کالسکه چی لطفا همینجا نگه دار. بالاتر دیگه جا نیست...آهان همین جا نگه دار. زیر تابلو توقف ممنوع!
-بقیه پولتون خانوم
-بقیه ش مال خودت٬ برو حال کن!
- 2000 گالیون؟ خدای من!
این که خیلی زیاده با این پول می تونم دو تا کالسکه بخرم!
---------------------------------------------------------------------------
ساعت پنج صبحه و کوچه دیاگون بر خلاف همیشه تقریبا خلوت و خالی از جادوگراییه که تمام روز برای خرید چوبدستی جلوی مغازه پروفسورکوییرل
صف می بندن.
تک و توک رهگذری هم که قدم زنان از راههای باریک دیاگون رد میشدند پاهاشون بی اختیار به بطریهای خالی می خورد یا پاکت آشغال یا روزنامه پاره ای زیر پای مردم به صدا در می آمد.آنیا هم که آهسته در طول پیاده روی باریک قدم میزد ناگهان توجهش به سایه شیئی کمرنگ و عجیب جلب شد.جلوتر رفت.متوجه شد که آن سایه کمرنگ بدن یک کارتن خوابه
که جلوی مغازه پروفسور روی زمین دراز کشیده .آنیا فکر کرد لابد یکی از جادوگرای بدبخت و بی مکانه
که شبها در خیابان می خوابند. اما ظاهرا این طور نبود.زیرا بدن این شخص از سر تا پا انگار با نظم خاصی زیر روزنامه ها قرار گرفته بود و در حقیقت سفیدی روزنامه ها بود که توجه آنی رو به خودش جلب کرده بود.
بی اختیارنزدیک او رفت (بخونید فضولی).از لای شکاف باریک فاصله
بین روزنامه ها آنیا هیکل جن خانگی معلوم الحال بلند قدی
راتشخیص داد که پیراهن ژرسه قهوه ای رنگی به تن وشلوارمندرس سربازی خاکی رنگی به پا داشت! بی شک این مکان جای مناسبی برای خوابیدن نبود.
-یوق!*
... اه اه ! موهاشو ببین. پر از چرک و خاک و خله. وای خدای من جورابشم که سوراخه! بذار ببینم:lol2:
نزدیکتر رفت. شانه های بزرگ جن خانگی در تاریکی زیر روزنامه ها با نفسهای سنگین بالا و پایین می رفت. ناگهان باد تندی وزید و روزنامه را از روی صورت آن مرد پس زد.آنیا پیشانی او را دید ٬ پیشانی جوانی که در اثر فقر و بدبختی
پر چروک و تیره به نظر می رسید. در قسمت پایین صورت٬ دهان اندک بازمانده او زنده و قوی بود...آنیا زیاد جلو رفته بود. در سکوت شب تاریک روزنامه های هیکل آن شخص تکان خوردندو ناگهان چشمانش باز شد . با دیدن یک پرنسس زیبا
بالای سرش با حرکت تندی خودش را بلند کرد. چیزی در چشمانش برق میزد. در یک چشم به هم زدن به سمت آنیا حمله برد. اما آنی ذره ای احساس ترس نکرد
(آنیا در حال خفگی)- اوا چتونه آقا این چه طرز برخورد با یک پرنسسه؟!
-بهت فرصت میدم چوبدستیتو بیرون بکشی !
-ببینید آقای عزیز من می خواستم به دوستم سر بزنم که شما با این وضع خوابیدنتون
مانع انجام این کار شدید . اونوقت یه چیزی هم طلبکارید؟
- مثل اینکه منو نشناختی! من کریچر مدیر فروم سایت جادوگرانم.
-ایششش! چی؟
-مدیر فروم!
- باش! باش!
... یادت باشه منم پرنسس آنیام.
یه ساحره سیسیلی که بدون چوبدستی هم می تونه حال جادوگرا رو اخذ کنه. به خصوص اینکه اون جادوگر مدیر فروم هم باشه.
- حالا مشخص میشه!
- ببینید آقای محترم من قاط بزنم براتون گرون تموم میشه ها!
تازه قسم هم خوردم که هیچ وقت از چوبدستیم استفاده نکنم. به ملکه ماری (مادر بزرگم )هم قول دادم که هیچ جادوگری رو طلسم نکنم.ولی حالا که خودتون می خواید
- پس این بیگ بوت** رو بگیرتا دفعه دیگه به عشق من تو چت باکس توهین نکنی.
این چوکسلم زیبا رو هم داشته باش چون خیلی فاز میده.
کریچر:
...
در همین گیرودار( یه چیزی تو مایه های آتیش بازی آنیا)پروفسورکوییرل میاد تا در مغازه شو بازکنه.
پروفسور کوییرل: خاک وچوک! خدای من چی دارم میبینم.آنیای کبیر!
آنیا:سلام پروفسور..بوس! بوس!!:bigkiss:
کوییرل: پناه بر خدا خودتی دختر؟! چرا ردات خاکی شده ؟
آنیا: هیچی یه مقدار گرد و خاک براش لازم بود
---------------------------------------------------------------------
*منظور همون ییییوقه که حرف اول کشیده تلفظ میشه. اونوقت این شکلک
به ذهنت مجسم میشه
**Big boot ضربه ای که در تخصص خودمه. همینطور اندرتیکر.وقتی با چکمه یا پوتین سر رقیبت رو مورد نوازش قرار بدی.