ته فنجونت یه
جارو می بینم؛ یعنی مسافرت هوایی در پیش داری. می ری به یه جای دور که دوروبرش
آبه؛ آره آره یه جزیره.
صبر کن ببینم... یه لاک پشت هم می بینم، این یعنی شکست مالی. از سر و وضعت که پیداس تو گالیون غرق شدی؛
ردای ابریشمیت که اینو نشون می ده. به هر حال اگه من جای تو بودم برای یه مدت حساب
بانکیمو خالی می کردم. اونم تو این موقعیت که اعتصاب
جن ها داره بالا می گیره.
آخه ببین، اوضاع طالعت اصلا مناسب نیست،فنجونت مثه
شب سیاهه...
یه حس قوی بهم می گه ماجراهای نحس و ناگوار واست پیش میاد...
مرگ به
سرعت بهت نزدیک می شه... مرگ... مرگ... مرگ وحشتناک....
مقداری جملات و دیالوگ ها را منظم تر و تفکیک شده تر بنویسید. قابل قبول بود در کل. برید به تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی
تایید شد !