به نظر من (اون طور که من کتاب خوندم و ازش یه نتیجه هایی گرفتم)رولینگ آدمی نیست که خودشو لو بده یا مثلا بگه به ما که تو کتاب چی میگذره.رولینگ آدمیه که یه دستی میزنه.از نظر من اون فصل بن بست اسپینر یه فصل گمراه کنندس.رولینگ این فصل نوشته تا مارو به بیراهه بکشه که همه ی ما این سو ضن رو پیدا کنیم که اسنیپ طرف ولدمورته .در صورتی که شاید اسنیپ طرف ولدمورت بودنو فقط تظاهر میکرده که جلوی بلاتریکس کم نیاره.
فصل 2 ...بن بست اسپینر
بلاتریکس یک قدم جلو گذاشت و درست بالای سره آن دو(اسنیپ و نارسیسا)ایستاد.آن گاه نوک چوبدستی اش را روی دست های در هم گره شده ی آن ها گذاشت.
نارسیسا گفت:
-سیوروس آیا حاضری در مدتی که پسرم دراکو سرگرم اجرای خواسته ی لرد سیاهه از او مراقبت کنی؟
اسنیپ گفت:
-حاضرم.
شعله ی نازک و درخشانی از چوبدستی بیرون آمد و همچون سیم گداخته ی سرخی دور دست آن دو پیچید.
-و آیا حاضری با تمام توانت اونو از هر آسیبی محافظت کنی؟
اسنیپ گفت:
حاضرم.
شعله ی نازک دیگری از چوبدستی خارج شد و با حلقه ی دیگر در هم آمیخت و زنجیر تابناک زیبایی به وجود آورد.نارسیسا به نجوا گفت:
-و اگر لازم شد... اگر به نظر رسید که دراکو شکست می خوره...
(دست اسنیپ در میان دست نارسیسا تکانی خورد ولی دستش را نکشید)
همین جا صبر کنید
قسمت اول پرانتز نشون دهنده ی اینه که اسنیپ می دونست که اگه به قولش عمل نکنه کشته می شه برای همینه که در
فصل 15...پیمان ناگسستنی اسنیپ سعی میکنه علاوه بر اینکه از کار دراکو سر در بیاره و جاسوسب کنه به قولش هم عمل کنه.
قسمت دوم پرانتز نشون دهنده ی اینه که اسنیپ برایه اینکه دهن یعضی ها از جمله بلاتریکس و ببنده و به دستوره دامبلدور به عنوان چاسوس جاسوسی کنه دستشو نمی کشه.یعنی یه جورایی به بلاتریکس بفهمونه که طرف ولدمورته.
نکته ی دیگر مرگ دامبلدوره.
فصل27...برج صاعقه زده
آمایکوس گرد و قلنبه که با نکاه و چوبدستیش به طور یکسانی دامبلدور را هدف گرفته بود به اسنیپ گفت:
-ما مشکل داریم اسنیپ.انگاری پسره نمی تونه...
اما شخص دیگری با نرمی بسیار نام اسنیپ را صدا کرد:
-سیوروس...
آن صدا بیشتر از تمام تجربه های آن سب هری را ترساند. برای اولین بار دامبلدور التماس می کرد.(شاید فقط تظاهر میکرد)
اسنیپ چیزی نگفت.فقط جلو رفت و مالفوی را با خشونت از جلوی
راهش کنار زد.سه مرگ خوار بی هیچ حرفی عقب رفتند.گویی آن گرگینه هم ترسیده بود.
اسنیپ لحظه ای به دامبلدور خیره ماند و در خطوط خشن چهره اش
نفرت و انزجار حک شد.(شاید تظاهر میکرد)
-سیوروس...خواهش می کنم ...
از نوک چوبدستیش نور سبز رنگی همچون فواره بیرون زد و درست به سینه ی دامبلدور خورد.فریاد هری هیچگاه از دهانش خارج نشد.(چرا؟ این نشون دهنده ی اینه که دامبلدور نمرده .مگه آواداکداورا طلسمی نیست که بد از اینکه طلسم به بدن شخص خورد طرف میمیره؟حتی قبل از اینکه جنازه ی طرف رو زمین بیفته؟بدشم تو هیچ کودوم از کتابا ما نخوندیم که آواداکداورا طلسمی باشه که شخص رو پرتاب کنه.این نشون دهنده ی اینه که دامبلدور نمرده و در اون لحظه طبق یه برنامه ریزیه قبلی دامبلدور صحنه سازی کرده.
نکته ی دیگه ای که میمونه اعتماد کامل دامبلدور به اسنیپ که تو هیچ کتابی علت شو ننوشته.
با این حال خودمم تو مرگ دامبلدور مرددم.هر دفعه که کتاب 6می خونم یه دلایلی پیدا می کنم که خودمو هم گمراه میکنه
در هر صورت من فکر می کنم دامبلدور نمرده باشه.
راستی یه چند تا نکته یادم رفت.در رابطه با تابلو دامبلدور بگم که دامبلدور شاید قبل از اینکه بره اونو با یه هماهنگی قبلی تو اتاقش گذاشته باشه.راجع به فصل 2 ...بن بست اسپینر بگم که اسنیپ شاید طبق دستور دامبلدور عمل می کرده.راستی تو فصل 28...فرار شاهزاده اسنیپ به راحتی می تونست هری رو بکشه ولی این کارو نکرد و این خیلی آشکاره که مخصوصا هری رو نکشت چون لابد داشته طبق نقشه ی دامبلدور عمل می کرده
دوست عزیز ویرایش کردن رو گذاشتن که دوبار پشت سر هم پست نزنی .