هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۶

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
سینتیا از خشم به خود میپیچید.*انگشتر*ی را که هدیه ازدواج رودولف بود از دستش بیرون آورد و بر زمین پرت کرد.با چوبدستیش بر فراز *دریاچه*ای که *ظاهرا*مامن رودولف لسترنج و همسر دومش بود *جمجمه ای*سبز رنگ ظاهر کرد.درونش موجودی انتقام جو*نعره*میکشید.باید راهی میافت.نمیتوانست به همین راحتی رودولف را شکست دهد.باید روحیه اش را*تضعیف*میکرد.چه چیز رودولف را ناراحت میکرد؟*حدسی*زد:مرگ همسر جدیدش.بلاتریکس.
یک راه خوب بدون رویارویی با آن زن.*مسموم*کردن او!چه فکر *خارق العاده*ای به ذهنش رسید!!!از شدت شادی شکمش*پیچ و تاب*ی خورد.
قهقهه ای شیطانی سر داد و رو به آسمان فریاد کشید:رودولف!!سزاش خیانت به همسر اولت رو میبینی!!!!!

تایید شد !!! (پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲ ۱۹:۳۵:۳۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۶

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۶:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
حدس - انگشتر - خارق العاده - مسموم - جمجمه - دریاچه - پیچ و تاب - تضعیف - نعره - ظاهرا

حدسمی زدم که کار تو باشه . تو فلور رو مسموم کردی . تا بتونی اون جمجمه رو بدزدی. این ها رو سوروس اسنیپ به ایگور کارکاروف می گفتع و بعد از اون خنده ایی شیطانی سر داد.
ایگور: خب حالا به نظرت لرد سیاه به خاطر این کار خارق العاده منو تشویق میکنه
سوروس: خودت میدونی که این جمجمه بدون اون انگشتر هیچ ارزشی نداره.
ایگور رو به سوروس کرد و گفت: پس من این رو کنار دریاچه دفن میکنم و به سراغ انگشتر میرم مواظب اون باش.
و ایگور از خانه خارج شد
در آنطرف در جایی در هزار تو ایگور با عرق سردی که از پیشانیش میریخت از راه های پر پرخ و خم و درختانی که پر از پیچ و تاب بودند به دنبال انگشتری که حتی نمیدانست چه شکلی است می گشت. ظاهرا ً نا امید شده بود و روحیه اش را باخته بود که ناگهان نعره ای از درونش به اون هیب زد که نا امید نشو حرکت کن و گرنه مجازاتی سنگین در انتظار توست این صدا صدای لرد سیاه بود که در ذهن ایگو تداعی میکرد بعد از پیچ نود درجه ایی که در ماقبلش بود گذشت و در مقابل چشمانش انگشتر نقره ایی را دید که نورش در تمام جهات منتشر شده بود به سمت آن رفت ولی انگار چیزی روحیه او را تضعیف می کرد انگشتانش را به سمت انگشتر برد که ناگهان......

خب این ادامه نداره


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۴۳ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۶

پادما پتتيل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۴ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
جيني ويزلي كنار درياچه يه جمجمه ميبينه ونعره ميكشه واز حال ميره بعد كه به هوش مياد ميبينه كه جمجمه رفته خيلي خوشحال ميشه.اما ظاهرا جمجمه بالاي سرش وايستاده بوده وپيچ وتاب ميخورد….
احساس ضعف كرد.حدس ميزد از گشنگي باشه اخه دوروزي ميشد چيزي نخورده بود.با انگشتر جادويي كه در دست داشت كه خيلي خارق العاده بودو نيروهاي زيادي داشت.شروع كرد به آشپزي وجمجمه رو انداخت تو ديگ و حليم درست كرد.ظاهرا غذاي خوشمزه اي شده بود اما وقتي اونو خورد حدس زد مسموم شده باشه .چون دلش پيچ وتاب ميخورد…براي همين اون تصميم گرفت ديگه به هيچ جمجمه اي اعتماد نكنه...

زیاد جالب نبود ... یک بار دیگه لطفا


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲ ۸:۱۵:۵۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۲۶ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
هری آرام و آهسته کنار دریاچه قدم بر می داشت . علامت جمجمه ی سبز رنگی بالای خانه ی هاگرید به چشم می خورد . ظاهرا مرگ خوارها این بار به خانه ی هاگرید حمله کرده بودند یا حد اقل هری اینطور حدس میزد . نا گهان صدای نعره ای به گوش رسید و هاگرید در حالی که به شدت پیچ و تاب می خورد به بیرون از کلبه اش دوید . این امکان نداشت که هاگرید را با طلسم به این حالت در آورده باشند . شاید اورا مسموم کرده بودند. هری با عجله به سمت هاگرید دوید . وقتی به کنار هاگرید رسید او روی زمین افتاده بود و آرام نفس می کشید هری دست های بزرگ او را در دست گرفت . انگشتر سفیدی در دست او بود . هری حس می کرد هاگرید هر لحظه ضعیف و ضعیفتر می شود . اشک از گوشه ی چشمان هری جاری شد ... سرش را بلند کرد و رو به آسمان فریاد زد : هاگرید........

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱ ۱۶:۴۳:۱۶

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۱۵ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
یادش بخیر این تاپیک فعالیتی توش داشتیم... !

شخصی به طرف دریاچه حرکت میکرد.در دست او کیسه ای بود که جمجمه ای در آن پیچ و تاب میخورد.به آرامی کیسه را درون دریاچه انداخت.همانطور که حدس میزد موجودی خارق العاده از دریاچه بیرون آمد.میدانست که باید از طریق ذهن با آن موجود ارتباط برقرار کند.

پس خودش را آماده کرد و به آرامی گفت:دامبلدور را مسموم میکنی و انگشتر ماروولو رو از او پس میگیری.

موجود عجیب نعره ای زد و به شکل یک آدم به سمت دفتر دامبلدور به راه افتاد.ظاهرا اینبار نقشه او گرفته بود!!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۶

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
خورشید در حال غروب در حال نشستن از طرف دریاچه بود...
دریاچه ای که آب هایش در آن آفتاب خیره کننده تلالو داشت و همچون ماری پیچ و تاب میخورد.
هری،همان فرد برگزیده و خارق العاده در آرامگاه سفید در کنار قبر مدیر اسبق هاگوارتز ،آلبوس دامبلدور ایستاده بود؛نمی توانست حدس بزند که هم اکنون روح دامبلدور در حال انجام چه کاریس ، بر چه چیزی نظر می کند و در کجا پرسه می زند فقط این را میدانست که او در " بهشت " است! آری بهشت ... مکانی برای آرامیدن روح های خوب!
ظاهراً نیروی هری تضعیف شده بود، زیرا دیگر قادر نبود تا بایستد و با تمام قوا نعره بزند : " دامبلدور،انتقامت را میگیرم!"



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۶

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
حدس - انگشتر - خارق العاده - مسموم - جمجمه - دریاچه - پیچ و تاب - تضعیف - نعره - ظاهرا
=====================================
روی صخره ای کنار دریاچه ایستاده بود. ظاهرا انگشتر مرموز کار خود را کرده بودو او داشت تاوان مرگخوار بودنش در گذشته را پس می داد. اما او اطمینان داشت کار درست را انجام داده. دیگر نام ایگور کارکاروف در لیست جادوگران سیاه تاریخ باقی نخواهد ماند. حدس او این بود که انگشتری که دیروز یک فرد دوره گرد به قیمت ارزان به او فروخته بود، به جادوی سیاه آلوده است. به آسمان نگاه کرد. احساس می کرد چقدر کم آن را دیده. باد به موهایش پیچ و تاب می داد. جادوی غریب بدنش را تضعیف کرده بود. با نفرت به جمجمه حک شده روی بازویش نگاه کرد و دیگر نتوانست خود را سرپا نگه دارد.
سقوط......


ویرایش شده توسط لارتن کرپسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۳۰ ۱۶:۵۲:۲۱

نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
حدس - انگشتر - خارق العاده - مسموم - جمجمه - دریاچه - پیچ و تاب - تضعیف - نعره - ظاهرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدس میزدم،تو جرعتشو نداشتی، حتی مسمومش نتونستی بکنی.
به ظاهر قوی به نظر میای ولی بدن و روحت ضعیفه،دستت رو به من بده. زود باش دراکو، تو وقت من رو زیاد تلف کردی.
نگاه کن....دستش رو...،بیکاری و تنبلی ازش نعره میزنه.
ولدمورت دست دراکو رو گرفت،یک بار دیگر نگاهی بهش کرد و بعد انگشتش را روی عکس جمجمه مانند
فشار داد،فشار داد و بعد با سرعت خارق العاده ای تعدادی از مرگخواران در آنجا ظاهر شدند.
ــــــــــــــــــــــ
بخشید میتونیم از همخانواده کلمات استفاده کنیم؟


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۹ ۲۰:۴۴:۱۹
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۳۰ ۱۷:۲۷:۴۱



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

leon


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۷ جمعه ۴ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۹ جمعه ۱۵ تیر ۱۳۸۶
از يه جا زير چتر آسمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
يكي بود يكي نبود
يه روز هري تصميم گرفت با جيني و چو بره درياچه
ولي حدس مي زد فقط يكيشون بياد ولي هر دوشون مثه دوتا هووي خوب اومدن دنبال هري
ظاهرا هردوشون انگشتر هري رو زده بودند
ولي وقتي داشتند تو ساحل راه مي رفتند چيز خارق العاده اي ديدند
يه جمجمه بود
دل هري به پيچ و تاب افتاد
انگار از ديشب كه جيني و چو با هم غذا درست كرده بودند مسموم شده بود
هري رفت نزديك كه يه دفعه جمجمه پريد بالا و گفت:
نامرد چند تا چندتا
(نتيجه اخلاقي:بشر نبايد شلوارت دوتا شه)

با توجه به قوانین جدید تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۳۰ ۲۲:۳۶:۲۰

مجازات گناهكاران رو دوست دارم چون
it makes me feel better so if you have any order I am in your service




كشتن كار هر كسي نيست


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد
مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)
5-و در آخر شئونات اسلامي را رعايت فرمائيد

کلمات جدید:
حدس - انگشتر - خارق العاده - مسموم - جمجمه - دریاچه - پیچ و تاب - تضعیف - نعره - ظاهرا










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.