بلا با عصبانیت چند کروشیوی هوایی زد و در حالی که با چوبدستی بر روی دست دیگرش میزد و در جلوی صف مرگخوارها راه میرفت ، گفت:
_یالا زود باشید ! هرکس که مسئول بوده دیشب، خودش بیاد و اعتراف کنه !
وگرنه کروشیوی خفنی در انتظارش خواهد بود!
همه ی مرگخوارها نیم متری رفتن عقب: :worry:
_که اینطور؟! باشه ! پس من دفتر حضور و غیاب اصطبل تسترالها رو چک میکنم!
و از غیب، دفتر رو ظاهر کرد. ورق زد و ورق زد تا به تاریخ دیشب رسید. در کمال تعجب ، متوجه شد اسم مسئول شب ، با ماده ی رنگی مخدوش شده!
_عجب! که دفتر رسمی حراست خانه ی ریدل رو مخدوش میکنید؟!
مرگخوارها هرکدام از ترس در بغل مرگخوار کناری خودشون پریدند! ایوان به کنار بلا اومد و دفتر رو گرفت و نگاهی بهش انداخت. اسم مسئول شب پیش ، با ماده ی صورتی رنگی از بین رفته بود!
ایوان : این چه ماده ی جادویی ای هست؟!
بلا چوبدستش را به دفتر زد و جدا کرد. ماده به چوبدست چسبید:
_این آبنباته! این آبنبااااااته ! یالا جیباتون رو خالی کنید!
ملت مرگخوار در یک صف قرار گرفتند و جیباشون رو خالی میکردند و بلا با دقت به محتویات نگاه میکرد.
فلور جیب هایش را خالی کرد :
*یه کلیپس موی سر ، یه ظرف شیشه ای با یه پروانه توش ، کرم حلزون 50% ، یه ظرف لنز.
بلا با تعجب گفت: فلور؟! تو لنز میزنی؟
فلور خنده ای کرد و گفت: نه بابا اینا واسه گابریل هست. چه حرفا میزنی بلا !
نفر بعدی ، گلیدروی لاکهارت بود:
_میدونی بلا! من اگه اسمم رو جایی بنویسم، پایینش امضا هم میکنم ! من به اسمم افتخار میکنم! امکان نداره اسمم رو از جایی پاک کنم !
بلا:
و گلیدی جیبهایش را خالی کرد:
* یک ظرف ژل موی سر، کتاب زندگی نامه اش، یه دو جین تخم بلدرچین و یک تکه کاغذ با یک شماره ی تلفن روش
بلاتریکس نگاه مرگخوارانه ای سمت گیلدی فرستاد و گفت : بعدی!
نفر بعدی رز ویزلی بود. رز نگاهی به بلا انداخت و خندید. با اینکارش 6تا دندون نداشته اش نمایان شد.جیبش رو خالی کرد:
*یه نسخه کتاب "دندانپزشکی؛ نیاز امروز " ، یه دونه پف پفی ، مقداری تیله و یه بسته آبنبات صورتی!
بلا فریاد زد: آهااا! پیدات کردم !
کروشیو!
رز که ظاهرا از محتویات جیبش بیخبر بود ، گریه کنان التماس میکرد:
_نه بلا ! من نبودم!
یکی اینا رو تو جیبم گذاشته ... من نبودم... به کچلی لرد قسم میخورم من نبودم!