش رو بديد تا بتونيم دقيق تر بررسي كنيم.
ویرایش شده توسط The Spirit در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۴ ۱۳:۵۳:۴۳
زابيني عزيز ايرادي كه اشاره كردي يكي از وقايع ملموسي هست كه در زندگي عادي نيز خيلي ها تجربه اش كردند و من بيشتر اين مسئله رو به پاي قدرت نويسندگي رولينگ ميذارم تا گاف رولينگ!!!
شما وقتي ميخوايد كسي از يك مسئله اطلاعات زيادي پيدا نكنه و يا تمايل داريد كه بحثي رو به اتمام برسونيد ، صحبتي نميكنيد كه جاي سوال در ذهن مخاطب بگذاره ، بي شك دامبلدور آن زمان هري رو براي پذيرش اين واقعيت آماده نميديد و اگر ميگفت جاسوس لرد دستگير شده ، هري سوالات زيادي رو مطرح ميكرد كه زمانش نبود مطرح كنه ، پس دامبلدور ترجيح داده با گفتن اينكه جاسوس خودش مكان رو ترك كرده ، جايي براي ادامه دادن بحث نذاشته باشه.
در رابطه با تناقض زماني ، جايي در كتاب ششم گفته نشده كه سورس اسنيپ كي توسط ابرفورث دامبلدور دستگير شده ، جايي اشاره نشده كه اون تموم پيش گويي رو شنيده ، پس منطقا ايرادي به رولينگ وارد نيست.
ویرایش شده توسط The Spirit در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۲۲:۰۴:۳۴
خالق يك اثر فانتزي ، چهار چوب ها و قوانين خودش رو داره و ذهن و باور خواننده بايد با توجه به اين چهار چوب ها تغيير كنه ، اما بعضي از اتفاقات هستند كه حتي با چهار چوب خود نويسنده هم در تضادند .
بزرگترين اشكالي كه ميشه از سري كتاب هاي هري پاتر گرفت ، مربوط به كتاب هفتم و قسمتي ميشه كه رون به تقليد از هري به زبان مارها سخن گفت و در ورودي تالار اسرار رو باز كرد ، مار زبان بودن با توجه به شواهد درون كتاب يك استعداد ذاتي بوده و اكتسابي نيست ، چرا كه اگر بود امتياز خاص و ويژه اي به شمار نميرفت و هر كسي ميتونست اين خصلت رو داشته باشه.
ویرایش شده توسط The Spirit در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۱۵:۱۸:۰۱
ویرایش شده توسط The Spirit در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۱۵:۲۰:۵۸