هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




معرفی
پیام زده شده در: ۳:۰۹ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۶
#1
نام: آرنولد

نام خانوادگی: استریتون

گروه: ریونکلاو

خون : دورگه

جاروی پرنده: نیمبوس۲۰۰0

چوب دستی: چوب دستی به کارم نمیاد با حرف و نوشتن هم میشه طرف رو زد پایین

شغل: علاف گروه ریونکلاو

حال نوشتن ندارم دیگه بقیه رو بعدا توضیح میدم...

اخلاقمم خیلی رکم رک


تایید شد.
معرفی شخصیتت خیلی کوتاهه، لطفا بعدا حتما برگرد و تکمیلش کن.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۲۰ ۱۲:۲۱:۵۹


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱:۴۳ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶
#2
تو چقدر خوش آب و رنگی !
تا ذوق و شوقمون فروکش نکرده بیا و گروهمون رو مشخص بنما .

از اونجایی که مهربونم، شجاعم و وفادارم ، چطوره که برم به گروه موردعلاقه و خانوادگی م یعنی گریفیندور



تصویر شماره 7
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶
#3
روز بعد از مجازات من و اسنیپ و تهدید اسنیپ با من و اما انگاری اما خیلی ترسیده بود چون خیلی مواظب حرف زدنش بود اما بالاخره توی کلاس اسنیپ یه سوتی داد. بهش گفت پروفسور دماغ 👃
وای باورتون میشه یه لحظه کپ کرد وای معلوم نیست چرا هردومونو مجازات کرد. مرلین می دونه امشب باید منتظر چی بود !!

امشب هر قدمم به سوی دفتر اسنیپ با کراهت بود و به جرئت می توانم بگویم که اما از من خیلی کراهت بیشتری داشت. وقتی به دفتر اسنیپ رسیدیم من به اما گفتم: در بزن دیگه. اما گفت: چرا خودت در نمی زنی؟ منم گفتم: چون تو سوتی دادی. اونم گفت: اما... باشه من در می زنم. و در زد. صدای بم پروفسور اسنیپ از پشت در آمد: بله؟ اما هم گفت: پروفسور ماییم مجازات داریم. کلمه آخر را خیلی آروم گفت اما انگار اسنیپ صدایش را شنید چون گفت: بیاین تو.... من و اما با کراهت ده برابر داخل رفتیم. اسنیپ داشت روی کاغذ پوستی تندتند چیزی می نوشت. بدون اینکه سرش را بلند کند گفت: بشینید.

من و اما هم اطاعت کردیم و روی دو عدد صندلی که روبه روی میزش بود نشستیم. می توانستم تصورکنم که اگر جای اسنیپ نشسته بودم حتی پلک زدنو تنفس دونفر روبه روییم را حس می کردم.

پس از چند دقیقه پروفسور اسنیپ سرش را از روی کاغذ پوستی بلند کرد و با نگاه نافذش من و اما را نگاه کرد. جرئت نداشتم مستقیم درون چشمانش نگاه کنم. چون مطمئن بودم ممکن است خودم را خیس کنم. شاید نزدیک سی ثانیه به من و اما نگاه کرد با این که من و او سرمان پایین بود اما سنگینی نگاهش را روی خودمان حس می کردیم.

بالاخره اسنیپ با صدای بمش شروع به حرف زدن کرد: مثل این که دوشیزه پاتر مجازات دفعه پیششون رو فراموش کردند و گریه هاشونو ..

منم سریع تو حرفش پریدم و گفتم: ولی پروفسور من که به شما بی احترامی نکردم اما کرد و اگر.....

اسنیپ با لحن بسیار بلند و هشداردهنده پرید توی حرفم و گفت: من به شما گفته بودم که اگه دوشیزه ویزلی هم نتونه دهن خودشو جمع کنه هردوتون مجازات می شین. درسته؟

من هم با صدای بسیار بسیار آرام گفتم: بله

اسنیپ گفت: خوبه دوشیزه پاتر لااقل دروغگو نیستید. خب حالا چی کار کنیم؟



سکوت



اسنیپ گفت: خب پس نمی خواین خودتون مجازاتتونو انتخاب کنید پس من مجبور می شوم مجازات مورد نظر خودمو اعمال کنم ..

بعد از گفتن این جمله از اتاق بیرون رفت. وقتی از دفترش رفت بیرون من روبه اما کردم و گفتم: بیچاره شدیم حالا می خواد چی کار کنه؟ نمی دونم!!! کاشکی یه ذره زبونتو نگه می داشتی!!!

اما یهو پرید وسط حرفم و گفت: نکنه تقصیر من بود. من گفتم: په نه په تقصیر من بود!! اما با عصبانیت گفت: من کاری نکردم فقط....فقط.. از دهنم پرید. وایییییی ببخشید یهو کنترل خودمو از دست دادم. و اشک هاش ریخت روی گونه هاش و سعی کرد کاری کند که من اشکهاشو نبینم. منم یهو مهربون شدم و گفتم: عیب نداره اتفاقه دیگه ولی ..

همان موقع اسنیپ در را باز کرد و داخل شد و به ما نزدیک شد و گفت دنبالم بیاین. من و اما هم اطاعت کردیم و دنبال اسنیپ راه افتادیم. من تا به حال یاد ندارم که انقدر ترسیده باشم. قلبم تندتند می زد و منتظر بودم ببینم که مجازات چیه..... بالاخره اسنیپ ما را جلوی کلاس جادوی سیاه نگه داشت و گفت: برین تو.. اونجا فقط دوتا میز بود که روی هرکدام از آن سه تا ظرف بود. در ظرف بزرگتر تا خرخره سوسک و کرم فلوبر بود. دقیقا مثل دفعه قبل مجازات. من و اما همچنان دم در خشکمان زده بود. اسنیپ گفت: برین تو زود !! من و اما دم در خشکمان زده بود. اما گفت: پ.....پر......پروفسور من خ....خیلی س..عی ککرد...م ز...ز بو..نمو نگههه دا...رم و..لی ن....ش..د. تروخدا ببخشید. و زد زیر گریه انگار هیچ ابایی نداشت که اسنیپ اشکاشو ببینه. اسنیپ هم کاملا جدی گفت: متاسفم دوشیزه ویزلی دیگه هیچ بخششی در کار نیست. زود باشین برین تو وگرنه ...

همون لحظه پروفسور مگ گونگال آمد و روبه پروفسور اسنیپ کرد و گفت: سوروس اتفاقی افتاده؟ اسنیپ هم تمام ماجرا را برای پروفسورمک گونگال تعریف کرد. پروفسور مک گونگال که داشت از خشم می لرزید روبه من و اما کرد و گفت البته روی صحبتش به اسنیپ بود اما به ما نگاه می کرد: پروفسور واقعا لطف کردین اگر من بودم از مدرسه اخراجشون می کردم چون اینا لیاقت هاگوارتزو ندارن و ..

منم یهو طاقتم طاق شد و پریدم وسط حرف مک گونگال و گفتم: پروفسور من به پروفسور اسنیپ بی احترامی نکردم اما کرد و اگر پرو ..

- ساااااااکت .

پروفسور مک گونگال با صدای بلند این را گفت و باعث قطع حرفم شد.

- به نظر من هر دوتون مستحق جریمه ای فراتر از مجازاتید و

پروفسور اسنیپ حرف مک گونگال را قطع کرد و گفت: مجازاتی که من در نظر گرفتم کافیه پروفسور. پروفسور مک گونگال گفت: واقعا؟ میشه منم در جریان بذارید پروفسور؟ اسنیپ گفت: بله پروفسور حتما.و ادامه داد: باید کرم های فلوبر و سوسک ها را با دست جدا کنند و در دو ظرف مجزا بگذارند. مک گونگال گفت: ولی با این حال من به نظرم مجازاتتون خیلی کمه پروفسور ولی هرجور راحتید فعلا!!!

و روی پاشنه پا چرخید و از آنجا دور شد. اسنیپ گفت: برین تو تا دوباره پروفسور مک گونگالو صدا نکردم!!! ما هم بالاخره وارد کلاس شدیم و پشت میز های معین نشستیم. اسنیپ گفت: شروع کنید. من و اما واقعا نمی توانستیم شروع کنیم اما بالاخره من تسلیم شدم و شروع کردم. اسنیپ داشت نگاهمون می کرد. چشمامو بستم و دستم را درون ظرف کردم!!

یه موجود در دستام وول وول می خورد. واااای اون یه کرم فلوبر بود و.............................................. آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

اسنیپ با غیافه عصبانی گفت:ساکت دوشیزه پاتر. ده امتیاز از گرییفیندور کم می شه. منم گفتم: ولی اینا گاز میگیرن!!! اسنیپ هم با همون غیافه عصبانی گفت: می دونم. مجازات یعنی این!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

منم وای نسادم تا حرفش تموم شه تا شروع کنم. دستو تو ظرف کردم و دومین کرم فلوبر را در آوردم و توی اون یکی ظرف انداختم. وااای اونا گاز می گرفتن. انقدر درد داشت که می تونم بگم تا به حال همچین دردی را تجربه نکرده بودم. و ناگهان چیزی را متوجه شدم!!! ظرف پرتر می شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

روبه اسنیپ کردمو پرسیدم: ببخشید پروفسور چرا این ظرف پرتر می شه؟ اسنیپ انگار که خیلی سوال احمقانه ای پرسیده بودم جواب داد: چون هر وقت خودم خواستم کارتو تموم کنی. راستی سوسک هم بردار چون در آخر باید کرم های فلوبر و سوسک ها هم اندازه باشند. راستی دوشیزه ویزلی نمی خواید شروع کنید؟

اما که داشت مثل ابر بهار گریه می کرد با هق هق جواب داد: تتتروو ................ت ترو خداا پ پرر..وف...سسور غلط کردم ترووخدا. من می خواستم همون موقع اون جارو ترک کنم. نه به خاطر مجازات به خاطر ظجه های اما. واقعا جیگرمو می سوزوند. اما اسنیپ انگار اصلا احساسات نداره چون با عصبانیت از روی صندلیش بلند شد و روبه اما کرد و گفت: دنبالم بیا. من امشب تکلیف تو رو روشن می کنم. و وقتی داشت می رفت روبه من کرد و گفت: تو کارتو انجام می دی وگرنه تو هم به سرنوشت دوشیزه ویزلی مبتلا می شی !! من که خشکم زده بود گفتم: بله پروفسور. اسنیپ با اما از در بیرون رفت و من مشغول شدم.




بعد از حدود یک ربع اسنیپ برگشت اما بدون اما ! من که دهنم واز مونده بود گفتم: ببخشید پروفسور پس اما کجاست؟ اسنیپ گفت: این به شما ارتباطی نداره. درسته دوشیزه پاتر؟ کافیه بدونید که امشب دوشیزه ویزلی مجازاتشون را با پروفسور مگ گونگال می گذرونن.


سه ساعت بعد اسنیپ گذاشت برم. اصلا به دستای خونیم دقت نمی کردم فقط می خواستم اما رو پیدا کنم. اول رفتم به دفتر پروفسور مک گونگال و در زدم. پروفسور گفت: بله؟ منم سریع گفتم: لیلیم.یعنی پاترم.

پروفسور هم گفت: بیا تو. من سریع در را باز کردم و داخل رفتم. ولییییییی

واااای خددددایا

اما آن جا نبود. سریع روبه پروفسور مک گونگال کردم و گفتم: پروفسور پس اما کوشش؟ او هم جواب داد: در دفتر پروفسور دامبلدور هست. من هم گفتم: مرسی و دویدم پیش پروفسور دامبلدور. در اتاق را که زدم. صدای مهربان و آرامی گفت: بله؟ منم گفتم: پروفسور منم لیلی پاتر. پروفسور دامبلدور با همان صدای مهربان و آرامش گفت: بفرمایید تو دوشیزه پاتر. منم سریع رفتم تو و اما را اون جا دیدم روی صندلی نشسته بود و شکلات داغ می خورد. منم سریع رفتتم تو و همدیگرو در آغوش گرفتیم. من انگار که اصلا پروفسور دامبلدور را ندیدم . بعد از این که به خودم اومدم پروفسور دامبلدور گفت: دوشیزه پاتر به نظرم بهتره برین درمانگاه. منم که تازه متوجه دستم شدم که داشت خونریزی می کرد منم در جواب پروفسور دامبلدور گفتم: آه بله پروفسور ببخشید الان میرم. دامبلدور گفت: بعدش مستقیم برین خوابگاه چون دوشیزه ویزلی هم الان میان. و بعد لبخندی مهربان زد. منم رفتم بیرون و به درمانگاه رفتم.

خانوم پامفری که چشاش داشت از حدقه در می اومد در همون حالتی که داشت دستمو باندپیچی می کرد گفت: پروفسور اسنیپ می خوان رکورد دست های خونی رو ثبت کنن. من نمی دونستم که رکورد دست های خونی چیه اون لحظه فقط فکرم پیش اما بود و دوست داشتم داستان امشبشو بشنوم.


درود بر تو فرزندم.

در ابتدای کار اینکه سعی کن دیالوگ رو از متن به این شکل جدا کنی:

بالاخره اسنیپ با صدای بمش شروع به حرف زدن کرد:
- مثل این که دوشیزه پاتر مجازات دفعه پیششون رو فراموش کردند و گریه هاشونو...


و اینکه در انتهای همین دیالوگ توی متنی که نوشتی من دیدم .. گذاشتی. نداریم ما همچین علامتی، همون سه نقطه بذار پس که رستگار شی.
و اینکه از شکلک هم در توصیفاتت استفاده نکن. شکلک برای این استفاده میشه که احساسات دیالوگ هارو بهتر بهمون برسونه.
سوژه هم بدک نبود... مطمئنم با ورود به ایفای نقش بهتر هم میشه.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۱۱ ۱۹:۰۶:۰۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.