درسته.کاملا باهات موافقم.من چیزی یاد نگرفتم ولی تو در خانواده گرم و پر محبتت خیلی چیزا یاد گرفتی!جادوی سیاه،کشتن خواهر،ابراز علاقه و عشق و محبت خالصانه و بی دریغ به انواع موجود زنده(بدون در نظر گرفتن سن و نوع و جنسیت)...من واقعا باید از خودم خجالت بکشم!
دیدار تو فقط مرگ رو به یاد ارباب میاره.یعنی چیزی که ارباب هرگز باهاش سرو کاری نخواهد داشت!
حالا که اصرار میکنی میتونی بیای تو یه گوشه ساکت و آروم بشینی.ولی خروستو بذار دم در.چون یه بند اشک میریزه و ممکنه فرشهای ابریشم ارباب رو خراب کنه.
میدونم خودم کافی هستم!ارباب یک تنه برای تمامی دورانهای و اعصار و کل جامعه جادوگری کافیه.ولی چه کنم که ارباب در عین قدرت و ابهت بسیار بخشنده و بزرگوار هستن و ترجیح میدن بقیه هم از علم و دانش و استعدادهای ذاتیشون بهره ببرن.
نقل قول:
باید بهت بگم که به کار بردن "یت" با واژه های پارسی کاملا اشتباهه
اشتباه بووود!از این به بعد درسته...چرا؟چون من میگم!اینجا تنها قانون لازم الاجرا حرف اربابه!مفهوم شد؟
حالا برای اینکه دل یه پیرمرد رو که یه پاش لب گوره نشکنم درستش میکنم.از این به بعد اگه خواستی بیای اینطرفا زرهتو بپوش.کلاه خودتم بذار.خطرناکه ریش دراز...
ضمنا دست به نجینی بزنی من میدونم و تو.این دفعه مثل اون دفعه نیست که با چوب دستیم زدم دستت سیاه شد رفتی به همه گفتی در اثر طلسم انگشتر سیاه شده!
دعوت نکن.درخواست نمیدم.تو هم لازم نیست برای دیدن من با این سن و سالت تا اینجا بیای.یکی از عکسامو میدم نجینی بیاره بزن دیوار دخمه تون.این لطف اربابم فراموش نکن.
عکس هنری ارباب