http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 82/wp_inquisition_col.jpgmain1212 هستم در گارگاه داستان نویسی.
یک روز در خانه بودم که یک نامه برای من اومده بود, رفتم تو اتاق تا نامه را بخونم دیدم از طرف مدرسه جادوگران هست باور نمیکردم.
دو روز بعد....
تمام وسایل ها را خریدم, و پیش به سوی قطار هاگوارتز رفتم سوار سکوی 9 3,4 شدم نزدیک هاگوارتز بودم استرس داشتم.
خیلی دوست داشتم توی گروه اسلایدرین باشم رسیدم داخل تالار هاگوارتز کلاه جادویی را روی سر من گذاشتن و بعد از این همه استرس توی گروه اسلایدرین رفتم.
پایان.
سلام به شما اگر خواستین بیشترش میکنم
قبل از هرچیز اینو بگم که... احیانا لینک عکس رو اشتباه نذاشتی؟ چون عکس مربوط به ملاقات هرمیون و دراکو توی کتابخونهس، اما تو در مورد گروهبندی نوشتی.
جدای از اون، خیلی کوتاه نوشتی و سریع داستانو پیش بردی. بیشتر در مورد اتفاقاتی که میفته و احساسات شخصیتات بنویس. سعی نکن همه چیو در حد یه جمله بگی و رد شی بری ماجرای بعدی. یکم توقف کن و بیشتر راجع به وقایع بنویس. لطفا با یه داستان طولانیتر برگرد.
تایید نشد.