در حال دیدن این عنوان:
2 کاربر مهمان
عضو شده از:
۱۱:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده – حلقه.
پسری که یک دختر را عاشقان دو ست داشت و در یک خانه روستائی کوچک زندگی میکرد بخاطر او دهکده را ترک کرد و به سمت جاده ای که به سمت شهر می رفت قدم گذاشت. طلوع خورشید منظره زیبائی را پدید اورده بود، همچنان که او به جلو پیش می رفت دهکده درپشت سر او ناپدید می شد.
وقتی به شهر رسید اولین چیزی که ناراحتش کرد بوی متعفن جوی ابی بود که در جلویش قرار داشت. ماشین های زیادی در خیابان دیده می شدند. به ماشینی که شیشه ای ترک خورده داشتن نگاه کرد وقیافه خود را خود را روی ان دید. چهره اش خسته و لباسش کثیف به نظر می رسید.
چشمش به نقطه ای از خیابان جلب شد که نوشته بود جواهر فروشی ارمسترانگ. با استفاده از افسون ترگئو خود را تمیز کرد و به ان سوی خیابان قدم برداشت و به طرف جواهر فروشی رفت. داخل جواهر فروشی زنی بود که داشت طلاهایش را می فروخت تا فرزند ربوده شده اش را به وسیله پول نجات دهد. از مغازه یک حلقه طلایی خرید و بعد از ان به طرف خانه دختری که دوستش داشت به راه افتاد.
اگر به یک انسان فرصت پیشرفت ندهید لیاقت چندان تاثیری در پیشرفت او نخواهد داشت. ناپلئون
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
دختري كه دوستش داشتم در شهر ديگري زندگي ميكرد.يك روز كه ديگر تحمل نداشتم بدون هيچ وسيله اي عاشقانه به طرف شهر بغلي از طريق جاده ي گلي حركت نمود.
بعد از ساعتها با نزدكي دهكده رسيد.افسوني اجرا كرد تا لباسش تميز شود،بوي خوب بدهد و آراسته شود.سپس به طرف كلبه اي كوچك كه دخترك در آنجا اغلب روزها زندگي ميكرد و كمتر به پدر و مادرش سر ميزد رفت.وقتي به آنجا رسيد،ديد او آنجا را ترك كرده است و به شخصي ديگر خانه را واگذار كرده است.با خوشحالي و هيجان به طرف خانه پدر و مادر دخترك رفت.همانجا ميتوانست از او خواستگاري كند.
او ناراحت بر روي زمين نشسته بود و به اتفاقاتي كه براش افتاده بود فكر ميكرد.دخترك ناپديد شده بود.انگار همان لحظه روح او ربوده شده بود و در حال پرواز در آسمان ها بود.بدون هيچ احساس و حركتي گوشه اي افتاده بود و فكر ميكرد.حلقه اي كه برايش خريده بود جلويش افتاده بود و گل بر رويش گرفته بود.ديگر هيچ چيز براش ارزش نداشت.آن دخترك به خيال اينكه او ديگر دنبالش نمي آيد آنجا را ترك كرده بود.نميدانست الان كجاست و چه وضعيتي دارد.
براي بار دهم،نامه دخترك رو كه براش نوشته بود را خوند و اشك هايش هر بار مقدار بيشتري بر روي كاغذ مي ريخت.انگار اشكانش در حال حكاكي بر روي كاغذ بود.
عضو شده از:
۱۶:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۵۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده - حلقه
هری عاشقانه دست جینی را فشرد و با او ناپدید شد و با او در جاده ی دهکده ی زیبایی ظاهر شدند. هری با استفاده از افسون جمع آوری گلی را برای جینی چید. ناگهان بوی متعفنی به مشام هری رسید.در نقطه ای چند متر جلوتر ماده سبز و لزجی بر روی زمین ریخته بود وبر روی ان حلقه ای نقره ای خود نمایی میکرد.
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۹:۰۴:۵۸
عضو شده از:
۱۱:۰۲ دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۰۱ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از قصر مالفوی
گروه:
کاربران عضو
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده - حلقه
هری با حلقه ایکه از مالفوی ربوده بود در حالی که در جاده ی دهکده ی هاگزمید قدم میزد با آن بازی می کرد .
از این که هاگوارتز را ترک کرده بود ناراحت بود.تنها جایی که عاشقانه آن را دوست داشت و خانه ی خود میدانست. ناگهان بوی متعفنی مشامش را پر کرد.
تایید نشد !!!
یک بار دیگه بنویسی بهتر هستش سعی کن از بیشتر کلمات استفاده کنی !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی *** در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۰:۴۷:۰۰
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۸:۵۵:۰۲
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۹:۰۰:۰۴
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۲۳ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
هری عاشقانه دستان پدر و مادرش را گرفته بود و درجاده یکنار دهکده هگزمید قدم میزد ناگهان به یاد اورد که چگونه به اینجا امده است,ان روز که مثل همیشه در حال رفتن به تالار بود نقطه ای نظرش را جلب کرد و با سرعت به سمتش رفت بوی متعفنی می امد,هری داشت به طرف ان راهرو متروک که دستشویی ان جا بود میرفت, وارد دست شویی شد و ان را دید,همان حلقه که در دستان سالازار اسلتیرین بودو سال ها پیش ربوده شده و نا پدید شده بود,هری جلوتر رفت و به ان حلقه دست زد, ان حلقه توسط ولدمورت افسون شده بود,هر که به ان انگشتر دست میزد باید تا از بین رفتن حلقه کنار مرده ها زندگی میکرد ,ولی هری ناراحت نبود چون به ارزوی چندین ساله ی خود رسیده بود,هر چند باید بعد ازمدتی انجا راترک میکرد
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۰:۴۵:۰۸
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۱:۴۹:۴۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۰۰:۲۴
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۰۶:۳۲
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۱۱:۲۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۱۴:۵۸
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۱۹:۰۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۲۱:۵۰
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۸:۵۸:۱۵
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۲:۰۹:۵۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۲:۱۹:۰۵
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۲:۳۰:۳۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۸:۴۸:۴۲
باز بارا٠ب٠تراÙÙ***گرÙÙ ÙاÙÙ
عاشÙاÙÙ***Ù
Ù Ø®Ùرد بر سÙÙ ÙÙبÙ
***Ùاد اÙاÙ
ت٠داشتÙ***Ù
٠زÙد سÙÙ٠ب٠صÙرت***باÙرت شاÙد ÙباØ
عضو شده از:
۱:۰۶ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۴۸ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶
از تهران
گروه:
کاربران عضو
ماگل به نقطه اي در جاده كه آنها ناپديد شده بودند خيره شد.آنها با صداي پاق ضعيفي غيب شده بودند.او فكر كرد:اين اتفاق براي خاله زنكهاي دهكده جالب است.ولي همين كه خواست جاده را ترك كند مامورين وزارت بر سرش نازل شدند و با افسون فراموشي حافظه اش را اصلاح فرمودند.اما كسي چوبدستي را كه مرد ربوده بود و داخل جيبش گذاشته بود،نديد.
تایید شد!!(پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۹:۴۱:۵۵
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده - حلقه
باز هم به اين (دهكده) (متعفن) برگشته بود (دهكده) اي كه زماني اونرو بهتري جاي زمين مي دونست چون تنها (نقطه) اي بود كه ميتونست در اون بدون مزاحم با معشوقش باشه و ولي بدون اون همه چيز به نظرش (متعفن) مي اومد
انگار همه خاطراتش واسش زنده شده بود روزي رو مي ديد كه (عاشقانه) زانو زده و با نشان دادن (حلقه) ازش تقاضاي ازدواج ميكنه و بعد هر دو در حال گريه همديگرو بغل ميكنند در اون لحظه فكر ميكرد هيچ طلسم و (افسوني) نميتونه از هم جداشون كنه.
همه چيز (ناپديد) شد به يادش اومد كه همسرش توسط لرد سياه (ربوده) شده بود تا لرد سياه بتونه با تهديد همسرش او را وادار به پيوستن به خود كنه!
حس تنفرو توي تك تك اعضاي بدنش حس مي كرد يك نگاه به (دهكده) كرد و خاطراتشو (ترك) كرد و به سمت (جاده) حركت كرد تا به ادامه راه خود ادامه بده راه شومي كه سرنوشت جلوي پاي اون گذاشته بود.
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۹:۳۱:۵۱
عضو شده از:
۲۱:۰۵ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۷ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۹۴
از الان گفته باشم!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
چشمانش را به انتهای جاده دوخته بود . در یک نقطه گویی زمین و آسمان به هم دوخته شده بودند .
حتی فکر ترک دهکده هم برایش سخت بود. اما بی قرار بود نمی تواست بماند
به کسی که عاشقانه دوستش داشت فکر کرد .
تنها چیزی که از او باقی مانده بود یک حلقه بود ، آن را در دستش فشرد.
چند لحظه بعد او ناپدید شده بود .
سرنوشت در انتظارش بود.
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۹:۲۰:۵۶
[b]
عضو شده از:
۹:۳۶ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲:۱۲ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۶
از معلومه ديگه
گروه:
کاربران عضو
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده - حلقه
هري باورش نيمشد كه به ان نقطه ي
متعفن امده است انهم فقط براي نجات دراكو كه از روز نامزدي هري و جيني ناپديد شده بود يا به قول هرميون ربوده شده بود
هري نميدانست چرا بايد جيني را با نگاه عاشقانه اش ترك ميكرد و به دنبال دراكو مالفوي در ان دهكده متعفن بگردد .
هري به دري مار مانند ميرسد آهي ميكشد و به حلقه اش نگاه ميكند چوبش را در مياورد و اماده ميشود تا اگر كسي در انجا حضور داشته باشد افسوني به طرف او پرتاب كند . ولي او در را باز ميكند و به جز دراكو مالفوي كسي را نميبيند هري او را ميگيرد و با خود به طرف جاده ميكشاند
اگر جز اين كلمات هست لطفا به من بگيد تا با انها بنويسم
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط شاهزاده زخمها در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۰ ۲۰:۲۸:۴۰
ویرایش شده توسط شاهزاده زخمها در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۰ ۲۰:۳۲:۳۷
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۹:۱۲:۴۳
هري وجيني در(جاده اي )واقع در(دهكده )ي هاگزميددرحال قدم زدن بودندهري وجيني(عاشقانه)دست يكديگرروگرفته بودندتااينكه به(نقطه اي)از جاده رسيدندكه به نظرمي رسيددرآن محل(حلقه) اي( ناپديد )شده است آن محل بوي( متعفني) مي دادجيني :اين بوي متعفن از كجاست؟هري:من نبودم ....جيني :خودتو لوس نكن ...هري: به نظر من حلقه (ربوده )شده چون كسي كه اون رو ربوده اين بوي متعفن رو با استفاده از (افسون) ايجاد كرده تا حواس همه پرت بشه نظر تو چيه؟جيني :به نظر من بهتره هرچه سريعتر اينجارو( ترك) كنيم آقاي كاراگاه.
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۹:۰۷:۲۵
شما می توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوانها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیامهای خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.