Hufflepuff vs. Ravenclaw دو روز قبل از مسابقه
زمين كوييديج هاگوارتز:اسپروات به همراه دو سه نفر از اعضاي تيم جارو به دست داخل زمين ميشن... اسپروات زير لب داره با خودش يه چيزايي ميگه...
- اين همه رفتم به مادام هوچ رو زدم، زمين رو رزرو كردم، حالا هيچكدوم نيومدن... خدايا منو بكش... مگر اين لودو رو نبينم! دنيس چرا نيومد؟! ورونيكا...؟ ...
معدود افراد حاضر در تمرين (كه بيشتر اعضاي ذخيره تيم هستند):
- ببينم به نظر شما پروفسور داره چيكار ميكنه؟
- فكر كنم ديوونه شده، آخجون ميبرمش تيمارستانمون...
- برو بابا داره تاكتيك ها رو با خودش مرور ميكنه...
- بيشين بينيم با... تاكتيك كيلو چنده؟؟ پروفسور داره موهاش رو ميكنه!!
- فكر ميكنم جك جونوري رفته بين موهاش... آره داره با جارو ميكوبه روش تا بميره!!
- بابا پروفسور داره خود كشي ميكنه! ببين داره خودش رو ميكوبه به زمين...
- نه بابا داره خودش رو ميتكونه تا او جونوره بياد بيرون... ببين الان هم داره سرش رو ميكوبه به زمين...
در همين اثنا لودو همراه با جاروش وارد زمين ميشه و با ديدن صحنه ي مربوط به خودزني اسپي، دوان دوان به سمت اون شلنگ بر ميداره...
- پروفسور داري چيكار ميكني؟؟
اسپي تا چشش به لودو ميفته در حالي كه چشماش از شدت خشم سرخ شده با دهاني باز از جاش بلند ميشه (
) و دودستي يقه ي لودو رو ميچسبه و اون رو از زمين بلند ميكنه! و با لحني متفاوت نسبت به هميشه و با صدايي زمخت تر و وحشتناك شروع به صحبت كردن با صداي بلند ميكنه:
- ببينم از اون موقع كجا بودي، ما پس فردا مسابقه داريم...!
لودو كه مو به تنش سيخ شده بود و اينك رنگ به چهره نداشت: پ...پ....پرو....پروفسور...ا....
- الان درسته قورتت ميدم تا ديگه از اين كارا نكني...
و اسپروات دهانش رو به ارتفاعِ قد لودو و قاعده ي پهناي اون باز ميكنه (
)
لودو كه از ترس اينجوري شده بود
و نميدونست چيكار بايد بكنه، جاروش رو بين دهن اسپي گذاشت!
اسپي ديگه نميتونست دهنش رو ببنده...!
لودو با ديدن اين صحنه خندش گرفت ولي ناگهان اسپروات با يك حركت جاروي لودو رو بين آرواره هاش خورد كرد(
) و لودو اينجوري شد
و بعد اينجوري
.
اسپي: خيلي خوب نميخورمت! همين براي تنبيهت كافي بود...! حالا مثل بچه هاي خوب برو و يدونه از جارو قرازه هاي مدرسه رو از تو انبار بردار و خيلي سريع برگرد اينجا
تا تو باشي ديگه سر تمرين غيبت نكني!
لودو كه بسيار وحشت زده بود و همچنان در غم فراق جاروش ميگريست به سرعت به سمت انبار شروع به دويدن كرد...
بعد اسپروات خيكش رو كمي جابجا كرد و رو به ساير افراد با همان لحن منقلب شده نسبت به لحن عاديِ صحبت كردنِ هميشگي اش فرياد زد: شماها چرا وايستادين دارين منو نگاه ميكنيد؟! زود باشيد گرم كنيد ببينم!
و سپس شروع كرد به جمع آروي تكه هاي جاروي لودو از داخل دهانش (!) كه به نظر ميرسيد هنگام صحبت كردن اذيتش ميكنند!!
پس از اين كه با كلي مكافات بروبچز معدود تيم خودشون رو گرم كردند! (چون اونا اصلآ نميدونستند گرم كردن چيه) تمرين شروع شد...
هنگام تمرين اسپروات 100 كيلو وزن كم كرد، بس كه حرص و جوش خورد!! و وزنش به يك تون و 600 كيلو كاهش يافت!(
)
لازم به ذكر است كه در تمرين آنروز كه آخرين تمرين قبل از مسابقه بود از تركيب اصلي تيم فقط لودو و سدريك حضور داشتند.
شب قبل از مسابقه
تالار عمومي هافلپاف:درب تالار به ناگاه با صداي بلندي باز ميشه... خيك و سپس خود اسپروات وارد تالار ميشن.
- شماها كجا بوديد؟؟ چرا نميايد سر تمرين ها؟؟ فردا مسابقست! يادتون نره! به ريش مرلين اگر نيايد...
بچه هاي تيم و غير تيم كه همگي وحشت كرده بودند و خشكشان زده بود همزمان با هم گفتند: چشم...
اسپروات كه از ميزان كند ذهن و كوندن بودن بچه هاي هافل به شدت عصباني بود، از خوابگاه خارج شد و درب را محكم پشت سرش بست...
نيم ساعت قبل از مسابقه
رختكن تيم:همان افرادي كه در آخرين روز تمرين حضور داشتند در رختكن جمع بودند و اثري از ساير اعضا نبود.
اينك به وضوح دود سفيد رنگي كه از گوشهاي اسپروات بيرون مي آمد قابل رويت بود...
بچه هاي تيم هيچ يك متوجه عصبانيت غير قابل تصورِ اسپروات نميشدند و در حال شوخي و مسخره بازي بودند و به هر چيزي غير از مسابقه و موفقيت در آن فكر ميكردند...
لودو ناگهان چشمش به چهره ي ملتهب و سرخ رنگ اسپروات كه همچون آهن گداخته شده بود و دود از گوشهايش بيرون ميآمد افتد...
- ا... پروفسور شما گرمتونه؟؟ سدريك جان پنجره رو باز كن پروفسور خيلي گرمشه! مغزش جوش اومده گومنم...
- خوب پروفسور هواي به اين خوبي چرا اينهمه لباس پوشيدي؟ كمتر ميپوشيدي خوب، عزيز جان...
- سدريك اين به خاطر چربي زياده!........
اسپروات اجازه نداد لودو صحبتش را كامل كند و ناگهان نعره اي زد كه نه تنها تمام رختكن و تمام استاديوم، بلكه تمام محوطه ي هاگوارتز به رعشه افتاد...!
اعضاي حاضر در رختكن كه به نظر روح از بدنشان جدا شده بود. همچون جنازه اي بي جان، با رنگي بي رنگ تر از سفيد روي زمين افتادند...
هنگام مسابقه بود. اسپروات با يك حركت چوبدستي در حالي كه هنوز به شدت عصاباني مينمود لباس اعضا را تعويض كرد و سپس همگي آنها را با يك دست بلند كرده و به سمت زمين ورزشگاه به راه افتاد.
زمين مسابقه:اسپي بازيكنان را روي زمين انداخت... با يك ورد تمام آنها را به هوش آورد. افراد ذخيره به سمت نيمكت دويدند و دو نفر ديگر بدون هيچ حركت اضافي در كنار اسپروات در صف سه نفره ي تيم ايستادند و مانند چوبي خشك بي حركت ماندند.
دو كاپيتان با دستور داور به هم نزديك شده و دست دادند، اسپروات آنقدر عصبي بود كه اگر داور دخالت نميكرد انگشتان فنگ، كاپيتان تيم ریون را خورد ميكرد.
در همين لحظه چندين شبح از دور پديدار شدند. بله اينان افراد تيم هافل بودند كه دوان دوان و از ترس از دست دادن جان خويش، خود را به مسابقه رسانده بودند. ولي اين از شدت عصانيت اسپي نمي كاست. در آن موقعيت اسپروات هيچ نگفت...
با صوت داور چهارده بازيكن به هوا بلند شدند.
چند لحظه بعد...
گزارشگر مسابقه:
""بله، بازيكنان ريون دروازه هافل رو به توپ بستند. ولي اسپروات خوب مقاومت ميكنه... تا حالا هافل گلي دريافت نكرده. معلوم نيست چرا بازيكنان هافل اينقدر ناهماهنگ عمل ميكنند! تا حالا يك حمله هم نداشتند.
باز هم يه شوت ديگه از بینز، اينبار هم اسپروات خيلي خوب توپ رو مال خودش ميكنه! حالا توپ رو براي دنيس ميندازه... اوه، نه! چه وضع خنده داري داره اين هافل... توپ از دست دنيس ليز ميخوره و مجددآ اين بازيكنان ريون هستند كه دارن حمله ميكنند. چو توپ رو ميندازه براي فنگ، فنگ به بینز... عجب پاسكاري زيبايي... عجب شوتي و گل... گل... گل براي ريوانكلاو... بلاخره اين تيم موفق به گلزني ميشه. مسلمآ اگه اسپروات تو تيم هافل نبود تا حالا 30-40 تا گل ميخورد هافلپاف...
بازيكنان هافل بازي رو شروع ميكنند... ورونيكا توپ رو براي زاخاریاس ميندازه... اوه، یه بلاجر از طرف الکسا به زاخی میخوره و اون توپ رو از دست میده!
يه حمله ي ديگه براي ريوان... اينبار فنگ خودش جلو ميره، عجب آمادست اين بازيكن... از بلاجر كم سرعتي كه لودو فرستاده رد ميشه... حالا مقابلش اسپروات قرار داره. فنگ توپ رو با يك حركت فريبنده ميندازه براي چو، چو يه شوت ناگهاني ميكنه و... نه! گل نميشه... باز هم اسپروات توپ رو با يه شيرجه مال خودش ميكنه. به سرعت توپ رو به دنیس ميسپره، دنیس رو به ورونیکا ميده... هه! چه عجب يه پاس سالم از تيم هافلپاف ديديم...! اوه، نه، نه، نه، يه بلاجر خيلي محكم به سر زاخاریاس برخورد ميكنه و زاخی كه خيلي كند حركت ميكرد، سقوط ميكنه. معلوم نيست اين مدافع هاي تيم هافل كجا هستند...! اما دابز اصلآ تو زمین به چشم نمیخوره!!
به نظر زاخی نميتونه بازي رو ادامه بده. البته بودن يا نبودنش هم چندان فرقي نميكنه!!
باز هم ريوان حمله ميكنه، تا حالا هيچ توپي به دروازه بان ريوان نرسيده و كريجر يك روز كاملآ آروم رو پشت سر گذاشته. بله، گل...گل... گل براي ريوان. نتيجه بازي 20 به صفر به نفع ريوان...
جستجوگرهاي دو تيم به دنبال اسنيچ هستند... البته دو تيم نه! فقط پنه لوپه، جستجوگر ريوان داره اين كار رو انجام ميده! به نظر سدريك اصلآ برنامه اي براي گرفتن اسنيچ نداره... يه گوشه روي هوا معلقه و معلوم نيست داره چيكار ميكنه...!""
در همين لحظه يك بلاجر که برودریک اون رو فرستاده به سدريك برخورد ميكنه و سدريك هم سقوط ميكنه...
""معلوم نيست حواس اين بازيكنان هافل كجاست خيلي شل و بي انگيزه بازي ميكنند...! يه شوت ديگه... و گلي ديگه براي ريوان...گل...""
چند دقيقه بعد:
""نتيجه 150-صفر به نفع ريوان هست. تو همين چند دقيقه ريوان موفق شد 15 تا گل به ثمر برسونه. هافل حتي يك حمله هم نداشته... واقعا اسپروات خوب مقابله كرد ولي خوب مثل اين كه اون هم ديگه داره كم مياره... بيچاره ديگه چقدر توان داره! فكر ميكنم بازيكنان هافل الان فقط آرزو كنند كه يكي از جستجوگرها اسنيچ رو بگيره، چون با اين روند هافل گل هاي بيشتري خواهد خورد...
بله... به نظر ميرسه پنه لوپه چيزي ديده... به سرعتِ خودش اضافه ميكنه... به نظر اسنيچ رو ديده!
سدريك قصد داره بهش نزديك شه، ولي سرعتش خيلي كمه و بله، پنه لوپه اسنيچ رو ميگيره...""
صداي تشويق بچه هاي گروه ريون كه قسمت اعظم ورزشگاه(همه ورزشگاه!) رو مال خودشون كردن به هوا بلند ميشه... سوت داور در ميان همهمه ورزشگاه به صدا در مياد.
اسپروات كه بسيار وحشتناكتر از قبل شده و به نظر ميرسه سرش داره منفجر ميشه و چشاش هم بس كه خون توش جمع شده داره ميتركه، با يك حركت سريع تمامي بازيكنان هافلپاف رو مي بلعه!