هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
استاد اين هم تكليف ما!


وقتی �


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶

هانا آبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۵ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۱۹ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
از قبرستون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
اینممشقمن
پست شماره 65 کوچه ناکترن


[b][size=medium][color=0000FF][font=Arial]واقعا کی جوابگوی تصمی�


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
با تشكر از استاد عزيز به خاطر تكليف جالبي كه داده بوديد!خيلي قشنگ و مهيج بود!فقط به نكته اي كه من در آخر پستم بهش اشاره كردم،حتما توجه كنيد!

پست شماره 64 !


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


پست شماره ي 63 !!

وااي استاد خيلي سخت بود!!
موفق باشين !!




Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ پنجشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۶

 استن شانپایکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 440
آفلاین
اینم تکلیف ما
کوچه ی ناکترن


ٌٌدر حال پاشیدن بذر


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲:۳۲ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
تکلیف من در کوچه ناکترن : پست شماره 61


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ دوشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۶

پرد فوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۶ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶
از در به در!خوابگاه برای من جا نداشت!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 136
آفلاین
سلام به استاد گرام
(امیدوارم امتیازی که بابت زدن اول پست هستش،یادتون نره!)

لینک تکلیف در کوچه ی ناکترن (تکلیف من پست شماره ی 60


تصویر کوچک شده









عضو رسمی محفل ققنوس

-------------------------------------
در مسابق


كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ دوشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
جلسه چهارم

- جيك جيك..جيك..جيك..جيك..جيك..جيك..جيك..آغغغغه
گنجشكك اشي مشي، بيچاره، خجالت بكش نويل زدي كشتيش...مامان !!!
هرميون گرنجر در حاليكه در ميز اول كنار نويل لانگباتم، در كنار پنجره نشسته بود، مشغول گريه زاري جهت وفات آن گنجشك بود، سر و صداي آن موجب شد تا نويل آن را با يك نخود توسط تير كمونش به هلاكت برسونه:
هرميون: خيلي بدجنسي نويل! اون گنجشك كرام بود، ازش واسم خبر آورده بود!
نويل در حاليكه كه پوزخندي زد با نفرت گفت:
كرام؟؟؟ همون كرم خاكي گلدونم منظورته ديگه؟
هرميون:
در گوشه اي ديگر از كلاس اسليتريني ها حلقه بسته بودند و دراكو مالفوي وسط آنها بود، در حاليكه درون دستانش چند عدد قرص داشت سرفه اي كرد و همه ساكت شدند و سپس فكش جنبيد:
- خب..ملت اسلي...گوش كنيد...نفري يك ميندازيد بالا...اون وقت تو ايستگاه فضايي منتظرتونم..زياد وسايل نياريد با خودتون...اونجا همه چي هست..پوشاك...خوراك..پوشك( واسه ترسوها..سيل راه نندازن)..بعد..هست ديگه..بفرماييد..بفرمايد...
اسليتريني ها يكي پس از ديگري يك عدد قرص از كف دست دراكو مالفوي بيرون مي كشيدند و بالا مينداختن، در پشت دراكو مالفوي، كراب و گويل در حاليكه سر كيسه هاياي قرص را شل مي كردند، كيسه ها 50 كيلويي را در دهانشان تخليه مي كردند.
دانش آموزان كلاس متعجب به آنها نگاه ميكردند كه چه مي كنند، در كلاس ناگهان باز شد و همه دانش آموزان سه گروه بر سر جاهايشان برگشتند، فقط اسليتريني ها در انتهاي كلاس در حال برگزاري مراسم خود بودند، پروفسور ايماگو در حاليكه پيراهن گوجه اي خواب و شلوارك بنفش با طرح و سمبل هاي كوچك قلب و كلاهي بوقي اي بر سر داشت داخل كلاس شد و خميازه اي كشيد و پشت ميزش ولو شد، نگاهي به اسليتريني ها انداخت، اسليتريني ها نيز برگشتند، به او نگاه مي كردند:
- عجب توهمي! اون سگه كيه اومده جاي استاد!
اين را كراب گفت و به كمتر از دو ثانيه پرفسور ايماگو با چشماني خونين و پر از خشم جلويش ظاهر شده بود، مشت هايش را گره كرده بود. از پشت كراب اسليتريني ها ديگر خنده هاي مسخره اي سر دادند:
دراكو مالفوي در حاليكه سرش را آرام بالا و پايين مي برد گفت:
- اه...كراب..اون كه سگ نيست..اردكه...بيا نون خشك ساندويچ نون پنيرمو بگير..بيا...
و نون كپك زده را و خشك را به سمت پرفسور ايماگو پرتاب كرد:
پروفسور ايماگو:
همه دانش آموزان به اسليتريني ها و پرفسور ايماگو نگاه مي كردند، گويا انتظار آن را مي كشيدند تا اسليتريني ها كتك مفصلي از استاد بخورند، اما استاد چرخيد، و به سمت ميزش رفت و پشت آن روي صندليش ولو شد و خميازه اي ديگر كشيد، سپس با انگشتانش به نويل و هرميون اشاره كرد كه در اولين ميز كلاس نشسته بودند:
- هرميون...بيا دندونامو مسواك بزن...نويل تو هم برو دستشويي رو بيار دست و صورتمو بشورم...
چند دقيقه بعد هرميون گرنجر و نويل لانگباتم با چهره هايي پريشان در حاليكه دستشويي و مسواك و خمير دندون به دست داشتند داخل كلاس شدند:
- آها هرميون..خوبه بالا...نه..دندون نيش...رو..نه اون كيشه...آها..همون...
هرميون:
نويل در حاليكه لوله اي دستشويي را از پنجره پايين مينداخت به سمت استاد برگشت و گفت:
- استاد حاضره..بشوريد...
- بيا بينم..تنبل..كار خودته....اول چشمام...بعد دهن كفيم...

در پايين هاگوارتز، هاگريد در حال آبياري درختان دريايي در باغچه كنار قلعه بود كه از آسمان لجني بر روي صورت مباركش باريد، لوله روي سر هاگريد بود!

پرفسور ايماگو در حاليكه موهايش را بالايي داده بود، كت و شلوار سياه و پاپيون قرمزي به تن داشت و درس را شروع كرده بود:

- خب فرزندان من...با من باشيد...اون اسلي ها رو ول كنيد..توهم هستن...پيام بازرگاني اند...
دراكو مالفوي از ته كلاس نعره زد:
واي بچه ها، اردك ميخواد بهمون درس بده....واي...
اما صدايش به همراه صداي ساير اسليتريني با اشاره انگشتانش استاد قطع شد و همه اسلي ها روي همديگه ولو گشتند و كف كلاس بيهوش افتادند:
- خب درس امروز درباره تله هاي سياه مي باشد، اين تله ها عموما توسط افسوني به نام هرپانوتيك ايجاد مي شوند، البته افسون هاي ديگه اي هم هستند كه اونا كارآييشون خيلي كمتره، يعني همون قدري هم كه بود الان ديگه نيست، همون افسون هرپانوتيك اين تله هاي سياه را به وجود مي آورند، اين تله ها شامل گودال هاي نامرئي است كه آدم را به زير زمين مي كشيد و در آنجا بر اثر كمبود هوا تنفس سخت مي شود و خدا رحمت كنه! اين تله ها عموما در هر ماكني به وجود نمي آيند، مكان هايي كه اثري از سياهي و جادوي سياه در آن باشد، مثل كوچه ناكترن در لندن! مثلا در كوچه دياگون هم ميشه به وجود آورد اما مثلا در حد دو سه دقيقه اين تله ها مي مانند، اما در جايي مثل ناكترن مي بينيم تا يك ساعت هم هستند و پايداري دارند. اما در اصل چيزي نيست كه به راحتي قابل تشخيص باشه، افسون خاصي نيست كه خيلي در اين مورد كمك كند و به كار آيد اما ميتوان از افسون فرايبانز استفاده كرد. اين افسون كمك مي كند تا تله هاي اطراف و جلوي ما به مدت دو ثانيه با اشعه هاي قرمز روشن شوند، به صورت دايره اي شكل معين مي شوند، اما تكرار افسون در مورد همان تله ها در همان مكان امكان پذير نيست.

خب حالا تكليف:

به كوچه ناكترن برويد، يكي از كاراكترهاي مامورين و كارآگاهان وزارت مثل الستور مودي را برداشته و در سويي ديگر كاراكتر يكي از مرگخواران را برداريد. در نمايشنامه خود صحنه فرار مرگخوار را به تصوير بكشيد كه در حين فرار در حال درگيري با مامور وزارت است و افسون هاي مختلفي به سمت هم شليك مي كنند، بر حسب تصادف مرگخوار خونه اي در كوچه ناكترن پيدا مي كند و داخل آن مي شود، يك خونه اي تقريبا متروك كه مردي فقير به همراه فرزندان و همسرش ساكن هستند، آنجاست كه تله گذاري را شروع مي كند، با همان افسون هرپانوتيك البته!حتي گروگان گيري هم شايد كند و اما كارآگاه تشخيص ميدهد به كمك آن افسون تله ها را خنثي كند يا شكست ميخورد؟ با شماست. اما به ياد داشته باشيد، از سوژه هاي خنده دار و طنز استفاده كنيد. مثلا گروگان گيري و ديالوگ ها تهديد آميز و همه را طنز آميز اما خشونت فراموش نشه.

1. يك درگيري و تعقيب و گريز مرگبار و خونين را بين دو نفر را نشان دهيد.(خشونت در نمايشنامه+ طنز)

2. با گروگان گيري و حتي دخالت مامورين بيشتر وزارت كه مي آيند جذاب تر و هيجان انگيز هم مي شود.

3. اما فرق دارد، حتما طنز بنويسيد، چنين تكليفي را به طنز نوشتن با سوژه اي جدي و خوشونت آميز هنر ميخواد. سخته!

خب...درينننننننننننننننننننننننگ
اينم زنگ. بوس بده. حالا برو....برو تو لالا!


امتيازات جلسه سوم كلاس دفاع در برابر جادوي سياه


گريفيندوري ها:

جسيكا پاتر 26 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]به تكليف خوب توجه نكردي، تو هم مثل ريتا اسكيتر! قرار نبوده كه هوكي شكنجه بشه، قرار از قبل گذاشته شده بود، هوكي قرار بود كه اون شي را تحويل بده و ساليان دراز منتظر نبود و نمي ترسيد كه مرگخواران روزي سراغش بياين. قرار بود شي در ازاي پول يا چيزي تحويل مرگخواران داده بشه و هوكي بايد با علم به اين كارش در نمايشنامه آغاز مي شد، اين مورد باعث شد تا سه چهار امتياز ازت كم بشه. اما شكنجه يك جن خيلي دور از باوره، هوكي را مظلوم نشون دادي دقت كن، اون لوازم جادوهاي شيطاني و پليد مي فروشه، مثل بورگين! اون بايد خيلي زيرك تر باشه، در يك حركت ميتونه غيب بشه و مرگخواران را در مقابل مامورين وزارت رها كنه، اما اينكارو نكرد، اين توصيفات شما همه نشون ميدن كه هوكي جن ناتواني است. خب بگذريم، اينا نكاتي بود كه رعايت نكردي. از شما دقت بيشتري انتظار داريم. اما فضاسازي، به طرز خارق العاده زيبا. محيط مغازه، برش باران، اضطراب حاكم بر نمايشنامه همه و همه زيباست از لحاظ فضاسازي بدون نقص! ديالوگ ها هم كافي و كامل و خوب بودند. مشكل ديگه اي نبود. موفق باشي.[/spoiler]

آماندا لانگباتم 20 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]اين رو دقت كن: مکعبی بود شیشه ای که درونش شیئی سیاه به چشم میخورد! در صورتي كه شي استوانه اي مي باشد و برايم جالبه كه چطور سياهي ازش به چشم مي خورد، اون شي بسيار زيبا و طلاكاري شده است، توش هم چيزي ديده نميشه، سياهي چطور ازش ميباره؟؟!! جالب بود كه خط بعديش تو ديالوگ كاراكتر اندرو نوشته بودي: شي اي استوانه اي! اين اشتباهات جالب نيست، ارزش نمايشنامه رو پايين مياره، نشون ميده كه با حواس پرتي و كم دقتي نوشتي. اون طور كه من در تكليف گفتم، قرار از قبل تعيين شده بود، يعني هوكي ميدونسته كه قراره به مرگخواران شي رو بده و در ازاي اون پول يا چيز ديگه اي بگيره! اما شما هم پايبند نبودي، مثل خيلي هاي ديگه. بي دقتي! كاملا مي بايست تدريس منو ميخوندي! ببين جالب نوشتي، اما مشكلت اين بود كه اصلا توجهي نكردي من چي گفتم، پس مامورين وزارت كجا هستند، درگيري چي شد، هيچ خبري نبود ازشون در نمايشنامه اي كه شما نوشتي! در ضمن از اون شي هيچكسي نميتوني به راحتي استفاده كنه، يك مرگخوار؟ مضحك است، اصلا دقت نكردي من چي گفتم. ديگه چي بگم. فضاسازيت متوسط بود. همينطور ديالوگ هايت. متوسط رو به خوب بودند، مشكلي نداشتند، اما.....! متوسط. موفق باشي.[/spoiler]

لاوندر براون 23 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]لاوندر عزيز، تكليف شما داراي اشتباه بزرگي بود!...شما انگار به نحوه ي تكليف دقت نكردي كه گفتم؛ " فرض کنید شما از مامورین وزارت سحر و جادو یا مرگخواران لرد ولدمورت هستيد" ولي شما خودت تنهايي با يه مرگخوار مبارزه كردي و اونو بردي، اين روند با تكليفي كه من راهنمايي كردم مقابرت داشت. يه مقدار اغراق در داستانت بود، هيچ وقت يه بچه مدرسه اي نميتونه يه مرگخواره قدرتمند رو ببره . هوووم ؟!... غلط املايي زياد بود كه به نظر مياد چون سريع نوشتي كلمات كم يا زياد شدن. ديالوگ هاي موقع رويارويي با بلاتريكس خوب بود ولي در برابر هوكي رضايت بخش نبود، يه جن هيچ وقت مثل آدم معمولي حرف نميزنه! يه مقدار نقطه ي نامفهوم توي داستان بود ، اون قسمتي كه شي استوانه اي شكل افتاد زمين خب با توجه به قدرت بالاي اون بايد كلا تا شعاع چند متري همه چيز نيست و نابود ميشد ولي اين اتفاق نيوفتاد و شما خودتو به روش كاملا شجاعانه اي كشيدي بيرون!!...به هر حال شما تكليفت طبق خواسته ي من نيست، اما سعي خودتونو كردين!! دقت كنين. متوسط! موفق باشي.[/spoiler]

آبرفورث دامبلدور 25 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]داستانت طنز جالبي داشت ، ولي بايد جدي بنويسيد، من در تكليف جدي نويسي خواستم. جدي نويسي مطلق و خالص! با روش خيلي ساده و ابتدايي تونستي اون افسون استوانه اي شكل رو از دست مرگخوارا در بياري!! ... ولي چند تا نارسايي داشت ، اين اتفاق اگه در سالهاي اخير اتفاق افتاده باشه كه هري پاتر جاروي نيمبوس نداره ، اون آذرخش داشت!!...فضاسازي و توصيف حالتهات خوب بود. در پاراگراف اول از فعل "بود" زياد استفاده كردي كه چند جا زياد با جمله هماهنگ نميشد. ديالوگ هات مشكلي نداشت ، اما بهتر بود كه كمي درمورد نقشه بيشتر كار ميكردي تا هيجانش بيشتر بشه، يه مقدار هري اينجا لُوس شده بود نقشش!... توضيحت در مورد هوكي كم بود، حادثه و دزدي داشت در اون مكان اتفاق ميوفتاد پس بايد بيشتر شرح ميدادي. دركل جاي پيشترفت داري، اميدوارم دقت بيشتري كني، انتخاب سوژه خيلي مهمه!! متوسط بود ، موفق باشي.[/spoiler]

پرسي ويزلي 25 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]خب متوسط بود. بگم در حد خودت آماتور نوشتي، وقت نذاشتي، چون ميدونم تو عمرا اينطوري نمي نويسي، بي حال بودي كه نوشتي، اصلا سوژه خيلي هيجان انگيزتري اضافه نكردي، ساده فقط روال طبيعي خودش بود. فضاسازيت متوسط بود. ديالوگ ها هم متوسط بود. اصلا مورد به خصوصي نداشت كه جاي نقد حسابي رو باقي بگذاره، ساده نويسي. مشكل بخ خصوصي نبود. اما در حد خود نمايشنامه ات در مقايسه با بقيه نمره دادم. موفق باشي.[/spoiler]

استن شانپايك 18 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]اولا يه كمي كوتاه بود. خيلي سريع خواستي پيش ببري و تمومش كني، حالت توصيف توسط يك راوي رو داشت نمايشنامه ات، اين جالب نيست، من خوشم نمياد چون معتقد هستم نمايشنامه را از حالت نمايشنامه بودن در مياره، اما اگه هنر استفاده از اين روش رو بلد باشيم خيلي هم قشنگ ميشه نمايشنامه نوشت. تو هم مثل پرسي ويزلي خيلي سوژه جالب وارد نكردي، هيجان رو هم كه با فضاسازي هاي نه چندان خوب خنثي كردي، فضاسازي بد نيست كمي هم روي كاراكترهايت زوم بشه. ديالوگ هم متوسط رو به پايين، هنوز خيلي جاي كار داري. موفق باشي.[/spoiler]

اسليتريني ها:

ماركوس فلينت 26 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]نمايشنامه خوبي بود. ببين در اولين خط و جملات خودت، از هري پاتري بودن و به اصطلاح جادويي بودن( يعني با توجه به سنديات كتاب هري پاتر) پيروي نكردي. توجه كن: هوكي چوبدستي به دست تمام مغازه را تميز مي كرد تا.... ! خب اين اشتباهه، جن ها در دنيايي جادويي از چوبدستي استفاده نمي كنند، آنها جن هستند و قدرت ديگري دارند، قدرت آنها در دست ها و چشمانش نهفته شده است، با اشاره دستانشان جادو مي كنند. يه نكته ديگه اينجا رو دقت كن: بي شك مغازه اش بسته مي شد و مي بايست به ازكابان برود! هوكي به آزكابان برود؟! يك جن در آزكابان؟ اين كمي غير هري پاتري مي باشد، يك جن را هيچ وقت دستگير نمي كنند، نميتونن اينكارو انجام بدن، فوقش كتكش بزنند، كه اون هم به سختي، جن ها بسيار جادويي اند و قابليت غيب شدن با اشاره انگشتشان را دارند. خب فضاسازي و توصيف درگيري ها و اضطراب حاكم براي تمام كاراكاترهاي نمايشنامه ات بسيار واضح و گويا بود. وضعيت و فضاي مغازه هوكي را خوب به تصوير كشيدي. فضاسازي موردي نداشت، ديالوگ ها هم خوب بود. مشكلي نداشتند. مشكلت اين بود كه به اون اصولي هري پاتري بودن نمايشنامه خيلي دقت نكردي. فراموش نكن، با توجه به سنديات موجود در كتاب هاي هري پاتر! اما پايان نمايشنامه يه كمي آدمو تو شك ميذاره، اين به نظرم اصلا مناسب كلاس من نبود، شما پايان نمايشنامه رو ننوشتي، يعني چي ميشه، كدوم گروه برنده، دو مامور وزارت هم شكست ميخورن در برابر اون سه مرگخوار؟! اينا رو نبايد توي ابهام بذاري، فراموش نكن فقط من نمايشنامه تو رو نميخونم، خيلي ها ديگه هم هستند كه مي خونن، پس روي اين نكات دقت به خرج بده. خوب بود. موفق باشي.[/spoiler]

ايگور كاركاروف 27 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]نمايشنامه ي جالبي بود، به نظر سعي داشتي تا هر چه سريعتر داستان رو جلو ببري كه خوب بود. نكته ي خوبت استفاده از شخصيت ها بود كه در داستان حضور داشتند و به خوبي قابل درك بودند. اما در بعضي قسمتها ناهماهنگي بين كلمات وجود داشت ، مثلا يه جمله از افعال محاوره اي بود و كمي جلوتر فعل رسمي ميشد، كه وقتي خواننده ميخواد بخونه جالب به نظر نمياد. چند جا هم غلط املايي داشتي! ... فضاسازي و توصيفت هم خوب بود اما بهتر بود موقوع جنگ هم توضيح ميدادي اوضاع چطوري بود و هوكي كه مغازه ش نابود شده بود سرنوشت چي شد. خيلي بهتر از اين مينويسي البته اگه به قوله خودت بيشتر از اينا فكر كني و دقت به خرج بدي!!موفق باشي .[/spoiler]


راونكلاوي ها:

آراگوگ 22 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]ميشه گفت متوسط رو به خوب بود، اما يه كمي كوتاه بود، همين مورد هم موجب شد تا خيلي نتوني روي فضاي مناطقي كه كاراكترهايت در آنجا مستقر ميشن كار كني، خب هيجان بيشتر مي تونست در مكاني به نام دياگون در ميان جمعيتي زياد صورت بگيره، هيجان يعني اين بود كه مرگخواران زيادي را با كلي كارآگاهان در ميان جمعيت عظيمي از مردم در دياگون درگير ميكردي، نه اينكه يك مرگخوار راحت به مغازه رفته و با تحويل شي بره و كارآگاها دنبالش كنند، درسته كه كارآگاهان باهوش هستند و حاضر نيستند به مردم آسيب برسانند اما اين هنر است كه بتوني سوژه اي گير بياري تا درگيري پيش بياد و حتي مردم هم كشته يا زخمي بشن. در كل كاراكتر اسنيپ به طور مطلق برتري داشت در نمايشنامه ات، فضاسازي متوسط بود، ديالوگ هايت هم همينطور. خيلي خيلي بيشتر جاي كار داشت. مشكل اينه كه فقط كاراكترها رو مد نظر داري، بايد مكاني كه در آن مستقر هستند را به زيبايي با تمام حاشيه هايش به تصوير بكشي، اما هنر ميخواد كه طولاني هم زياد نشه. موفق باشي.[/spoiler]

بارتي كراوچ(پدر) 28 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]نمايشنامه ي واقعا زيبايي بود، فضاسازي ت خيلي خوب بود!... وقتي توي ديالوگهات و روند داستان از كلمه ي "جن" استفاده كردي اصلا خوشايند به نظر نميرسيد، قشنگ تر ميشد اگه اسم هوكي يا يه لقب ديگه اي رو ميآوردي. اما يه سوال؟ ، بهتر نبود خوده كراوكر كه هم يكي از افراد وزارتخونه بود و هم در بخش مهمي همچون اسرار كار ميكرد ميومد دنبال اين شي ؟!... شما توي داستان جوري نشون دادي كه كراوكر اصلا در جريان نيست و وقتي هم كه كشته ميشه هيچ تاثيري به حال همكارانش نداشت. به نظر من روي اين قسمتها كار ميكردي خيلي بهتر از اين ميشد. چند جا غلط املايي هم داشتي. پاراگراف بنديت هم ضعيف بود. بعضي جاها فاصله زياد گذاشتي بين خطوط كه باعث ميشه از نظر ببينده زياد جالب نشه، يه جوري پخش بود!! در كل خيلي خوب بود! موفق باشي.[/spoiler]


هافلپافي ها:

ريتا اسكيتر 26 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]هووووم. خوب بود. بازم حس كردم كم گذاشتي، ولي بهت بگم مي تونست بهتر از اينها باشه، ما از هافلپافي ها انتظار بهتري داريم، چون جايگاهيست كه اسطوره هاي ايفاي نقش جادوگران در آن پرورش يافتن.. در اول اگر دقت كرده باشي در تدريس من گفته شده بود كه قرار است اون شي به مرگخواران داده شود، يعني از قبل قرار گذاشته بودند تا هوكي اونو در يك موقعيت مناسب در ازاي پولي يا چيزي به مرگخواران بده، اما در نمايشنامه تو هوكي در اول اظهار بي اطلاعي ميكنه و اين موجب شده كه شما نمايشنامه رو مطابق تكليف پيش نبري، اين موجب شد تا دو سه امتيازي از دست بدي. در ضمن اون مرگخوار زني كه با تهديد به هوكي فرمان ميده و بعد مي بينه هوكي ميگه چنين شي اي ندارم و بعد با مرگخوارا تصميم مي گيرن كه هوكي رو بترسونن، در نظر داشته باش، جن به راحتي نابود نميشه، فراموش نكن اونا ميتونن غيب بشن، خب براي هوكي اينكار راحت بود و مرگخوارا سر در گم مي ماندند. اين ريز نكاتي بود كه موجب ميشه تا نمايشنامه مثل كتاب هري پاتر و بر اساس سنديات موجود در آن باشه. مورد ديگه كم بودن هيجان بود، درگيري هاي مامورين و مرگخواران به صورت عادي اتفاق افتاده بود، مي بايست كه جهت هيجان بيشتر مثلا دو جبهه سفيد و سياه، هر دو به اندازه يكساني آسيب ببينن، مثلا دو مرگخوار زخمي و دو كارآگاه زخمي يا دو مرگخوار مرده و دو كارآگاه مرده. اينطوري خود به خود نويسنده نمايشنامه مجبور ميشه يه جورايي براي زيباتر شدن احساسات كاراكترهايش رو هم به ميان بياره، حالا يا با فضاسازي يا با ديالوگ. فضاسازي هايت خوب بود، همينطور ديالوگ هايت، نمايشنامه ات هم پايبند به سبك جدي نويسي بود. موفق باشي.[/spoiler]

پيوز 25 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]خب ، از خط اول شروع ميكنيم، ببين سطر اولت يكمي نا متعادل بود . استفاده از دو تا "شد" در فاصله ي كم باعث شد خواننده همچين حسي پيدا كنه!! دوم اينكه فضاسازيت از اطراف و بخصوص هوكي كه صاحب اصلي مغازه بود خيلي ناچيز بود، بيش از 80 درصد ميشه گفت درگيري بود. به نظر من اگه خط دوم رو كمي روي افعالش كار ميكردي بهتر بود، مثلا :" هوکی پیر با قامت کوچکش وحشت زده از جا پرید و وقتي کسانی را که در آستانه در ایستاده بودند ديد وحشتش چند برابر افزوده شد."... البته اين فقط پيشنهاده كه روي استفاده از افعالت بيشتر دقت كني!...ضمنا من فكر ميكردم جن ها از اون چيزهايي كه خيلي مهمه به خوبي محافظت ميكنن ، و بسيار امنيتي هستن! ولي شما در داستانت با يه شكنجه كارو تموم كردي. در چند خط پايين تر قبل از درگيري شما به آپارات كردن اشاره كردي، خب شما آيا به عنوان يك مرگخوار بعد از اينكه چيزي رو با زور گرفتي و ميخواي فرار كني ، وايميستي كه ببيني كي اومده ، چي رفته ؟!... اين كار خيلي بچه گانه است چون شما بايد زودتر فرار ميكردي تا به لرد سياه برسي نه اينكه دنبال دردسر باشي!...فكر كنم يه جاهايي در مورد اسامي اشتباه كردي كه البته تو درگيري زياد مشخص نبود. شما در داستانت دو جا از كلمه ي "پيكر" استفاده كردي كه هرجا معني مختلف ميداد ، در اوايل پاراگراف دوم معني ايستاده و در اواخر همون پاراگراف معني دراز افتاده، كه اين كلمه در حالت دوم كابرد بيشتري داره!...دركل توصيف كم و استفاده ي نه چندان جالب از افعال باعث شد امتيازت پايين بياد ولي خوب بود! موفق باشي! [/spoiler]


جمع چهار گروه:

گريفيندوري ها:137 امتياز
اسليتريني ها:53 امتياز
راونكلاوي ها:50 امتياز
هافلپافي ها:51 امتياز


با تشكر از: گيلدروي . جسيكا پاتر


ویرایش شده توسط [fa]اینیگو ایماگو[/fa][en]Imago[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۵ ۱۵:۱۸:۱۴

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۶

 استن شانپایکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 440
آفلاین
مشق من 77
ممنون استاد


ٌٌدر حال پاشیدن بذر


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

تکلیف جلسه سوم
مغازه لوازم جادوی سیاه هوکی


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.