-پسره احمق؛ درست مثل پدرت همیشه فکر میکنی میتونی هر کاری بکنی حماقتتو از پدرت به ارث بردی؟
-با پدرم درست صحبت کن خیانت کار؛ تو اونو راحت کشتی کسی که ۲۰ سال مثل پدرت بود تو چی از احساس میدونی؟ تو یه ترسوی حتی حاضر نشدی باهاش مثل یه مرد بجنگی.ترسو
وقتی کلمه آخر از دهن هری بیرون اومد طلسم اسنیپ با تموم قدرت به سینش خورد . هری نمیدونست طلسم چی بود ولی هرچی بود دردش از کرسیو هم بیشتربود.
درد هری رو بیهوش کرد ولی اسنیپ اون به هوش آورد ؛هنوز کارش باهاش تموم نشده بود
-مثل اینکه زبونتم از پدر کثیفت به ارث بردی؛
-میکشمت....با همین دستام میکش......
خون نذاشت جملشو تموم کنه؛معلوم بود طلسم اسنیپ کارشو کرده بود البته لگدی که نوش جان کرده بودم بی تاثیر نبود.هر جوری بود راه گلوشو باز کرد
-من تو خاطراتت بودم بدبخت یادت رفته چه جوری ازش میترسیدی یادت رفته چه جوری بهش حسادت میکردی همیشه دلت می خواست مثله اون باشی ولی کثی........ آخ
ایندفعه به جای شکمش صورتش هدف پای اسنیپ شد
-اون خوک پست هیچی نداشت که من بخوام.....
ولی خود اسنیپ هم میدونست که داره دروغ میگه؛همیشه به جیمز حسودی میکرد اون خوشتیپ بود؛ خانوادش پولدار بود؛دوستای زیادی داشت؛استادا دوسش داشتند ولی سوروس هیچ کدوم براش نبود. فقط یه چیزی از جیمز میخواست یه چیز....
لیلی........حاضر بود دنیا رو نابود کنه ولی لیلی باهاش باشه.
هری متوجه تغییر حالت اسنیپ شد خواست غافل گیرش کنه ولی وقتی صورتشو دید در جا خشکش زد
دیگه یه صورت تاریک و بی احساس نبود...داشت میدرخشید.برق حسرت گذشته چشایه تاریک اسنیپ رو روشن کرده بود....ابرو هایی که همیشه از نفرت توی هم بود حالا زیر بار غم خم شده بود ...اون لبخند تحقیر آمیزه همیشه حالا داشت میلرزید.
به راستی او که بود؟هری دیگر اسنیپ را نمیشناخت؟
بعد از نوشتن پستت یکبار مرورش کن تا اشکالات تایپی و نگارشیش رو برطرف کنی.
تایید شد! سال اولیا از این طرف!
برو .....بیخیال....
عشق ؟!
اون چیه دیگه؟