جیمز به ناراحتی به تدی نگاهی کرد و گفت:
- به نظرت باید چی کار کنیم تدی؟ دایی مونتی از زندگی با نجینی خسته شده.
تد خمیازه ای کشید و به جیمز خیره شد.
- خوابم میاد. بعدا" درموردش صحبت می کنیم!
خانه ی مونتگمری :مونتی با عصبانیت به نجینی نگاه کرد که همچنان با پلی استیشن مشغول بود. سپس اهی کشید و به طرف آشپزخانه رفت. صدای نجینی از پذیرایی به گوش می رسید.
- فیش فیش فیش فیش فوش! فاشفوشی فیش! فوش؟
مونتی آهی کشید و لغت نامه ی مار ها را باز کرد.
- می خوام برم نوک دمم رو بدم لاک بزنن! باشه؟
مونتگمری متعجب به نجینی خیره شد و دوباره لغت نامه را باز کرد. سپس در حالی که دم اورا برانداز می کرد گفت:
- فاشیوس!
نجینی لبخندی زد و به ادامه ی کارش مشغول شد. مونتگمری فنجان قهوه ای را ظاهر کرد و روزنامه ای که روی کاناپه افتاده بود برداشت. بار دیگر صدای نجینی در گوشش طنین انداخت.
- فشیوس فوش! فاشستوش!
مونتی لغت نامه را باز کرد.
- یه خبر خوب برات دارم! به زودی کوچولوهامون به دنیا می آن و خونه ی مارو گرم و گرم تر می کنند.
- تو چی گفتی؟
مونتی وحشت زده به او خیره شد.
- فشیوس فوش فاش؟ فیش پوش فاش فیییش!! ( ببینم، یعنی طبق قانون نمی تونم طلاقت بدم؟)
نجینی دمش را تابی داد و لبخندی زد.
- فش فوش فیش؟ نه فوش فیــش! ( ما که نمی خواستیم طلاق بگیریم! اگه هم بخوایم همچین کاری بکنیم نمیشه! با اومدن کوچولو ها باید تا آخر عمر کنار هم زندگی کنیم!
)
مونتی آب دهانش را قورت داد.
- اوکی! چرا اونطوری نگاه می کنی عزیزم؟ من از وجود این کوچولوها خیلی خوشحالم! باور کن. حالا چند تا هستند؟ میشه از شرّشون خلاص ش...اِ چیز یعنی منظورم اینه که ..چیز..اصلا" ولش کن.
نجینی با گنگی به مونتی خیره شد. مونتگمری دستانش را بهم گره زد و آهی کشید.
- منظورم اینه که فوش فیش فاشیوس فیـــش!
همان لحظه - خانه ریدل:لرد سیاه با وقار روی صندلی اش نشست و به مرگخواران نگاهی کرد.
- خوب گوش کنید! نوه های ارباب به زودی به دنیا می آن! باید برنامه ی ویژه ای تهیه کنیم و به کوچولوهای نجینی خیر مقدم بگیم!
مرگخواران: