- تیغ زیر بغل لیلی پاتر فقید؟! لعنت خدا بر دل سیاه ولدمورت!
گلرت لبخند شیطانی ای زد.
- همینه دیگه. انتظار چیز دیگه ای رو داشتی؟
گودریک دستی به ریش سه متریش میکشه : خب، مثلا یک پولی... طلایی... جواهری... دختری...
گلرت با بیحوصلگی دستش رو تو هوا تکون میده.
- برو عمو! این دیگه مال سوژه های قدیمیه. ببین، این تیغ زیر بغل _ که متاسفانه کند شده و نتونستم ازش استفاده کنم برای همین منو از توی نایت کلوب کوچه دیاگون انداختن بیرون _ هشتمین هورکراکس کچله است!
گودریک میخواد مخالفت کنه اما گلرت نمیذاره حرفشو بزنه.
- جفتمون میدونیم که ولدمورت نیازی به پول نداره. انقدر اون دلقکش، لوسیوس خرپوله که نیازی به داشتن ثروت شخصی نداره ولی الان تمام جونش بستگی به همین هشتمین هورکراکسی که تو دستمای منه داره پس...
گودریک با لبخندی شیطانی جمله گلرت رو کامل میکنه.
- پس میتونیم اول از ولدی باج بگیریم، بعد که حسابی پولدارمون کرد، هورکراکس رو نابود کنیم و تو هم میتونی لرد بشی. با یک تیر، دو نشون.
در همین لحظه رعد و برقی سهمگین زده میشه و پست فرا کلیشه ای میشه!!