- رویاهایت را فرو مگذار. هرگاه احساس کردی تنهایی به من فکر کن که به یادتم.به این فکر کن...
- پنه لوپه کلیرواتر.
- به این فکر کن...
- پنه لوپه کلیرواتر!
- به این فکر کن...
- پنه لوپه کلیرواتر!
هان؟ کتابش رو بست ، او را صدا کرده بودند یا توهم بود؟
«فرق بین خواب و بیداری پنی همین الان یادش بگیر.»
فرق بین خواب و بیداری . الان خوابیم یا بیدار؟
- دوشیزه کلیرواتر.
سرش رو بالا برد و سعی کرد تا حد امکان از نگاه کردن به چشم غره ی
پروفسور مک گونگال پرهیز کند . کتابش رو زیر ردا پنهان کرد ، و با چهره ای به شدت مضطرب جلو رفت. می توانست به سادگی فعال شدن غده های غرق بدنش را احساس کند ، به خصوص اینکه دست هایش عرق کرده بود.
روی صندلی نشست.
-به به . ببین چی داریم؟ یه دخترک حواس پرت ، بد اخلاق که کتاباشو زیر رداش پنهان می کنه.
اب دهنش رو قورت داد.
- ام ... من اومدم گروه بندی شم،... ارر... چی کار کنم؟
- کار خاصی نکن ، بشین رو همین چهارپایه تا من گروه بندیت کنم.
فکر کرد چهار در چینی یعنی مرگ بدبخت شدم.
- هومم ... علاقه به درس و علم...خلاقیت زیاد. و همچنین تمرکز . ادم اجتماعی نیستی ، نه؟ یکم بداخلاقی. از همه ایراد می گیری و دوستات بهت می گن اگه تو یونان باستان بودی الهه ی هیس بودی نه؟
پنه لوپه سعی کرد با تمام این فکر رو به کلاه انتقال بده « تو یه احمقی!»
- خب ، خب . به رنگ زرد الرژی داری پس هافلپاف ، نه.
اهان پس داشتند نزدیک می شدند.
- شجاعتی تو وجودت نمی بینم ، اونقدر هام شجاع نیستی ، گریفندور هم ،نه.
چرا؟ خاله ش گریفندوری بود!
- اوهوم ، مغروری و باهوش . حالا چی کارت کنم؟ چی کارت کنم؟
مکث.
- با این حساب فکر می کنم. . . فکر نمی کنم ، مطئنم باید بری به. . .
مکث.
- ریونکلاو!
کلاه را از سرش برداشت . با ضعف از روی چهارپایه بلند شد و تلو تلو خوران به سمت میز ریونکلاو رفت.
صدای تشویق رینوکلاوی ها اوج گرفت . یه دختر بلوند جایی کنار خودش باز کرد .
- سلام به ریونکلاو ، چنگال زاغ ، خوش امدی.
- سلام.
دختر لبخند زد.
- من ریتا هستم ، ریتا اسکیتر. اون دختری هم که اون جا نشسته اسمش لیسائه ، اون پسره هم که کتاب می خونه کلاوس و اون دختر خواهرش ویولت . اون حشره ی که داره اون وسط پرواز می کنه- اره همونجا- اون لینیه . اون پسری هم که کلاه داره لادیساوه ، و اون دختره که موهای نقره ای و ابی داره دلفی ، زیاد دور و برش نگرد دوس داره تنها باشه و در اخر اون گربه ی عجیب و غریب هم ارنولده.
ارنولد پفک پیگمی. و. . . چی شده سال اولی ؟ اب دهنت رو قورت بده از سوال کردن نترس!
نفس عمیقی کشید .
- خب منم پنه لوپه ام.
حشره ی ابی کم کم بهش نزدیک شد.
- سلام پنه لوپه . به ریون خوش اومدی ، نیای سک سک بری ها!
خندیدو ارام دور شد . ظاهرا ریون عجیب تر از این حرفا بود .