(( جنگ ستارگان کوییدیچ ))بازی اسلایترین و گریفندورصدای داد و فریاد دانش آموزان و صدای رقص و آواز انان تمام تالار اسلایترین را فراگرفته بود... همه در شوق برد دو بازی قبل که به ترتیب با دو تیم راونکلاو و گریفندور داشتند بودند... اما این خوشی زیاد طول نمی کشید چون هنوز یک بازی با تیم قدری ( به نام گریفندور ) داشتند.... اما بازیکنان تیم اسلایترین خیلی از بازی خودشان راضی بودند به طوری که می گفتند بازی با دو تیم قبلی کار آسانی بود پس گریفندور دیگر چیزی نیست...
اما دراکو در بین این همه خوشحالی و رقص آواز فقط به فکر برد آخر بود... زیرا دراکو تنها کسی بود که گریفندور را دستکم نمی گرفت و مثل بقیه از روی نفس خود تصمیم نمی گرفت....
این بازی هم بازی آخر اسلایترین و هم روز آخر مدرسه و هم چنین شام آخری بود که اسلایترینی ها در کنار یک دیگر می خوردند....
بلیز از زمانی که خود را در دو بازی قبل ضعیف دید به فکر پیشرفت شد زیرا اگر همین طور پیش می رفت می توانست باعث باخت تیم هم بشود... در بازی قبل خیلی بازی ضعیفی از خود به نمایش گذاشت و اگر دراکو اشنیچ را زودتر نمی گرفت الان دیگر اسلایترین برنده ی بازی نبود....
همه ی دانش آموزان در حال خنده و شادی بودند و برای این که جمعشان شادتر شود شروع شعار دادن بر زد گریفندور دادند که در ان بازی کنان گریفندور را به تمسخر کشیده بودند....
در بین این جمعیت فقط درامو بود که جوش و خروش می خورد که زودتر این جشن تمام شود و با اعضای تیم یه گفت و گویی داشته باشد چون می دانست که فردا صبح هیچ کس به موقع بیدار نمی شد که وقتی برای صحبت بماند...
بالاخره دراکو به آرزویش رسید و جشن تمام شد... دراکو بدون معتلی همه ی اعضای تیم را در یک جا جمع کرد و شروع به گفت و گو با آنان کرد.... همه ی بازیکنان در مستی به سر می بردند و دراکو می دانست که در این وضعیت آنان چیزی نمی فهمند... پس فقط یک توضیح سطحی درباره ی روند کار تیم داد و بعد به همه گفت که فردا باید خیلی زود بیدار شوند تا حداقل ان موقع با آنان صحبت کند...
همه به سوی خوابگاه ها راه افتادند.... آنان ان قدر رقصیده بودند که دیگر توان ایستادن نداشتند.... دراکو از این وضع ناراضی بود چون اگر همین جور پیش می رفت و تا فردا حال آنان بهتر نمی شد دیگر نمی توانستند بازی کنند....
همه به رختخواب ها رفتند و از دور تمام چراغ های خوابگاه های اسلایترین خاموش بود به جز یک اتاق که ان هم اتاقی بود که دراکو و چند تن دیگر در ان می خوابیدند... همه ی اطرافین دراکو که در ان جا می خوابیدند کلافه شده بودند و از او خواهش می کردند که چراف را خاموش کند ولی دراکو فقط به بازی فکر می کرد چون اگر این بازی رو می بردند شاید جام را می بردند....
دراکو از بازی بلیز خیلی ناراحت بود به همین دلیل شروع کرد به کشیدن حرکاتی که بلیز باید انجام دهد یعنی جهاتی که باد پرواز کند.....
دراکو در حال انجام همین کار ها بود که خوابش برد....
))))))))) صبح روز بعد (((((((((((
دراکو با این که از همه دیر تر خوابیده بود ولی از همه زودتر بیدار شد و سریع شروع کرد به سر زدن به تمام اتاق ها تا بازیکنان را بیدار کند...
اما بیدار کردن آنان ان چنان که به نظر می رسید زاد سخت نبود چون همه شوق بازی را داشتند سریعا بلند شدند تا به زمین کوییدیچ بروند....
دراکو تا الان ماجرا از همه چیز راضی بود... وقتی همه در حال پوشیدن لباس کوییدی بودند دراکو از فرصت استفاده کرد و شروع به خواندن نقشه های خود برای این بازی کرد... کمتر کسی به حرف های او گوش می دادند...
بلیز رو به مارکوس کرد و گفت جون مادرت یه چیزی بهش بگو.... این شکلی روحیه ی همه رو خراب می کنه...
مارکوس خنده ی ریزی کرد و به دراکو گفت: دراکو ما کوییدیچ را برای تفریح و شادی بازی می کنیم و اگر در مسابقات هم همین را رعایت کنیم بهتر نتیجه می گیریم تا این که بازی را به یک مسابقه ی تئوری تبدیل کنیم...
دراکو تازه پی برده بود که کسی به او توجه نمی کند پس رو به مارکوس کرد و گفت: باشه, پس فقط برای این که از اهمیت این بازی بر خوردار بشید لطفا به تابلوی اعلانات یه نگاهی بیاندازید تا حداقل از نتیجه ای که از دیدن ان می گیرید به امید خدا بهتر از قبل بازی کنید....
تقریبا همه ی بازیکنان حاضر بودند... همه به سوی تابلوی اعلانات رفتند تا ببینند که به گفته ی دراکو در ان جا چه اتفاقی افتاده است....
با یک نگاه همه متوجه گفته ی دراکو شدند زیرا دو نام تیم ها را به صورت بسیار بزرگ چسبانده بودند.... و این نشان دهنده ی این است که این بازی از حساسیت زیادی بر خوردار است...
همه بعد از دیدن تابلو بدون استثنا با حالتی مات و مبهوت به یک دیگر نگاه می کردند... آن ها هیچ فکر نمی کردند که این بازی این قدر ارزشمند باشد... اما این باعث شد که اصطرابی در دلشان به وجود آید... این خود می توانست برای این تیم خطرناک باشد...
اما دراکو دیگر نمی گذاشت تا بازیکنان یک لحظه هم صبر کند و سریع آنان را به بیرون مدرسه هول می داد.... همه ی بازیکنان در بین سیری از جمعیت بر روی چمن های اطراف زمین کوییدیچ راه می رفتند... دراکو کسانی را که از بقیه عقب بودند هول می داد تا سریع تر به رختکن برسند...
همه ی بازیکنان اسلایترین به داخا رختکن مخصوصشان وارد شدند که به خاطر این بازی تمام دیوار هایش را با ماری تزیین کرده بودند... اما این موضوعات فقط باعث می شد که اضطراب بازیکنان بیشتر بشود...
دراکو با بازیکنان صحبت های پند آمیزی زد که باعث شد تا حدی از اضطراب آنان کاسته شود....
صدای داد و فریاد تماشاچیان حاکی از این بود که لی جردن در حال معرفی اعضای تی ها بود.....
دروازبان تیم اسلایترین بلیز زابینی که در چند بازی اخیر خود را خوب نشان نداده است
مدافعان اسلایترین مارلوو گانت ، ایدی مالفوی که نسبت به بقیه ی بازی کنان از جمله دروازبان تیم بهتر بازی کرده اند
مهاجمان اسلایترین مارکوس فلینت ، لرد بلرويچ و بارتیموس کراوچ که در بین این سه نفر فقط بارتیموس است که یکی از بازیکنان قدیمی به حساب می آید.
جستجوگر تیم اسلایترین که کاپیتان ایم تیم هم است دراکو مالفوی
همه ی تماشاچیان هو هو کشیدند....
و اما تیم گریفندور...
با شنیدن صدای تیم گریفندور بیشتر تماشاچیان هوهو کردند و به شروع به تشویق این تیم کردند....
اما بازیکنان این تیم عبارتند از:
تدي اسنيپ که دروازبان تیم است.
استرجس پادمور - اندروميدا بلك که مدافعان تیم هستند.
جسيكا پاتر - آليشيا اسپنيت - پروفسور كوييرل مهاجمان غیور و توانای تیم
رون ويزلي جستجو گر تیم که امید همه ی گریفندوری ها به او است
استرجس پادمور کاپیتان تیم هم است....
باز تمام تماشاچیان شروع به تشویق این تیم کردند....
تا سخنرانی لی جردن تمام شود دو تیم وارد زمین شده بودند....
دراکو در اولین نگاه متوجه تابلوی بالای سر تماشاچیان شد و به دیگر بازی کنان نیز پیشنهاد داد تا نگاه کنند...
پرچم دو تیم را به صورت خیلی بزرگ کشیده بودند و در میان ان دو , دو صفر قرار داشت که نشان دهنده ی گل های زده ی هر تیم بود.....
بازیکنان اسلایترین یک لحظه احساس بزرگی کردند و سپس رفتند تا با بازیکنان گریفندور عکس بگیرند....
بعد از مدتی که دو تیم با هم گل رد و بدل کردند و با هم دست دادند سرژ داور مسابقه سوت را زد…
مارکوس و بلرویچ اولین کسانی بودند که توپ را به دست آورده و در بین هم پاس کاری می کردند.... بارتیموس هم به دنبال آنان رفت... اولین حمله صورت گرفت... مارکوس به سمت دروازه نزدیک می شه .... پاس می ده به بلرویچ... بلرویچ توپ رو می چرخونه و بعد .... گل... بله اولین گل بر روی تابلو در سمت پرچم اسلایترین ظاهر شد...
دراکو و رون ویزلی دو رقیب سر سخت و تیز هوش بودند که در حال حاضر نیز توانسته بودند که رد اسنیچ را پیدا کنند....
دراکو جلوتر از رون حرکت می کرد... اسنیچ خیلی حرکت می کرد و همین باعث می شد که دراکو فرستی برای گرفتن اسنیچ پیدا نکند....
بازی به طور کل یک طرفه شده بود چون تمام مدت اسلایترین حمله می کرد ولی گریفندور نیز گاهی اوقات حمله می کرد ولی با مدافعان سر سخت اسلایرتین مواجه می شدند....
نتیجه ی بازی بعد از نیم ساعت بازی به صورت 50 بر 0 به نفع اسلایترین بود... این خود یک انرزی مثبت به بازیکنان اسلایترین می داد....
دراکو خیلی به اسنیچ نزدیک شده بود... ولی در عوض رون با سرعت کمتری دراکو را دنبال می کرد....
اسلایترین گاهی اوقات حمله می کرد ولی بعضی اوقات نیز مورد حمله قرار می گرفت که در این حملات به دلیل احساس قدرت گل هایی رو هم خوردند....
بازی یک ساعت طول کشیده بود...
دراکو در یک لحظه اسنیچ را گم کرد ... بله هم دراکو و هم رون اسنیچ را گم کرده بودند... دراکو به اطراف خود نگاه می کرد....
استرجس پادمور و اندرومیدا بلک که مدافعان حریف بودند کم کم به زمان اوج خود می رسیدند چون دیگر بعد از آخرین گل که نتیجه را به 100 بر 50 رسیده بود هیچ توپی را به دروازه نزدیک نکرده بود....
تری اسنیپ خیلی از کار خود ناراضی بود زیرا اگر مدافعان نبودند دیگر همه ی توپ ها به دروازه می رسید و همه نیز به داخل دروازه می رفتند....
کوییرل و جسیکا پاتر هر کدام به تنهایی دو گل زده و آلیسیا نیز یک گل آخر را زده بود که از ان نتیجه به بعد هیچ تغییری مشاهده نشد....
مارولوو و ایدی دیگر خیلی بازی را شل گرفته بودند و حریف را خیلی برای خود کوچک کرده بودند و این عمل بالاخره به ضرر تیم خواهد رسید....
دراکو برای این که وقت کمتر هدر نرود با سرعت به این طرف و آن طرف می رفت....
در همین هنگام دراکو وزش بادی را در سمت راست خود مشاهده کرد و متوجه بازدارنده ای شد که به طرف او پرتاب شده بود... سریعا نوک جارویش را پایین گرفت و مستقیم به سمت زمین رفت...
در ان طرف رون اسنیچ را پیدا کرده بود ولی اسنیچ همین طور به طرف دراکو نزدیک می شد.... چند لحظه ی بعد رون و اسنیچ به ته جاروی دراکو بر خورد می کردند... دراکو نیز همین طورعمود به سمت پایین می رفت...
تا این که دیگر فاصله ی رون و اسنیچ با دراکو یک متر شد... رون به ناچار اسنیچ را ول کرد و نوک جارو را به سیت بالا گرفت.... و اسنیچ دیگر پیدا نشد...
دراکو دیگر خود را صاف نگه داشته بود... زیرا از خطر بازدارنده رها شده بود و توانسته بود جارویش را کنترل کند...
اما احساس می کرد که رون با جارویش به ته جاروی خودش برخورد کرده بود به همین دلیل متوجه حرکت چیزی بر روی ریشه های ته جارویش شد... بله مثل این که بلوز رون پاره شده است و به ریشه های ته جاروی او چسبیده است.... اما نه....
نه ان چیز متحرک اسنیچ است ... بله ... دراکو دستش را به سمت اسنیچی که تلاش می کرد تا از بین ان شاخه ها خارج شود دراز کرد و ان را گرفت...
مثل این که همه به تابلو نگاه می کردند چون احتمال می دادند که اسلایترین باخته باشد...
نتیجه 200 بر 250 به نفع اسلایترین ... بله اسلایترین برنده ی جام کوییدیچ شده بود زیرا تمام حریف های خود را با ییروزی پشت سر گذاشته بود....