متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپدید - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده - حلقه
هوا بسیار سرد بود.
دهکده نسبت به همیشه خلوت تر بود و مه , زیبایی
جاده را از آن
ربوده بود.
هری و دوستانش در حالی که از شدت سرما می لرزیدند در کنار جاده منتظر بودند. همان طور که هری به نقطه ای خیره شده بود و عاشقانه صورت جینی را ور انداز می کرد که ناگهان بوی
متعفنی را حس کرد.احساس گرمای عجیبی میکرد. تمام دوستانش او را
ترک کردند و یکی یکی
ناپدیدشدند.
حلقه ی دوستانه ای که زده بودند پاره شده بود. او با خود فکر کرد یعنی چه اتفاقی ممکن است افتاده باشد؟
تایید شد !!!(پادمور)