1- بنده با یکی از جغدهای بچه محل رابطه مشروع!(پرس و جو) برقرار کردم و از ایشون پرسیدم که این فرویدون ملقب به فرویدونزکج رو می شناسه یا نه .
این جغد که از قضا ماده هم بود! رفت دفترچه خاطرات مامان بزرگش که با یه جغد که همسایه فرویدون بود رابطه مشروع(نامعلوم!) داشت! رو آورد و از توش مطالبی پیدا کرد و برای من خوند . از این قرار :
- یه روز که رفته بودم با جغد همسایه فرویدون رابطه مشروع برقرار کنم!(چاق سلامتی کنم و حال خانم بچه هاشو بپرسم!) این آقا در حین رابطه برا من خاطره ای تعریف کرد از این قرار که :
" دیروز دیدم فرویدون داره با یه خانمی که اومده دم درشون رابطه مشروع! برقرار می کنه(دست می ده و روبوسی می کنه!) و بعدش فهمیدم که این یارو خانمه فامیلشونه و من خیلی بدبینم بعدش هم دچار یاس مفرط شدم و یه روز زنمو صبح تا شب کتک زدم !"
از اینجا نتیجه می گیریم فرویدون آدم بی ناموس ، بی شخصیت ، کم شریط و نامشروعیه !
2- پرفسور من یک سوال از شما می پرسم ... اگه شما تونستید اینو جواب بدید ، منم سوال شما رو جواب می دم !
دختر ها چرا با اینکه میدانند پسر ها بی وفا هستند و به زودی آنها را می پیچانند باز گول آنها را می خوردند؟!!
به قول معروف چرا با یه بوس خر می شوند ؟ چرا یک خر را بوس نمی کنند ؟!
3- بنده ذهن خوانیم خوبه ... رفتم تو مخ! یکی از دوستان معلوم الحال که نامش در تدریس هم ذکر شده و اشاره مستقیم هم بهش نشده !!
و این است شرح سفر ما و تو مخ روی ما :
(از زبان فرد مذکور)
--در ذهن فرد--
- چقدر می خوام جسوف گرفته شم آخه ؟ این جسوف هم پدر منو در آورد . دیگه بهش عادت کردم . لعنتی ! جسوف جان ؟
- نه .
- بیا برو بیرون !
- نه .
- بیا از مغز من برو بیرون . دیگه حوصلتو ندارم !
- نه .
- می گم بیا برو گمشو ییرون بدجوری بهت عادت کردم !
- نه .
-
--خارج از ذهن فرد--
جسوف با کله از کله فرد فوق الذکر پرت شد بیرون !
ناگهان منویی که منوی مدیریت نام داشت لرزشی کرد . نشانه ها حاکی از نواخته شدن پستی از طرف ققی کیفسون کبیر بود .
فرد فوق الذکر نگاهی به پست انداخت و به فکر فرو رفت !
-
لحظاتی گذشت .
- جسوف جان قربونت برم بیا برو تو مخم من این ققی رو ادب کنم !
- نه !!!
در این لحظه فرد فوق الذکر بیق شد !(ضایع شد ... چیز دیگه ای نشد !)
-----
تراژدی غمناکی بود نه پرفسور ؟!
(باشم تا اموراتم بگذره هان ؟!
)