پست پایانی تیم کوییدیچ پاور داس-=-=-=-=--=-=-=-=-=-=-=--
زمان : چندین سال پیش
مکان : سایت ارزشی پرشین ویزاردز
----
- اواداکداوراااااااا
- آوادا شیلد ماکسیمم!
- اینور بیو لس
- انتالا بیترا
- لی کانوم این فی موره
- کله ایوس پاچه ایوس
- خورشت قرمه سبزیوس
( توجه قسمتی که در بالا خوندین حقیقی میباشد و اول آشنایی من و مرلین است در واقعیت )
سالازار: مرلین بسه دیگه من گشنه ام شد !
مرلین : راه نداره = جیگریوس
سالازار : قلوه ایوس = مرلین بیخیال شو الان این اندی پاتر سر میرسه ها!!
مرلین : آفتابه ایوسسسسسسسسسسسس . . . .
-=-=-=-=-=-=-=-=-=--
سالازار سراسیمه از خواب میپره! چه رویای عجیبی ! با نگاهی گذرا به ساعت متوجه میشه که زمان مسابقه فرا رسیده از آخرین باری که با دوست قدیمی اش مرلین دوئل کرده بود سالها میگذشت و امروز پس از مدت ها انتظار دو باره با او رو در رو میشد ! زحمت زیادی کشیده بود به هر کاری دست زده بود تا امروز در مقابل رقیب و استاد دیرینه خودش بایستد , همیشه آرزوی چنین لحظه ای را داشت و اکنون! آن لحظه فرار رسیده بود . . .
از رخت خواب بیرون جست لگدی به سوراخ بقل تخت زد و مارش را که هزار سالی از عمرش گذشته بود بیدار کرد (معلوم نیست چرا ماره نمرده !؟ ) به سمت دستشویی رفت , اینبار با لبخند . . . در گذشته هر بار که بدانجا مینگریست دیدگانش از فرط دلتنگی برای مرلین اشک آلود میشد و لی اینبار شوقی در عمق تیر نگاهش پنهان بود , چشمانش برق خاصی داشت برقی جنون وار . . . .
آفتابه سبز رنگش را به کناری نهاد , بعد از کمی نگاه کردن در آینه از دستشویی بیرون آمد , شنل سبز رنگش را بر دوشش انداخت و راهی زمین مسابقه شد
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-
استادیوم :
همه تماشاگران منتظر شروع بازی بودند ! ملفوی کاپیتان تیم پاور داس نشان این تیم را با آفتابه مرلین تعوض میکرد, پس از دست دادن ؛ بازی با دستور داور مسابقات آغاز شد .
با آغاز بازی گویی کسی مشتی نشان سالازار کرده باشد ؛ مارش را با سرعت به جلو راند , با اراده ای قوی و استوار برای گرفتن کوافل . . .
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سالازار : پش بدین توپم رو پس بدین !
حاجی دارک لرد : اگه میتونی بیا بگیرش !
سالازار : اذیتم نکنید توپم رو پس بدین
حاجی در حالی که توپ رو از بالای سر سالازار برای آبرفورث میفرستاد : اگه میتونی بیا بگیرش
ابرفورث با لبخنده کجی که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه نگاهی به سالازار اندخت
آبرفورث : تو که حتی نمیتونی توپ خوتو پس بگیری؟! میخوای بری کوییدیچ بازی کنی؟ نه تو نمیتونی . . .
-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
نه نمیتونی! تو نمیتونی تو نمیتونی ! نمیتونی نمیتونی نمیتونی نمیتونی نمی تونی !
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
در گوشه زمین دامبلدور بالای سر سالازار ایستاده بود و فریاد میزد : سالازار . . . .
سالازار نگاهی گیج به اطراف انداخت , گویی از آنچه در دور و برش میگذشت بی خبر بود !
- من کجام ؟
- توی زمین کوییدیچ یادت رفته ؟
- کوییدیچ ؟ توپ من کجاست ؟
- توپ تو نیست که برای جام جهانیه!
- جام ؟ دستکشهام کو ؟ الان ونی میاد یه عالمه ظرف مونده!!
صدای از انطرف ورزشگاه : ونی عمه اته
سالازار به خود آمد!
- هان ؟ اهم! مسابقه چی شد ؟ مرلین کو ؟
-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=
گزارشگر : گل برای آجاس ! چه هماهنگی بالایی داره این تیم! در لحظه آخر هر حمله همیشه ضد حملاتش تاثیر میذاره! چه میکنه این آجاس!
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
سالازار بلند میشه و سرش رو به علامت خب بودن تکون میده! اعضای تیم که بعد از سقوط او از مارش برایش نگران نبودند اکنون برای تیم خود احساس نگرانی میکردند! و به سر پستشون در زمین برگشتند! سالازار مارش را نوزش کرد , مار به آرامی بلند شد , سالازار را بر پشتش سوار کرد و به پرواز در آمد !
جمعیت که متوجه پرواز سالازار شدند سر وصدای زیادی بپا کردند! سالازار برای جمعیت دستی تکان دارد و به هم تیمی ها یش پیوست . . .
---
تیم اجاس بسیار قدرتمند تر از همیشه ظاهر شده بود , بازی نیمه نهایی بود و انها برای برد آمده بودند! با سرپرستی مرلین به خوبی بازی را اداره کرده بودن و چندین گل نیز از پاور داس جلو تر بودند! سالازار ر مقابل این تیم خود را تنها میدید . . . اعضای تیمش هرکدام به تنهایی ستاره بودند اما . . . اما هیچ کدام حاضر به همکاری تیمی نبودند و این نقطه ضعفشان بود! مرلین به خوبی از این موضوع استفاده کرده بود و با هماهنگی کامل بازی میکرد
غافل از اینکه تیم پاور آداس در یک چیز هماهنگ بود! در ناهماهنگی! شیوه ای دشوار اما موثر , این موضوع همیشه حریفان را اغفال کرده بود و اینبار نیز ارزش امتحان کردن را داشت . . .
با حرکت اشتباه آرشام سالازار کوافل را به دست آورد , اما به سمت در وازه آجاس نرفت ! راهش را کج کرد و مستقیم به سمت دروازه خودی حرکت کرد و توپ را به آلبوس پاس داد! ( آلبوس :
) آلبوس که تا به حال در چنین موقعیت قرار نگرفته بود گیج و ویج تنها کاری که به ذهنش میرسید رو انجام داد و به سوی در وازه آجاز حرکت کرد! آلبوس دود کنان به دروازه آجاس نزدیک و نزدیک تر میشد ! ملت تماشاگر با دیدن دودی که از ریش وی برمیخواست شروع به تشویق کردند : دوم بول چی چی دوم . . . بول . . . چی چی
آلبوس تقریبا به وسط زمین رسیده بود که یکی از مدافعین آجاس بلاجری را روانه شکم آلبوس کرد . . . دامبلدور با تگاهی گذرا به اطراف توانست دراکو را که فاصله کمی با او داشت پیدا کند و کوافل را با تمام قدرت پاس داد . . . دراکو که از دیدن کواف که به سمتش می آمد ذوق مرگ شده بود چشمانش رابست و دستانش برای گرفتن کوافل باز نمود . اما هر چه منتظر شد چیزی نرسید! چشمانش را باز کرد . . . آنیتا در حال که کوافل را از جلوی دستان بازشده دراکو قاپیده بود فریاد میزد : خانوم ها مقدم ترن!!! آنیتا نزدیک در وازه شده بود و خود را آماده شوت زدن میکرد! در آن گوشه زمین ! ونوس سالازار گیر آورده بود و سیل مشت و لگد را نثارش میکرد + فحش و فضیحت و تهمت و انواع دق و دلی و غیره به مقدار لازم!!!! مار سالازار در حال گرفتن ای اس ال از لوله پلی کاییی بود که به آبخوری بازیکنان منتهی میشد , از قضا چون لوله سبز بود مار سالازار احساس تفاهم بیشتری باهاش میکرد! جاسم و نور ممد در گوشه زمین نشسته بودند و منچ با مانع بازی میکردند و انیتا همچنان در حال شوت زدن بود!!
-=-=-
کات آقا جان
پروفسور بینز : یعنی چه که ؟ مگه شوت زدن اینهمه طول داره ؟ درست پست بزن مرتیکه !
سالازار : بابا یه تریپ فوتبالیستا اومدم دیگه مگه چیه ؟ تازه میخواستم شوتشو تو قسمت بعد بزنه !!
پروفسور بینز : بی خود اصلا چه معنی داره خواهر به تنهایی یک شوت بزنه ؟ این غیر آسلامیه ! هر دو خواهر اجازه دارند یک شوت بزنند !!
ونوس : به نام عنجمن دفاع ِ ساحره ها (عدس) ایست! یعنی چی هر دو تا ساحره یه شوت؟
سالازار : بذار روشنت کنم ونی جا . . .
ونوس : ونی عمه اته!
سالازار : وا لوس! یعنی اینکه هر ساحره نصف یه جادوگره !
ونوس : بی خود !!! اصلا کی گفته بینز و بلرویچ داروی کنن ؟ من خودم داوری میکنم!!!
طی یک حرکت انتهاری ونوس سوت رو از بلرویچ قاپ میزنه و . . .
-=-=-=-=-=-
سِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِـــــــــــــــــــــــــــــــوت!
آنیتا شوتشو با ته جاروش سوت میکنه و گل!!!!
آرشام : جکی جون گفتی دوسیب دیگه ؟
جکی : نه بابا خوب نیست من آب طالبی دوست دارم!!
مرلین در حالی که ریش هاشو تو آفتابه فرو میکرد و روی پیشانی اش میگذاشت گفت!
مرلین : پاشین بابا وقت این حرفا نیست! این آنیتاهه هست همون ضعیفه هه گل زد!
ملت احساس هویج بودن بهشون دست داد
مرلین : الان که وقت شکار حرگوش نیست!
بازی به کندی دنبال میشه مرلین و آرشام بازی جالبی از خودشون نشون میدن و در یک حرکت استشهاد طلبانه در هوا جارو هاشون رو با هم طاق میزنن! ( جاروی آرشام پیکان هفت دنده است ) ! توپ در بین مرلین و آرشام گم میشه! ( صدای داور : مرلین مگه مدافع نبود ؟ ) ( صدای کمک داور : نه بابا مهاجم بود ) ( صدای بچه ای دو ساله از بین تماشاگر ها : بابایی مل لین مده جستوتودر نبوت ؟ ) . . .
آجاسی ها به جلوی در وازه میرستد! آرشام پشت مویی به دامبل نوشن میده , دامبل لرز میگیرتش! ( م من ا اگه تو توپ دو دوباره ن نگیرمــــــــــش می می می میرم! )از آنجایی که جمله دامبل کاملا خز و جواد بوده آرشام کنترلشو از دست میده و شروع میکنه ادای مایکل جکسون رو در آوردن! و بعد از یک چرخش و انجام حرکتی بی ناموسی توپ رو شوت میکنه طرف دروازه پاورد اس . . .
ونوس هنوز مشغول کتک زدن سالازاره ! در هنگام دویست و بیست وسومین چکی که ونوس میخواست به سالازار بزنه ! سالازار سرشو میدزده و ونوس جسم گردی رو توی دستش احساس میکنه!!!!
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــوت !!!
ونوس به عنوان داور ! پاور داس با گرفتن گوی زرین توسط جستجوگر تیمشا با امتیاز صد و هفتاد به صدو . . .
صدای فریاد خوشحالی آجاسی ها به گوش میرسه! اعداد روی تابلوی اعلانات تغییر میکنه .. . .
تیم آداس با امتیاز صدو هفتاد به صد و هشتاد از آجاس شکست میخ . . . ونوس با دیدن تابلوی اعلانات غش میکنه , سالازار فرصت رو غنیمت میشمره و از نیافتادن ونوس به زمین جلو گیری میکنه!!!!
آرشام و مرلین پیراهنشونو با یکدیر عوض میکنن و جکی از خوشحالی بازی منچ جاسم و نور ممد رو بهم میزنه! سالازار به همراه ونوس ( بیهوش ) از زمین خارج میشه ! تصویر شوت میشه تو سیاهی
-=-=-=--
سالازار سراسیمه از خواب بلند میشه ! نگاهش به ساعت نشون میده که هنوز تا صبح خیلی وقت داره چشمانش را روی هم میگذاره تا ادامه خوابش رو از دست نده!