هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۸:۰۷ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹
#1
سلام کلاه عزیز؛

من شجاع و جسورم. علاقه یزیادی به کوییدیچ دارم. شب زنده دارم.زرنگ هم هستم.

اولویتم هم گیریفیندوره
اگه امکانش هست میشه بذاریم توش؟


ویرایش شده توسط lily.potter در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۱۷ ۸:۱۹:۴۶


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹
#2
تصویر شماره ی 13

-ایندفعه گیرت میارم!!
+داره نزدیک میشه
-بدعنق...اگه بذارم از دستم در بری، دیگه ادم نیستم!
+خدابخیر کنه.

هری در بین دو راهی عظیمی گیر کرده بود، هر لحظه فلیچ بهش نزدیک و نزدیکتر میشد؛ هر دفعه هم این اتفاق میوفتاد تو دلش قسم میخورد که دیگه شبا تو مدرسه پرسه نزنه اما...

-کجایی؟
+آروم باش هری...تو یه گیریفیندوری هستی...تو شجاعی...تو...
-وقتی پیدات کنم می دونی چی میشه؟
+تو یه شنل نامرئی کننده داری هری...بابات هم مثل خودت بود...
-خانم نوریس، بو بکش.
+من نقشه ی غارتگر دارم!
-افرین ادمه بده خانم نوریس.
+وایی نمیتونم بهش فکرنکنم!

همینطور که با خودش درگیر بود فلیچ نزدیک و نزدیکتر میشد. اما عین خیالش نبود! انگار نقشه ی غارتگر برای فلیچ بود.صدای قدمهای فلیچ لحظه به لحظه نزدیکتر میشد اما هری ذره متوجه نبود.

-گیرش میاریم خانم نوریس.
+وایی...حالا بقیه چه فکر دربارم میکنن؟پرفسور چی؟هرماینی و رون!
-داریم میرسیم.
+پرفسور مک گونگال 100 تا ام...اون نور چیه؟

نور فانوسی که در دستان فلیچ بود راهرو رو روشن کرده بود.

+کی...چق...چقدر نزدیک شده؟
-افرین خانم نوریس!
+شنلم؟...شنلم کجاست؟
-بدعنق...گیر افتادی!
+ایناهاش!

هری به موقع شنلش رو از پشت مجسمه ی زره پوشی که در سمت چپش بود برداشت و بر روی خودش انداخت. حالا میتونست صورت فلیچ پر چین و چروک فلیچ رو ببینه که با قیافه ای خصمنانه بدنبال بدعنق میکشت.

-یعنی چی؟...کجا رفت؟
+هه هه!
-صدای چی بود؟

فلیچ نور رو بر جایی که هری ایستاده بود انداخت اما چیزی ندید.

-رفته!

بعد از اینکه صدای قدمهای فلیچ دورشد هری به سرعت به سمت تابلوی بانو ی چاق رفت ولی با این تفاوت که هیچ قسمی نخورد، چون میدونست عمل کردن بهش اونم وقتی که شنل نامرئئ کننده داره، غیر ممکنه.



امیدوارم قبول بشه


---
پاسخ:


سلام، به کارگاه داستان‌نویسی خوش اومدی.
داستانت یه خورده سریع پیش رفت... بیشتر میشد روی احساسات و اون جَوِ حاکم مانور داد. اما خلاقیت و بلد بودنِ ابتدائیات نوشتنت برای گذر از این مرحله کافیه. پس...

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۱۶ ۲۱:۰۴:۱۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.