هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۶

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
حدس - انگشتر - خارق العاده - مسموم - جمجمه - دریاچه - پیچ و تاب - تضعیف - نعره - ظاهرا
=====================================
روی صخره ای کنار دریاچه ایستاده بود. ظاهرا انگشتر مرموز کار خود را کرده بودو او داشت تاوان مرگخوار بودنش در گذشته را پس می داد. اما او اطمینان داشت کار درست را انجام داده. دیگر نام ایگور کارکاروف در لیست جادوگران سیاه تاریخ باقی نخواهد ماند. حدس او این بود که انگشتری که دیروز یک فرد دوره گرد به قیمت ارزان به او فروخته بود، به جادوی سیاه آلوده است. به آسمان نگاه کرد. احساس می کرد چقدر کم آن را دیده. باد به موهایش پیچ و تاب می داد. جادوی غریب بدنش را تضعیف کرده بود. با نفرت به جمجمه حک شده روی بازویش نگاه کرد و دیگر نتوانست خود را سرپا نگه دارد.
سقوط......


ویرایش شده توسط لارتن کرپسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۳۰ ۱۶:۵۲:۲۱

نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
حدس - انگشتر - خارق العاده - مسموم - جمجمه - دریاچه - پیچ و تاب - تضعیف - نعره - ظاهرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدس میزدم،تو جرعتشو نداشتی، حتی مسمومش نتونستی بکنی.
به ظاهر قوی به نظر میای ولی بدن و روحت ضعیفه،دستت رو به من بده. زود باش دراکو، تو وقت من رو زیاد تلف کردی.
نگاه کن....دستش رو...،بیکاری و تنبلی ازش نعره میزنه.
ولدمورت دست دراکو رو گرفت،یک بار دیگر نگاهی بهش کرد و بعد انگشتش را روی عکس جمجمه مانند
فشار داد،فشار داد و بعد با سرعت خارق العاده ای تعدادی از مرگخواران در آنجا ظاهر شدند.
ــــــــــــــــــــــ
بخشید میتونیم از همخانواده کلمات استفاده کنیم؟


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۹ ۲۰:۴۴:۱۹
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۳۰ ۱۷:۲۷:۴۱



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

leon


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۷ جمعه ۴ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۹ جمعه ۱۵ تیر ۱۳۸۶
از يه جا زير چتر آسمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
يكي بود يكي نبود
يه روز هري تصميم گرفت با جيني و چو بره درياچه
ولي حدس مي زد فقط يكيشون بياد ولي هر دوشون مثه دوتا هووي خوب اومدن دنبال هري
ظاهرا هردوشون انگشتر هري رو زده بودند
ولي وقتي داشتند تو ساحل راه مي رفتند چيز خارق العاده اي ديدند
يه جمجمه بود
دل هري به پيچ و تاب افتاد
انگار از ديشب كه جيني و چو با هم غذا درست كرده بودند مسموم شده بود
هري رفت نزديك كه يه دفعه جمجمه پريد بالا و گفت:
نامرد چند تا چندتا
(نتيجه اخلاقي:بشر نبايد شلوارت دوتا شه)

با توجه به قوانین جدید تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۳۰ ۲۲:۳۶:۲۰

مجازات گناهكاران رو دوست دارم چون
it makes me feel better so if you have any order I am in your service




كشتن كار هر كسي نيست


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد
مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)
5-و در آخر شئونات اسلامي را رعايت فرمائيد

کلمات جدید:
حدس - انگشتر - خارق العاده - مسموم - جمجمه - دریاچه - پیچ و تاب - تضعیف - نعره - ظاهرا





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

leon


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۷ جمعه ۴ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۹ جمعه ۱۵ تیر ۱۳۸۶
از يه جا زير چتر آسمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
هري دوباره مي خواست از شنل نامرئي استفاده كند .اين اولين باري نبود كه اين كار را مي كرد .در ذهنش به والدمورت فكر مي كرد.به ديدار بعدي با او.بدون دامبلدور.چه بايد مي كرد.از همان طلسم هاي قديمي استفاده مي كرد.به چوبدستي اش نگاهي كرد .آيا مي توانست با آن او را بكشد.هوا سرد بود و باران مي باريد.با خودش فكر مي كرد اگر باراني اش را آورده بود اينقدر احساس سرما نمي كرد.هوا كم كم داشت روشن مي شد.آنقدر خسته بود كه مي توانست دو روز بخوابد.با خودش فكر مي كرد كه اگر الان در هاگوارتز بود مي توانست نوشيدني كره اي و پاي سيب به همراه خوراك مرغ بخورد


باید با کلمات داده شده جمله بسازید تایید نشد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۹ ۱۸:۵۹:۵۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۹ ۱۹:۰۲:۰۲

مجازات گناهكاران رو دوست دارم چون
it makes me feel better so if you have any order I am in your service




كشتن كار هر كسي نيست


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خبر اعدام یکی از مرگخوران که همانند خرگوشی در تله افتاده بود، در روزنامه شهر لندن منتشر شد. تعدادی از جادوگران که در کنار من ایستاده بودند بعد از خواندن عنوان، بهت زده به تصویر مرگخوار خیره شده بودند.زخم هایه عمیق بر روی صورتش عواقب کارش را به وضوح نمایان میکرد. وی در متن خبر خطاب به سایر طرفدارن لرد سیاه گفته بود:" این شکست از هر گنجی برایم باشکوه تر است".





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

باهارتا آنادومين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۴ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
از يه جنگل تاريك! همون خفن خودمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
روزنامه - شکست - بهت زده - با شکوه - عمیق - خطاب - اعدام - گنج - عواقب - خرگوش
_______________________________________________

گيلدروي لاكهارت در حالي كه پاهايش را روي ميز گذاشته بود و با چوبدستي قراضه اش بازي مي كرد روزنامه اي را جلوي صورتش گرفته بود و با ناراحتي خبر شكست تيم كوئيديچ مورد علاقه اش را مي خواند و سعي مي كرد براي حفظ آبرو جلوي اشك هايش را بگيرد !!! در همين حين كه وي در حال كشمكش براي جلوگيري از جاري شدن اشك هايش بود ( يا به قولي با خودش كشتي كج مي گرفت يا به قولي ديگر با خودش در گير بود ) ناگهان حركتي را از گوشه ي چشمش حس كرد و بعد با حالتي بهت زده به دنبال منبع حركت گشت و بعد سايه اي توجهش را جلب كرد سايه اي باشكوه و عظيم در حالي كه ترس لرزشي عميق را در صدايش پديد آورده بود خطاب به سايه گفت : تو كي هستي؟!!!!
سايه : ...
گيلدروي : كي هستي؟!
سايه : ...
سكوت سايه گيلدروي را بي اندازه عصبي كرده بود پس با حالتي خشمگين روزنامه را كه هنوز جلوي رويش باز بود بست ... تصوير متحرك يك ساحره كه به خاطر دزديدن يك گنج خانوادگي حكم اعدام خود را امضا كرده بود حالش را بد تر كرد و ترس وجودش را شديد تر ... و در آخر با دستاني كه از شدت لرزش روي ژله ي خون اژدها را سفيد كرده بودند بدون اين كه به عواقب كار خود فكر كند در حالي كه فراموش كرده بود يك جادوگر است روزنامه را به طرف سايه پرتاب كرد و ناگهان ...
ناگهان در همين لحظه كه قلب گيلدروي در شرف از حركت ايستادن بود سايه نزديك و نزديك تر و كوچك و كوچك تر شد تا اين كه ...
خرگوشي سفيد كه به نظر مي رسيد چون جلوي نور سيستم پروژكتوريوس جادوگري مخصوص اتاق گيلدروي ايستاده بود سايه اش آن چنان عظيم شده بود درست مقابل گيلدروي كه ديگر اكنون به خاطر اين شوك بزرگ اختيار اشك هايش را از دست داده بود و مانند نوزاد ها گريه مي كرد ايستاده بود! ( و كسي چه مي داند شايد در دل به اين جادوگر بزدل مي خنديد )

تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۲ ۱۲:۰۳:۴۰

اگه گفتين من كي ام؟!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
روزنامه - شکست - بهت زده - با شکوه - عمیق - خطاب - اعدام - گنج - عواقب - خرگوش
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
روزنامه را به کنار انداخت و بعد دیوانه وار خندید.
صدای خندهایش در اتاق چهارگوش پژواک انداخت .
آن روز شاید یکی از باشکوهترین روزهای زندگیش بود .
به عکس متحرکی که در روزنامه بود نگاه کرد . تصویر مردم بحت زده ای که به این طرف و آن طرف میدویدند را دید و بعد دوباره لبخندی وحشتناک زد و خطاب به یکی از آدمهایی که در اتاق همراه وی بود گفت :
- خوبه سوروس ، داره دستت میاد . وحشت مردم من رو جوان میکنه .
بعد هم نفس عمیقی کشید و دوباره به روزنامه خیره شد .
تیتر روزنامه رو دوباره بلند خواند :
- برگشت لرد ، پدیدار شدن علامت سیاه ، عواقب ترس مردم نبود.
مرگ آلبوس دامبلدور، گنج سفیدان علت ترس و وحشت مردم بود .

تایید شد!!! جالب بود(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۲ ۱۱:۵۳:۱۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۴ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
از Middle of Nowhere
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
به سرسرای بزرگ رفت. دیرش شده بود. تقریباً همه‌ی دانش آموزان صبحانه را خورده و سالن را ترک کرده بودند. خسته پشت میز خالی گریفندور نشست و صندلیش را کمی جلو کشید.
صبح زیبایی به نظر می آمد. همه چیر از نظر هری که پس از شکست باشکوه‌شان(!) در دیدار نهایی مقابل تیم کوییدیچ راونکلاو دچار افسردگی مزمن شده بود، رنگی‌تر و با کیفیت‌تر بود!!
مشغول پذیرایی از خود بود که متوجه چیزی شد. انگار چیزی نظرش را جلب کرد بود... کمی سرش را جلو برد و با چشمانی نیمه بسته به پنجره خیره شد. خرگوش بود. اولین بار بود که هری در محوطه‌ی هاگوارتز خرگوش‌ میدید. مشغول تماشای خرگوش بود که موجودی خاکستری کنارش فرود آمد. کمی جا خورد. هدویگ. روزنامه‌ آورده بود. هری درحالی که نوشیدنی اش را هم میزد روزنامه را باز کرد و تیتر ها را یکی یکی رد کرد... «کشف عمیق‌ ترین گودال جهان در مدرسه جادوگریِ...»، « گنج‌ینه سلطنتی در وزارت...» ورق زد...ـ«هشدار وزارت سحر و بهداشت جادویی خطاب‌ به جادوگران درباره عواقب‌ مصرف...»، «قاتل دامبلدور در انتظار اعدام‌...» هری بهت زده‌ به پنجره خیره شد.

تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۲ ۱۱:۴۴:۲۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
روزنامه - شکست - بهت زده - با شکوه - عمیق - خطاب - اعدام - گنج - عواقب - خرگوش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیوانه بار در باران میدوید. از چیز یا کسی فرار میکرد.چه جور همچین چیزی امکان داشت؟
چه طور میشد که وی را به عنوان قاتل بدانند؟
مگر آنها نمیدانستند که وی با مقتولان دوست صمیمی بود؟پس چه طور بود که آن را به عنوان قاتل شناخته بودند؟
با سرعت به داخل کوچه ای رفت و کنار چراغ برقی نشست.امیدوار بود که این خواب عمیقی
باشد و وی الان در تختش بیدار شود.
صبح را به خاطر آورد،وقتی که با بهت زدگی خبر داخل روزنامه را میخواند.
سیریوس بلک قاتل جیمز و لیلی پاتر به حکم اعدام محکوم شد
آنها وی را عواقب این سانحه میدانستند.
از همان وقتی که این خبر را دیده بود سریع از خوانه بیرون زده بود و فرار کرده بود.مرگ دوستانش شکست ولدمورت را هم به همراه داشت ولی هری بیچاره الان بی سرپرست بود. او باید هری را کمک میکرد،ولی چه طور؟؟؟
به خود نگاهی انداخت، وی همچون خرگوشی آبکشیده شده بود.
الان وی زندگی باشکوه خود را پشت سر گزاشته بود و وارد زندگی ناخواسته ای شده بود که برایش همانند کابوسی بود.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.