هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۱۷ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
از من درباره اش سوال كرد. بايد واقعيت را به او مي گفتم چون مي خواست در خانه اي نزديك به آن زندگي كند و هيچ بعيد نبود روزي بخواهد وارد آن شود. پس حرف هايي را كه با پرس و جو كردن از مردم جمع آوري كرده بودم، به ياد آوردم:
جنگل مرموزي است. جادوگران كمي در جستجوي قدرت و يا پيدا كردن رازش حاضر به قدم گذاشتن در آن شده اند. كساني كه از آن بيرون آمده اند تنها چيزي كه به ياد دارند خاطره هاي نه چندان جالبي هستند كه اغلب آن ها به مرگ موجود زنده اي منتهي مي شود.
بعضي ها مي گويند موجودات كشته شده در جنگل به روح تبديل شده و براي هميشه فناناپذير مي شوند و در آنجا مي مانند.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵

آقای الیوندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۱ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۱ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 105
آفلاین
جادوگران - جنگل - قدرت - جستجو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح - کشت
من در یکی دو سال پس از حمله مرگخواران به دنیای جادوگران یک داستانی شنیدم که:
در شبی خوف انگیز لرد سیاه و گروهی از مرگخوارانش که قدرت فراوانی داشتند در جنگل تصمیم به قتل آخرین خانواده آن منطقه می گیرند ولی یکی از مرگخوارن که نمی دانم اون چه کسی بود نظرش عوض میشه و به لرد سیاه بقیه مرگخواران میگه که من دیگه از انجام دادن کارهای شوم خسته شدم آخر چه فایده ای دارد لرد سیاه صدا را جستجو کرد و او را یافت که به گفته حاضرین شکل و رنگ روح داشته است از شنیدن این جملات بسیار خشمگین شده بود و میدید که ضعف و سستی در گروهش نفوذ کرده است فورا" او را با تلسمی دردناک تبدیل به جانوری زشت کرد و به سرعت او را کشت یک مرگخوار دیگر هم که به نظر برادر آن مرگخوار کشته شده می رسید به جلو آمد و برای طرفداری و گرفتن انتقام برادرش از لرد سیاه او را به دوئل دعوت کرد((البته باید بگویم که یک با هم هنگامی که لرد سیاه برادرش را به شکل جانوری در آورد می خواست واسطه شود اما دیگر مرگخوارا ن نگذاشتند)) اما لرد سیاه با توجه به دارا بودن قدرت شوم بالایش او را هم از پای در آورد و درس عبرتی برای دیگر مرگخواران شد.با این کشتن ها حتی در گروه خودش لرد سیاه می خواست به همه بگوید که گروه و اهداف و قدرتش فنا ناپذیر است اما همه ما بعد از شنیدن این داستان فهمیدیم که حتی لرد سیاه هم فنا پذیر است زیرا در گروهش هم مخالف هایی با او وجود دارد.

دوست عزیز همون طوری که گفته شده باید کلمات که باید در داستان به کار بره رنگی باشند. ولی شما رعایت نکردی پست های که اینجوری باشند در امتیاز دهی قرار نمیگیرند وحتی شاید پاک بشند.

دیگه از کسی تکرار نشه با تشکر ناظر انجمن.


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۷:۲۸:۲۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


جادوگران - جنگل - قدرت - جستجو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح - کشت

خادمان لرد سیاه ، بله ، همان مرگخوارانی که سالها خود را زیر سایه قدرت اربابشان حفظ میکردند ، آنان هنگامی که وارد جنگل میشدند لرزه بر اندامی هر موجودی می انداختند ! چطور ؟
بله به واسطه همان قدرت بی مانند لرد ولدمورت !!!
آنان همان هایی هستند که ، زمانی که لرد از اوج قدرت بی پایانش به زیر فرو کشیده شد و با پستی تبدیل به روح ی ذلیل و خوار گشت . همان لردی که شنیدن نامش لرزه بر اندام بود و نبود می انداخت ، همان فردی که خادمانش با پشتی خم بر آورده به دنبال او راه می افتادند و زمانی که موجودی را شکنجه میکرد و می کشت بی درنگ فریاد خنده بر می آوردند .
آنها جادوگرانی هستند که بعد از فنا شدن اربابشان راه خود را پیش گرفتند و حتی حاظر نشدند به خاطر الطاف پیشین اربابشان به خویش ، در صدد جستجوی او بر آیند .
آنان به ظاهر هستند ، ولی به واقع نیستند !!!


با تشکر


ویرایش شد ناظر انجمن.

چرا ویرایش شد ناظر انجمن ؟

چراش دیگه به


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۳:۱۳:۵۷
ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۳:۲۹:۵۷
ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۶:۲۱:۲۶
ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۷:۳۲:۰۴

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
در جهت بالا بردن کیفیت و فعال تر شدن این تاپیک به داستانها امتیاز داده می شود...
این امتیازات توسط ناظرین انجمن داده می شود

در حال حظر امتیازات زیر مربوط به داستانهای دوره قبل بوده و از کلمات :مرگخوار - کاملا - پیغام - عصبانیت - نشان - وزارتخانه - گذشت - تنها - ولدمورت - نبرد استفاده شده.


1. هری پاتر

پست بسیار کوتاه و مفید بود و میشه گفت با همین کوتاهی بسیار جذاب بود. 8/10


2.سر کادوگان کبیر

6/10

3.بیلز زابینی

6/10

4.آرامیس بارادا

5/10

5.باسیلیسک

4/10

6.بیگانه

4/10
7.اينيگو ايماگو

4/10

8.توبیاس اسنیپ

4/10

9.اوون کالدون

2/10



جادوگران


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
جادوگران - جنگل - قدرت - جستجو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح - کشت
جادوگران همچنان در جنگل وحشتناک پیش می رفتند و به دنبال راه فراری از آنجا بودند...گفته می شد در این جنگل روحی وجود دارد که با تبدیل خود به جانوران و اجسام به انسان ها حمله می کند و آنها را می کشد
آن ها در این جنگل تاریک گم شده بودند ولی همچنان به جستجوی خود ادامه می دادند...
یکی از جادوگران با صدای آهسته شروع به صحبت کرد:من احساس میکنم موجودی ما رو زیر نظر گرفته...نگاه سنگینش رو احساس میکنم
جادوگری که قد بلندتری نسبت به بقیه داشت جواب داد:این خیالات همه به واسطه ی تفکر غلطمونه...هیچ اتفاقی برای ما نمیوفته...
ناگهان صدای نعره ای فضا را پر کرد...جانور بزرگ و در ظاهر قدرتمندی به طرف آن ها دوید
همراهان هر کدام به طرفی دویدند...همه آن ها می دانستند قطعا این آخرین لحظات عمر آن ها خواهد بود و فنا و نابودی در انتظار همه ی آنهاست، زیرا روح خبیث به هیچ کدام از آن ها رحم نمی کرد.
یکی از جادوگران در حالی که نفس نفس میزد چوبدستی خود را به طرف موجود گرفت و ورد آواکادراوا را به زبان آورد...
جانور زوزه ای کشید و به زمین افتاد...او جانور را کشت بود...جادوگران با تردید به سمت آن جانور دویدند...ولی آن موجود یک انسان بود...او یکی از همراهان تنومند آن ها بود که در راه او را گم کرده بودند...او از سر شادی نعره کشیده بود...ولی...


[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد
مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)
5-و در آخر شئونات اسلامي را رعايت فرمائيد

کلمات جدید:

جادوگران - جنگل - قدرت - جستجو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح - کشت


در جستجوی قدرتی بود که به وسیه آن بر تمام جادوگران حکومت کند.در پی افرادی بود که بتواند با کشتن آنها روحشان را تبدیل به چیزی کند که توسط آن برای همیشه جاودانه شود.
قدرت را بدست آورد و مردم زیادی کشت.اما در آخرین نبرد برای ساختن آخرین هوراکراسش توسط پسری یک ساله، تمام رویاهایش فنا شد. و حالا تکه ای از روحش در جنگل بدنبال بدن حیوانیست که شاید بتواند به واسطه آن مدتی بیشتر انتظار بکشید.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۸ ۱۸:۰۳:۱۹




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵

اوون کالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۰ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۰:۴۴ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۰
از جایی که همیشه در اونجا دوستی برقراره
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
چند تا مرگخوار نشسته بودن دور هم و داشتن جک میگفتن و میخندیدن که یه دفعه ولدمورت اومد تو و همه اونو با دست به هم نشان دادند و زدن زیر خنده و بعدش ولدمورت از کنارشون گذشت و اونم یهو زد زیر خنده و بعد یکی گفت لرد پیغام وزارتخانه رو شنیدین ولی جوابی دریافت نشد ولدمورت بحدی از آنها دور شده بود که اگر اتاق را به دو قسمت تقسیم میکردیم ولدمورت به تنهایی در یک طرف اتاق قرار میگرفت.
در یک لحظه همه ساکت شدند فضا کاملا سنگین شده بود و لحظه ای بعد نبرد سختی بین مرگخوارها و لرد درگرفت و در همین لحظه بود که هری با صدایی که حاکی از عصبانیت پروفسور مک گوناگال بود از رویاهاش بیرون اومد.


ویرایش شده توسط اوون کالدون در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۵ ۱۱:۴۴:۵۴
ویرایش شده توسط اوون کالدون در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۵ ۱۱:۵۱:۳۳
ویرایش شده توسط اوون کالدون در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۵ ۱۱:۵۵:۱۲

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۳۸ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵

سرکادوگانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۵ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۵ پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
مرگخوار - کاملا - پیغام - عصبانیت - نشان - وزارتخانه - گذشت - تنها - ولدمورت - نبرد

برای هزارمین بار طول اتاق کوچکش را با بیقراری طی کرد. نمیدانست چگونه از دام خشم و عصبانیت جانسوزی که گریبانش را گرفته بود رهایی یابد. با اینکه از پیغام جدید وزارتخانه اصلا دل خوشی نداشت اما میدانست که دلیل تمام آن بیقراری ها و خشمها نمیتواند یک پیغام ساده باشد. واقعیت چیز دیگری بود...در یک لحظه صدها فکر و نقشه پلید از سرش گذشتند...اما هیچکدام او را ارضا نمیکردند. احساس میکرد با خود در نبرد است، نبردی سخت که هیچ نشان از پیروزی در آن نبود. شعله های تنفر درونش گر میگرفتند و احساس میکرد حتی یکبار دیگر هم حاظر نیست کلمه مرگخوار را بشنود. آری...لرد ولدمورت تنها بود...کاملا تنها...و این تنهایی را تمام عمرش مانند باری سنگین به دوش کشیده بود...


ویرایش شده توسط سر کادوگان کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۵ ۱۰:۱۸:۱۰

من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ:
احساس می کنم در بدترین دقایق این شام مرگزای
[b]چندین هزار چشمه خ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
مرگ خوار همینکه از کنار نگهبان گذشت جغدی هوهو کشان از پنجره وارد وزارت خانه شد و نامه ای را که نشان یک مار را داشت را در دست مرگ خوار انداخت.فهمید که دوباره لرد ولدمورت پیغامی را برایش آورده است. او بعد از خواندن نامه عصبانیت اش را کاملا نشان داد.دستور این بود که او باید تنها در وزارتخانه باشد و با تمام سفید هایی که آنجا هستند و بر سر راه خود میبیند نبرد کند...


فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
مرگخوار - کاملا - پیغام - عصبانیت - نشان - وزارتخانه - گذشت - تنها - ولدمورت - نبرد

تنها مرگخوار حاضر با دیدن پیغام ولدمورت مبنی بر چگونگی ورود به وزرتخانه کاملا تمام عصبانیت خود را به نشان احترام به دستور وی، فرو خورد و بدون نبرد و خون ریزی از کنار نگهبان بیچاره گذشت.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.