جلسهی اول:کلن سر ِ این کلاس انتظار عقش و صفا نداشته باشین... جو نظامی و دیکتاتوریه به شدت .کلاس در سکوت مطلق فروو رفته بود. بچهها موهاشونو کوتا کرده بودن و ناخوناشونو گرفته بودن و دستاشونو ردیف گذاشته بودن رو میز، فقط ناخونای ویولت بلند بود و موهاش دراز بود و روبانش تو هوا پیچ و تاب میخورد و اصن یه وضـی.
- تق تق!
- بفرمایید استاد!
صدای کلاوس بودلر توی کلاس پیچید. ( به جناس کلاس و کلاوس توجه کنید!
)، استاد که همانا پروفسور تافتی باشه وارد شد، موهای بلندشو بالا داد و طوری که دندونای سپیدش مشخص بشه لبخند زد. ساحرههای کلاس از این حال به اون حال و از اون حال به این حال شدن تا این که پروف تافی پرسید:
- کدوم جادوآموزی گف بفرمایین؟
کلاوس با اشتیاق دستشو برد بالا و خعلی لطیف و ملو گفت:
- من پروفسور!
پروفسور هم خعلی لطیف و ملو اومد جلو و به کلاوس لبخند زد و گفت:
- ده امتیاز از راون کم میشه! یه بار دیگه تکلیف تعیین کنی برام که بفرمایم یا نفرمایم پروندتو میذارم زیر بغلت میفرستمت دورمشترانگ؟ افتاد؟
کلاوس در این حالت
باقی موند و اصن وضی نداشت که بگه افتاده یا نیفتاده. تافی هم در حالی که از این حرکتش به شدت ذوق کرده بود در حالی که داشت به سمت میز کارش برمیگشت چهل و دو و نیم امتیاز دیگه از گریفیندور کم کرد و برای این که حسابش رند بشه سی و سه امتیاز به هافلپاف اضافه کرد.
- خو بچهها! سوال اول اینه که ببینیم فلسفهی جادویی چیه اصن! ما که اومدیم تو همچین کلاسی نشستیم آیا اصن توانایی تشخیص همین مسئلهی ساده رو داریم...
ملت:
- ... یا این که اونقد هویجیم که مثلن تفاوت افلاطون و ارسطو رو تشخیص نمیدیم. یا اصن نمیدونیم توماس هابز کی بود مثلن، یا از خدمات جد ِ من پروفسور تافیوس مافیوس به فلسفهی تحلیلی جادویی بیخبریم...
ملت:
- ... خو مشخصه که همه هویجین و اینا! پس از همهی گروها سی امتیاز کم میکنم تا یاد بگیرین که با دانش بیاین بشینین سر یه کلاس، ویولت! تو جد منو میشناختی؟
- نه پروفس...
- بسه! سی امتیاز از شخصت کم میکنم و نمرهی قبولی هم بهت نمیدم و پروندتو میذارم زیر بغلت و میفرستمت دورمشترانگ تا یاد بگیری جد منو بشناسی بعد بیای سر کلاسم بشینی!
تافی یه نفس عمیق کشید و یه کش و قوس به لنگ و پاچه داد و ادامه داد به حرف زدن:
- ببینین بچهها! فلسفه میپرسه و از دانش قطعی فراتر میره و فیلسوف کنجکاوه و میاندیشه... مثلن در مورد اینکه چرا یه بچه گرگینه باید با یه یویوباز رفیق بشه فکر میکنه...
جیمز و تد کلهها رو گرفتن بالا...
- کلهها پایین! مگه پروف دامبل تو محفل ادب یاد نداده به شما؟ واه واه! چهل و پنج امتیاز از گریف کم میشه و اگه یه بار دیگه کله رو بگیرین بالا دورمشترانگ! افتاد؟
جیمز و تد کلهها رو انداختن پایین...
- خو! داشتم میگفتم! فلسفه مبناش عقله، کلهس، اندیشهس... بنابراین با این که خودم هافلیم نه میتونم درک کنم چرا هافلیا سر کلاسم نشستن، نه اینکه چرا خودم معلم همچین کلاسیم، پس چون نمیتونم درک کنم ده امتیاز به هافل اضاف میشه.
کلاس کلن رفت توی دور سکوت و اینا.
- فلسفه مبناش عقله، اما خوب با گیاهشناسی و دفاع در برابر جادوی سیاه و ماگلشناسی و چفتشدگی فرق میکنه. الهیات و بینش جادویی هم نیس... با اینکه مبنای عقلانی داره اما با قطعیت در مورد پدیدارها نتیجهگیری نمیکنه، از این جهته که با علومی مثل گیاهشناسی متفاوت میشه. و خوب، فلسفه از این منظر که پاش رو از محدودهی دانش قطعی فراتر میذاره یه چیزی میشه شبیه دین و بینش جادویی، اما چون مبنای عقلی داره و مبناش نقلی و مبتنی بر مثلن رسالهی احکام مرلین نیس با بینش تفاوت پیدا میکنه.
دستای جادوآموزا رفته بود زیر چونههاشون و بادقت به پروفسور نگاه میکردن...
- نکتهی مهم اینه که خیلی چیزا میتونن مورد جستار فلسفی قرار بگیرن، همه چیز... لازم نیس حتمن به خدا و مرلین و فرزندان مرلین و تقابل روشنفکری جادویی و سنتگرایی دامبلی فک کنیم تا بگیم جستار فلسفی کردیم، این که چرا یویوی جیمز بنفشه، چرا جیمز قبل از خواب و بعد از خواب و وسط خواب جیغ میزنه، این که چرا ویولت ناخوناشو نمیگیره و موهاشو کوتا نمیکنه و این که چرا سانی دوس داره گاز بگیره و این که هافلیا سر کلاس فلسفه چی کار میکنن همه میتونن موارد پژوهش و جستار فلسفی باشن. اگه اینطوری نیگا کنین آدمایی که ادای فلسفه و فیلسوفبازیو درمیارن خیلی راحتتر تشخیص میدین. به همینخاطره که من معتقدم بزرگترین فلاسفهای که بشریت به خودش دیده کودکانن، چون عمیقاً در مورد مسائل مختلف که براشون مرموزه و مث ِ علامت سوال میمونه فکر میکنن، نظر بقیه رو میپرسن، از خودشون سوال میپرسن، میپرسن، و میپرسن...
تافی دستاشو محکم به هم کوبوند تا کلاسو از شُک ِ فکری و شَک ِ دکارتی (جناس ناقص حرکتیو قورت بده فقط
) خارج کنه.
- خسته نباشید!
و جادوآموزا به تافتی نگاه کردن که خیلی آروم و متین و با همون لبخند دندوننما از کلاس خارج میشد...
تکالیف:1. جیمزسیریوس پاتر روبان ویولت بودلر را میدزدد. ویولت نمیتواند اختراع جدیدی کند. ویولت میفهمد دزدی کار جیمز بوده، پس سراغ جیمز میرود، جیمز میگوید روبان را به تد داده. معلوم میشود تد روبان را گم کرده.
سانی بودلر از اینکه خواهرش نمیتواند اختراع کند ناراحت میشود و شکمش را گاز میگیرد و قسمتی از شکمش را میکَند و دچار خونریزی شدید میشود.
استدلال کنید که جراحت سانی بودلر تقصیر کیست؟ استدلال باید قوی باشد و به نتیجه منجر شود.
(10 امتیاز)
ده امتیاز ینی دو خط جواب نمیخوام ازتون. خلاق باشید و اگه نمیفلسفید، سفسطه کنین و بپیچونین D: .2. یک رول بنویسید و در اون رول در مورد موضوعی فکر کنید. حالا اینکه عواقب این فکر کردن چی میشه به رول شما بستگی داره. (20 امتیاز)
همونطور که میبینین سوژهی مورد نظر خیلی خیلی کلیه، بنابراین دستتون در ایدهپردازی برای سوژه خیلی بازه... چیزهایی که برام در رولتون اهمیت داره:
- دخیل کردن سوژهای فرعی یا شاخ و برگ دادن مناسب به جزئیات ِ پیرامون محور اصلی سوژه؛ طوری که روی روند سوژه اثرگذار باشه.
- نحوهی پرداخت اندیشیدن کاراکتر.
- خلاقیت و نوآوری.
من برای شما یه هستهی خیلی معمولی و ساده رو برای رولنویسی مشخص کردم: فکر کردن... اینکه شما از یه تکلیف به ظاهر معمولی یه رول نو و غیرمعمولی دربیارین انتظاریه که ازتون دارم.