لحظه ای سکوت برقرار میشه . بعد ممد کوماندو از جا میپره و طی یک حرکت بدن لرد رو میذاره روی شونه ش و به سمت در میره که ناگهان یقه ش از پشت توسط حسن کشیده میشه .
حسن به سمت ممد کوماندو میره و بدن ولدی رو ورمیداره و آروم میذاره روی زمین ، ممد کوماندو به سمت لرد میاد تا بلندش کنه و ببرتش به سنت مانگو .
حسن در حالی که با یه دست گردن لرد رو چسبیده بود و با دست دیگر ممد کوماندو را عقب می زد میگه : خیلی خطرناکه .اون مریضه .
در همین لحظه حسن متوجه میشه که بر اثر فشار دستش بر روی گردن لرد ، صورت ولدی به رنگ بنفش درآمده بود .
حسن :
بورگین : بریم دیگه .
بلیز : نه خیر ! صبر کن . ما باید حساب شده عمل کنی نمی تونیم عین کلنگ پاشیم بریم سنت مانگو .
رابستن : خب مثلا چی میشه ؟
ملت :
رابستن نیشش تا بناگوش باز شد وبا این کار می خواست حرفش رو توجیه کنه .
ممد کوماندو : خودوم دوروستش موکونوم .
چند ثانیه بعد :
ممد کوماندو در حالی که گرد و خاک ناشی از این کار خطیر را از روی لباسش می تکوند میگه : روم به گلاب ، دیوار به روتون...شرمنده اگه بد شد ...بفرمایید اینم آینه ...خودتون رو توش ببینین .
صداهایی از ملت بلند میشه که هرکدام به نشانه ی احساس خاصی بود .
بلیز ریش بلندی به فکش چسبونده بود ، پرسی صورتش رو به رنگ سیاه درآورده بود ، حسن کچل کرده وتی شرتی پوشیده بود که جلویش جمله ی ( با علمک گاز بازی نکنیم) نوشته شده بود ،رابستن کلاه گیسی پرپشت و بلند روی کله ش گذاشته بود ، فورتسکیو مدل موشو عوض کرده بود ، هوریش شورتش رو تعویض کرده بود و بورگین ساعت مچیشو عوض کرده بود .
ملت پس از نگریستن به آینه به قیافه ی هم نگاه کرده واز شدت خنده روی زمین افتادند .
ممد کوماندو : حالا باید هویت لرد رو هم مخفی کونیم .
بعد از جیبش ( در جیب ممد کوماندو همه چیز یافت می گردد ) یه بطری درمیاره وبه سمت لرد میره . بر روی بطری برچسب زرد زنگی زده شده بود با این مضمون :
ــــــــــــــــــــ محلول رشد موی سریع ــــــــــــــــــــ
نحوه ی استفاده : یک قطره از محلول را در آب حل کرده واستفاده کنید ( هر قدر تعداد قطرات افزایش یابد مو بیشتر رشد می کند)
اخطار : به هیچ وجه توسط نوزادان زیر 18سال و بیماران قلبی استفاده نشود .
عوارض جانبی : امکان دارد فرد تا یک ماه ، گاهی دشمنانش را به صورت حیوانات اهلی مشاهده نماید .
ممد کوماندو جلو میره و کل محلول رو تا آخرین قطره روی سر ولدی خالی میکنه .
چند ثانیه بعد :
جیـــــــــــــــــــــــــــــغ ! وااااااای ! دامبل جنایت کار ناقض حقوق بشر بهمون حمله کرده ! جریوس ! ...منفجریوس ! بی ناموسیوس ! اوناهاش ریشش رو مگه نمی بینی ؟ قزوینوس ! مگس کش !
ــ هی هی ! صبر کن ! نزن! ..بهت می گم نزن ! صبریوس !
بلیز پس از تلاوت این جملات به لرد اشاره می کنه که در اثر افسون های مرگخواران به حالت عجیبی در آمده بود . ( نکته ی مفهومی : به علت استفاده ی بی رویه از محلول رشد موی سریع ، ولدی مقداری بس زیاد مو در میاره وملت اونو با دامبل اشتباه میگیرن )
ممد کوماندو : خب دیگه ! باید بیریم !مو لردرو ور میداروم !
چند لحظه بعد مرگخوارن غیب میشن و به صورت چند خفاش ریز در میان .
جلوی در سنت مانگو :
عابر پیاده ای همین طوری داشته راه میرفته که جلوی پرسی وایمسته و با تعجب میگه : من شمارو جایی ندیدم ؟
پرسی صورتش از ترس سفید میشه ولی چون صورتش رو رنگ کرده بوده چیزی دیده نمیشه ، پرسی میگه : نه ابدا ! امکان نداره تو منو بشناسی ! چرا فکر میکنی من پرسی ویزلی ام ؟ چرا فکر میکنی ما همه مرگخواریم و اون پشمالوئه لردمونه ومی خوایم ببریمش سنت مانگو ؟ از کجا فهمیدی ما تغییر چهره دادیم تا کسی ما رو دستگیر نکنه ؟ ها ؟
مرگخوارن حرف پرسی را با حرکت سر تایید می کنند و به سرعت وارد بیمارستان میشن .
عابر پیاده :
منظروم این بود که شما شاید حاجی فیروز باشید .
ادامه دارد...